ساعت ، تقویم
و مناسبت های امروز
اخبار امروز به روایت
روزنامه های صبح و عصر
شهید رحمت الله پوراعتصام
نام پدر : یدالله
نام مادر : عالم
تاریخ تولد : 1343/10/01
محل تولد : بروجرد
شغل : معلم
تحصیلات : کاردانی
تاریخ شهادت : 1363/12/24
محل شهادت: شرق رود دجله عراق
آرامگاه : گلزار شهدای شهرستان اراك
کد ایثارگری : 6302599
زندگینامه
در روز اول دی سال 1343 ، در شهرستان بروجرد به دنيا آمد. پدرش يدالله و مادرش عالم نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در دانشسرای تربيت معلم درس خواند و دیپلم گرفت. آموزگار بود.
از سوی بسيج در جبهه حضور يافت. در روز بيست و چهارم اسفند ماه سال 1363 ، در شرق رود دجله عراق بر اثر اصابت تركش خمپاره به سر و صورت، شهيد شد. تربت پاکش در گلزار شهدای شهرستان اراك واقع است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان مرکزی، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 111.
شهید شیرمحمد کوشکی
نام پدر : میرزاجان
نام مادر : زهرا
تاریخ تولد : 1334/02/01
محل تولد : بروجرد
شغل : کارمند آموزش و پرورش
رسته : بسیجی
تاریخ شهادت : 1364/003/13
محل شهادت: دارخویین
آرامگاه : گلزار بهشت شهدای گوشه بروجرد
کد ایثارگری : 6413028
زندگینامه
در روز اول اردیبهشت ماه سال 1334 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش میرزاجان، كارگر بود و مادرش زهرا نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. سرایدار آموزش و پرورش بود. سال 1358 ازدواج كرد و صاحب یك پسر شد.
از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. در روز سیزدهم خرداد ماه سال 1364 ، در دارخویین بر اثر اصابت تركش به شهادت رسید. تربت پاک او در گلزار شهدای گوشه بروجرد قرار دارد.
برادرش محمد کوشکی نیز شهید شده است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 511.
شهید غلامرضا گودرزی
شهید غلامرضا گودرزی
نام : غلامرضا
نام خانوادگی : گودرزی
نام پدر: علیرضا
نام مادر : صغرا
تاریخ تولد : 1329/05/15
محل تولد : دورود
تاریخ شهادت : 1394/07/02
محل شهادت : مکه ـ منا
نام گلزار : گلزار بهشت شهدای بروجرد
زندگینامه
پانزدهم مرداد 1329 ، در شهرستان دورود به دنیا آمد. پدرش علیرضا، افسر شهربانی بود و مادرش صغرا نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته ریاضی درس خواند و دیپلم گرفت. در سازمان آموزش و پرورش کار می کرد. سال 1363 ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. به عنوان بسیجی در جبهه خدمت می کرد. دوم مهر 1394 ، در حادثه منای مکه توسط نیروهای سعودی به شهادت رسید. مزار او در شهرستان بروجرد قرار دارد.
شهید فتح الله گودرزی
شهید فتح الله گودرزی
نام : فتح الله
نام خانوادگی : گودرزی
نام پدر : محمد
نام مادر : بلقیس
تاریخ تولد : 1339/06/25
محل تولد : بروجرد
تاریخ شهادت : 1394/07/02
محل شهادت : مکه ـ منا
نام گلزار : گلزار بهشت شهدای بروجرد
زندگینامه
بیست و پنجم شهریور 1339 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش محمد، کارگری می کرد و مادرش بلقیس نام داشت. از کودکی برای تأمین هزینه تحصیل و کمک به خانواده کار می کرد. تا پایان مقطع متوسطه درس خواند و پس از اخذ مدرک دیپلم، به استخدام آموزش و پرورش درآمد. با آغاز جنگ تحمیلی، به عنوان بسیجی حدود 18 ماه در جبهه حضور یافت و بر اثر موج انفجار آسیب دید.
سال 1360 ازدواج کرد و صاحب سه دختر و یک پسر شد. گر چه بر دینداری تأکید داشت ولی هرگز به فرزندان سخت نمی گرفت. پیوسته فرزندانش را برای تحصیل تشویق می کرد. مهربان و خو شرو بود و در امور خانه مشارکت می نمود. به تحصیلات خود تا پایان مقطع کارشناسی در رشته علوم سیاسی ادامه داد. او جزء دبیران نمونه ی شهر خود بود و دغدغه های فرهنگی خود را با جدیت دنبال می کرد. در کارش بسیار دقیق بود. در حفظ بیت المال می کوشید و از امکانات دولتی استفاده شخصی نمی کرد. یک بار وقتی خودروی اداره برای بردن او به محل کار آمد، همسرش از او خواست تا مسیری همراه او برود، ولی او نپذیرفت.
سال 1374 با افتتاح مجتمع تحصیلی (راهنمایی و دبیرستان) اندیشه، گام مهمی در جهت پیشبرد اهداف فرهنگی زادگاهش برداشت. موفقیت های درخشان دانش آموزان این مجتمع، همواره مورد توجه مسئولین بود.
رفتارش همیشه با متانت و آرامش همراه بود. به طوری که حتی اگر کسی با او مخالفت می کرد نه عصبانی می شد و نه اعتراضی داشت. با محبت امر به معروف و نهی از منکر می کرد. در خدمت به مادرش می کوشید و از هیچ کاری کوتاهی نمی کرد. حامی خانواده و بستگان بود.
افراد زیادی از فامیل و دوستان برای مشورت نزد وی می آمدند. در امور خیر پیش قدم می شد و به دانش آموزانی که خانواده بی بضاعت داشتند، کمک می کرد. طبع ادبی و ذوق سرودن شعر داشت. دل نوشته های زیادی از او به یادگار مانده است. اهل ورزش بود و یک روز در هفته به ورزش والیبال می پرداخت. ده سال در انتظار رفتن به سفر حج بود، سرانجام عازم این سفر شد. دوم مهر 1394 ، هنگام انجام اعمال حج در منا به شهادت رسید. پیکر وی هشتم بهمن همان سال، به کشور بازگشت و پس از تشییع، در گلزار شهدای دارالسلام زادگاهش به خاک سپرده شد.
شهیده مهری رسلی
شهیده مهری رسلی
نام : مهری
نام خانوادگی : رسلی
نام پدر : باقر
نام مادر : فاطمه
تاریخ تولد : 1331/11/24
محل تولد : بروجرد
شغل : معلم
تاریخ شهادت : 1365/11/02
محل شهادت : خرم آباد
آرامگاه :
کد ایثارگری : 6516421
زندگینامه
در خانواده ای مؤمن و مذهبی در شهرستان بروجرد ديده به جهان گشود و در کانون گرم و باصفای خانواده با واژه ايثار و ايمان آشنا گشت. پدرش باقر و مادرش فاطمه نام داشت.
وی تحصيلات ابتدایی و متوسطه را در شهرستان بروجرد در رشته طبيعی به اتمام رسانيد و دیپلم گرفت. در مهرماه 1353 به عنوان مربی کودک و سپس آموزگار در اداره آموزش و پرورش استخدام گرديد و تا لحظه شهادت در اين شغل شريف با جديت کامل انجام وظيفه نمود.
این معلم شهيده در زمان جنگ و بمباران شهرها به شهادت همکارانش هيچگاه کلاس درس را تعطيل نمی کرد و همواره پايبند به انجام وظايف محوله اداری خود بود .
به نهضت امام خمينی (ره) و حاکميت روحانيت معظم و نظام جمهوری اسلامی ايران به ديده احترام می نگريست و اين حکومت را لطفی از جانب پروردگار متعال و ائمه اطهار (ع) می دانست .
از ويژگی های اخلاقی شهيد تقوی ، ايمان ، تواضع و متانت ايشان بود که زبانزد خاص و عام گشت . این شهیده یك پسر و سه دختر شد. در سال 1364 به اتفاق همسرش به خانه خدا مشرف شد .
سرانجام در دوم بهمن ماه سال 1365 در سن 34 سالگی به اتفاق فرزندانش مرضيه پور سعید و علی پورسعید بر اثر بمباران هوايی هواپيماهای دشمن بعثی به شهرستان خرم آباد به درجه رفيع شهادت نائل آمد . تربت پاکش در بخش معمولان از توابع شهرستان خرم آباد قرار دارد. فرزندانش علی و مرضیه پورسعید نیز شهید شده اند.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 275.
شهید محمود رنج
شهید محمود رنج
نام : محمود
نام خانوادگی : رنج
نام پدر : حسین
نام مادر : حورا
سال تولد : 1340/01/02
محل تولد : بروجرد
محل شهادت : اسلام آباد غرب
تاریخ شهادت: 1367/05/05
گلزار شهید : بهشت زهرا(س) تهران قطعه: 40, رديف: 25, شماره: 5
کد ایثارگری : 6709171
گزیده ای از زندگینامه
دوم فروردين 1340 ، در شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود. پدرش حسين و مادرش حورا نام داشت. دانشجوی سال آخر در رشته علوم قضايي و قاضي بود. سال 1364 ازدواج کرد و صاحب یك پسر شد. به عنوان بسیجي در جبهه حضور يافت. پنجم مرداد 1367 ، در اسلام آباد غرب بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد. مزار او در بهشت زهرای شهرستان تهران واقع است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: تهران بزرگ، جلد دوم ( د ـ ف )، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1397، صفحه 975.
محمود در سال 1340 در خانواده ای مذهبی در بروجرد دیده به جهان گشود پدرش حسین و مادرش، حورا نام داشت . دوران مدرسه ابتدایی خود را در مدرسه فاطمیه خیابان سعدی بروجرد و بعد کلاس چهارم و پنجم را در مدرسه داریوش به اتمام رساند .
دوران راهنمایی را در مدرسه کوروش کبیر در همین شهر خواند و سپس دوره دبیرستان را در دبیرستان نصیر الدین طوسی گذراند .تابستان به شغل شریف کارگری می پرداخت و در آمدی از این راه کسب می کرد .جوان متدین و با صفایی بود . اهل نماز و روزه .اهل تقوا . اهل مسجد بود . بیشتر در مسجد رانندگان در اول خیابان سعدی حضور می یافت .امر به معروف کننده ی خوبی بود . بسیار آرام و کم حرف بود ، اخلاق نیکو و حسنه اش زبانزد خاص و عام بود .
شهید محمود رنج زیاد خون دماغ می شد .حتی یک مرتبه دماغش را ( رگ دماغ ) عمل کرد . چشــما هایش سرخ می شد و حتی دوران سربازی از درد چشم رنج می برد .
یک روز در در گیری های با منافقین سرش شکست . او از این جماعت بسیار متنفر بود .
در فعالیت های دوران انقلاب بسیار فعال و پر تلاش بود . بر علیه رژیم ستم شاهی پا به پای جوانان در تظاهرات علیه این رژیم شرکت می کرد .از شــــــعار هایی که می داد و یادم هست می گفت : بگو مرگ بر شاه .
به ورزش کانگ فو توآ علاقه مند بود .و در دوران مربی اکبر مولوی در بروجرد به این ورزش رو آورد . در زمانی که این ورزش تغییر رویه و اسم داد وی از طرفداران شیوه جدید مربی خود شد و در این رشته به نام رزم آوران اسلام فعالیت می کرد . گاهی هم والیبال بازی می کرد .
در بسیج ثبت نام کرد و از اعضای فعال بسیج بود .شب ها تا صبح از طرف بسیج به نگهبانی در برق شهر ، ماکرویو ، فرمانداری ، سیلو غله و ساختمان بسیج مشغول بود ...
داوطلبانه در زمانی که کردستان شلوغ بود به سربازی رفت . دوره آموزشی را در صفر یک تهران گذراند و سپس به مریوان رفت . یادم می آید یکی از آشنایان که ارتشی بود هماهنگ کرده بود که جای آرام و بی سر و صدایی بیافتد ولی شهید اجازه نداد و داو طلبانه به مریوان رفت .
در آنجا در مدرسه ای سکونت داشتند .به نماز و قرائت قرآن عشق می ورزید و برای به پا داشتن این شعائر تلاش می کرد . نام سر گروهبان علم شاهی بود . سر گروهبان سعی داشت تا شهید را از مقر به جای دیگری بفرستد . زیرا بعضی اوقات سر موضوعات شرعی و اسلامی با وی درگیر بود .
یادم می آید یکی از دوستان دوران سربازی شهید به من می گفت به این شهید بگو کم به این سر گروهبان گیر بدهد .
همه سربازان محمود را دوست داشتند . به همه لطف داشت . و وی را به عنوان یک دوست قبول داشتند .
بعد از سربازی کنکور شرکت کرد . و در رشته فوق دیپلم بیهوشی قبول شد . هم زمان در رشته تربیت معلم نیز پذیرفته شد .تربیت معلمی را انتخاب کرد و مدتی به این رشته مشغول بود .در این هنگام در یک سانحه تصادف پدر و مادر خود را از دست داد . در این مدت با امور تربیتی در آموزش و پرورش همکاری می کرد و در رشته قرآن نیز فعالیت های خوبی داشت .
بعد از یک سال در رشته علوم قضایی قبول شد .و با تصفیه از رشته تربیت معلمی به کسوت قضا در آمد .
عکس شهید محمود رنج همراه با محسن تنها فرزندش
در تهران ازدواج کرد و حاصل این ازدواج یک فـرزند به نام محــسن بود . محمــود زیاد جبــهه می رفت و در عملــیات مــرصــاد در تاریخ ( 1367/05/05 ) زمانی که سال چهارم رشته علوم قضایی بود به آرزوی دیرین خویش رسید و در عملیات مرصاد در منطقه ي اسلام آباد غرب به دست منافقین کوردل به فیض شهادت نائل شد و شربت شیرین شهادت را از دست مولا و سرور شهیدان آقا ابا عبدالله الحسین نوشید و این چنین شد که جنازه شهید در بهشت زهرا آرمید و به بروجرد زادگاه خود برنگشت . روحش شاد و راهش پر رهرو باد .
فرازهایی از وصیتنامه شهید :
در اینجا سخن از محبوب الهی است. آن کس که خداوند او را روحی ابدی قرار داده است. همان کسی که سراسر وجودش را در مقابل عشق الهی هدیه نمود. این خود کسی جز شهید نیست. به راستی چگونه می توان در مورد چنین افرادی سخن راند و یا در مورد شخصیت معنوی آنها حرف زد. آیۀ « و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل ا... امواتاً بل احیاء و لکن لاتشعرون » به همین مطلب اشعار دارد که ای مردم شما مقام شهید را چگونه می توانید درک کنید. حضرت امام یعنی همان شیخ و مراد شهیدان ، آن قدر شخصیت و عظمت روحی شهیدان را بالا می دانند که در ترسیم آنان قلم را شکسته معرفی می نمایند . ایشان در آخرین پیام خود به خانواده های شهدا چنین فرمودند: « از شهدا که نمی شود چیزی گفت ، شهدا شمع محفل دوستانند ، شهداء در قهقه ی مستانه شان و در شادی وصولشان « عند ربهم یرزقون » اند . نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب الهی « فادخلی عبادی و ادخلی جنتی » پروردگارند . اینجا صحبت عشق است و قلم در ترسیمش بر خود می شکافد . حال که واقعیت این چنین است چگونه می توان در مورد آن ها سخن به میان آورد که سخن به سخندان باشد .
روحش شاد ، یادش گرامی و راهش پر رهرو
زندگينامه و آلبوم تصاوير شهيد محمد رنج با فرمت PDF :
لینک منبع مطلب :
شهید ارسلان دیناروند
شهید ارسلان دیناروند
نام : ارسلان
نام خانوادگی : دیناروند
نام پدر : شاه مراد
نام مادر : سلطنت
تاریخ تولد : 1342/10/06
محل تولد : روستای قلعه نو فلک الدین بروجرد
شغل : معلم
تاریخ شهادت : 1365/11/02
محل شهادت : بروجرد
آرامگاه: گلزار شهدای روستای قلعه نو فلک الدین بروجرد
کد ایثارگری : 6515257
زندگینامه
در روز ششم دی ماه سال 1342، در روستای فلک الدین از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش شاه مراد، کشاورز بود و مادرش سلطنت نام داشت. تا چهارم متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. معلم بود. سال 1362 ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. در روز دوم بهمن ماه سال 1365، در بمباران هوایی بروجرد بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 260.
شهید حسین عرب پور
شهید حسین عرب پور
نام : حسین
نام خانوادگی : عرب پور
نام پدر : سیدماشااله
نام مادر : ملوس
تاریخ تولد : 1324/06/19
محل تولد : بروجرد
شغل : کارمند آموزش و پرورش
تاریخ شهادت : 1365/11/02
محل شهادت : بمباران بروجرد
آرامگاه : گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد
کد ایثارگری : 6524882
زندگینامه
شهید سیدحسین عرب پور فرزند سیدماشاالله در شهر بروجرد و در خانواده ای روحانی و متدین متولد شد. پدرش سیدماشاءالله، کاسب بود و مادرش ملوس ( فوت 1365 ) نام داشت. بعد از گذراندن دوره ی کودکی، به درس خواندن مشغول شد و پس از اتمام دوره ی ابتدایی ، وارد بازار کار شد.
در سن 20 سالگی به خدمت مقدس سربازی رفت و پس از اتمام دوره ی سربازی ، دوباره در بروجرد مشغول به کار شد. او در سال 1351 در سن 27 سالگی ازدواج نمود و صاحب دو پسر و دو دختر شد. و سپس به ادامه ی تحصیل پرداخت و در رشته ی اقتصاد درس خواند و موفق به اخذ مدرک دیپلم شد.
به استخدام آموزش و یرورش درآمد. دفتردار مدرسه بود. به کارش بسیار علاقه داشت و هیچ گاه از خدمت به نوجوانان و جوانان خسته نمی شد. این شهید والامقام سرانجام در روز دوم بهمن ماه سال 1365، در بمباران هوایی دشمن بعثی، در زادگاهش بروجرد بر اثر اصابت تركش به فیض عظمای شهادت رسید.
تربت پاکش در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد واقع است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 413.
شهید علی گودرزی
شهید علی گودرزی
نام : علی
نام خانوادگی : گودرزی
نام پدر : علی اصغر
نام مادر : والیه
تاریخ تولد : 1336/01/02
محل تولد : بروجرد
شغل : معلم
تاریخ شهادت : 1366/12/20
محل شهادت : بروجرد
نام گلزار : گلزار شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6616823
زندگینامه
در روز دوم فروردین ماه سال 1336 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش علی اصغر، كارگر بود و مادرش والیه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. معلم بود. سال 1366 ازدواج كرد. بیستم اسفند 1366 ، در بمباران هوایی زادگاهش به شهادت رسید. مزار او در همان شهرستان واقع است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 535.
شهید حسن لطیفی
نام : حسن
نام خانوادگی : لطیفی
نام پدر : رحمن
نام مادر : صدتومانی
تاریخ تولد : 1321/06/01
محل تولد : بروجرد
شغل : آموزش وپرورش
تاریخ شهادت : 1365/10/21
محل شهادت : بمباران بروجرد
نام گلزار : گلزار شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6532163
زندگینامه
در روز اول شهریور ماه سال 1321 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش رحمان، كارگر بود و مادرش صدتومانی نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. كارمند آموزش و پرورش بود. سال 1357 ازدواج كرد و صاحب دو پسر و دو دختر شد. بیست و یكم دی 1365 ، در بمباران هوایی زادگاهش بروجرد بر اثر اصابت تركش به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای شهرستان بروجرد واقع است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 449.
شهید سهراب مصطفایی
شهید سهراب مصطفایی
نام : سهراب
نام خانوادگی : مصطفایی
نام پدر : مرتضی
نام مادر : امیرزاده
تاریخ تولد : 1331/01/01
محل تولد : بروجرد
شغل : دانشجوی تربیت معلم
تاریخ شهادت : 1358/08/04
محل شهادت : خرم آباد
آرامگاه : گلزار شهدای اشترینان
کد ایثارگری : 5702126
شهید «سهراب مصطفایی» اولین شهید لرستان از دیار اشترینان بروجرد بود که در دوران مبارزات انقلابی، با شهادت خود آخرین درس را به دانش آموزانش آموخت.
شهید «سهراب مصطفایی» در روز اول فروردین ماه سال 1331 در یکی از محله های اشترینان از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش « مرتضی » کشاورز و مادرش « امیرزاده » خانه دار بود. سهراب تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش سپری کرد و مقطع دبیرستان را در بروجرد گذراند.
او در کنار تحصیل، در جلسات و مراسم مذهبی حضور فعالی داشت. رفت و آمدش به مساجد باعث شد بیش از بیش با نهضت اسلامی امام خمینی (ره) آشنا شود.
استخدام در آموزش و پرورش
وقتی دیپلم ریاضی را اخذ کرد، به خدمت سربازی رفت. پس از طی دوره آموزشی به عنوان سپاه دانش عازم منطقه محروم شهر مهران در استان ایلام شد و تا جایی که توان داشت سعی می کرد با یاد دادن سواد به فرزندان آن دیار گوشه ای از گرد محرومیت را از چهره ی آن منطقه بزداید. او شغل معلمی را دوست داشت، به همین دلیل به استخدام آموزش و پرورش خرم آباد درآمد و در بخش معمولان مشغول به تدریس شد.
عشق به معلمی
سهراب آن چنان به کارش علاقه مند بود که پیاده روی 4 ساعته در طول روز برای رسیدن به مقصد او را خسته نمی کرد. او 5 سال در بخش معمولان با علاقه و عشق تدریس کرد و هر روزبیشتر از قبل از غم محرومیت آن دیار رنج می برد. او علاوه بر تدریس، برای رفع مشکلات مردم آن دیار نیز تلاش می کرد و هر گاه کسی از اهالی روستا بیمار می شد او را برای مداوا به شهر می برد.
ورود به دانشگاه
سهراب در سال 1356 به خرم آباد انتقال یافت و در دبستانی واقع در محله « پشته حسین آباد » این شهر مشغول تدریس شد. همان سال بود که در کنکور سراسری دانشگاه ها شرکت کرد و در رشته کارشناسی فیزیک پذیرفته شد.
شرکت در تظاهرات خیابانی
شهید مصطفایی در اولین تظاهراتی که درسال 1357 در استان لرستان بر علیه رژیم پهلوی برگزار شد؛ حضور یافت و تظاهرات خیابانی مردم خرم آباد را ساماندهی می کرد. شرکت در تظاهرات، درگیری با ساواک، پخش اعلامیه، برپایی مجالس مذهبی و چهلم شهدای کشور از جمله فعالیت های چشمگیر سهراب در آن زمان بود.
شهادت و خاکسپاری
سهراب آنقدر در تظاهرات حضور می یافت که ساواک او را شناسایی کرده و برای ترورش نقشه کشیده بود. آنها می دانستند سهراب همیشه در میان تظاهرات کنندگان و مبارزان انقلابی حضوردارد. در روز سوم آبان 1357 شهید مصطفایی در تظاهرات شرکت می کند و متوجه می شود که یکی از مأمورین ساواک در جمعیت است. سهراب او را دنبال می کند تا به هلاکت برساند. اما بعد از تعقیب و گریز سرانجام فرد ساواکی او را هدف گلوله اسلحه ی کمری قرار داد و با اصابت تیر به ناحیه سر، وی را به شهادت رساند.
خبر شهادت سهراب در همه جا پیچید. مردم اشترینان ( زادگاهش ) و معمولان (محل تدریس اش )، با پوشیدن لباس سیاه در غم و ماتم از دست دادنش فرو رفتند. پیکر مطهرش برای خاکسپاری به اشترینان انتقال داده شد. مردم آن دیار که خشمگین از شهادت سهراب بودند؛ علیه رژیم ستم شاهی تظاهرات به راه انداختند.
سرانجام پیکر پاک شهید در چهارم آبان ماه 1357 در اوج مظلومیت شبانه در زادگاهش به خاک سپرده شد.
در دوران مبارزات انقلاب اسلامی ایران، جوانان زیادی برای پیروزی انقلاب به ندای امام خمینی (ره) لبیک گفتند، قیام کردند و جان خود را تقدیم این انقلاب نمودند تا انقلاب به پیروزی برسد و دست حکومت پهلوی برای همیشه از تاریخ این آب و خاک کوتاه شود.
جوانان انقلابی شهرستان بروجرد و شهر اشترینان نیز مانند جوانان سایر استان ها و مناطق کشور برای پیروزی انقلاب اسلامی ایران تلاش های بی وقفه و شجاعانه ای انجام دادند.
طبق آمار بنیاد شهید و امور ایثارگران، لرستان 69 شهید را در دوران انقلاب تقدیم کرده است که از این تعداد 12 شهید از شهرستان بروجرد بودند و سهراب مصطفایی اولین معلم شهید انقلاب از دیار اشترینان می باشد که آبان ماه سال 1357 به دست ساواک در تظاهرات شهر خرم آباد به شهادت رسید.
شهید سهراب مصطفایی سال 1331 در شهر اشترینان متولد شد، دوران مدرسه را در همانجا سپری کرد و دوران سربازی در سپاه دانش یکی از روستاهای استان ایلام مشغول به خدمت شد.
سهراب از نگاه برادر شهید بابک مصطفایی
سهراب اخلاق و رفتار بسیار خوبی داشت، هیچ گاه از او بداخلاقی ندیدم و احترام به پدر و مادر را همیشه در سرلوحه کارهای خود قرار می داد.
سهراب بعد از دوران تحصیل در سپاه دانش مشغول به تربیت دانش آموزان بود، برایش فرقی نداشت در چه استانی و چه روستایی خدمت کند اما هدف بلندی داشت و برای همین هدف تلاش های فراوانی انجام می داد.
شاید شهید اولین فردی بود که اردوهای جهادی را ابداع کرد زیرا او در روستایی که به دانش آموزان درس می داد به همه اهالی روستا در امر خانه سازی نیز کمک می کرد و بعد از اتمام زمان کلاس درس و آموزش دانش آموزان ، به کمک مردم روستا می رفت و در کشاورزی نیز کمک حال آنان بود.
گرچه در آن دوران خبری از اردوهای جهادی نبود اما شهید مصطفایی از دل و جان هر آنچه را در توان داشت برای کمک به اهالی روستای محل خدمتش انجام می داد به طوری که نه تنها به کمک کشاورزان می رفت بلکه در امور دیگری که احساس می کرد به وجودش نیاز است بدون درنگ وارد می شد و خدمت رسانی می کرد.
بعد از اتمام دوران سربازی، سهراب در سال 1354 به استان بازگشت و در یکی از مدارس مشغول به کار شد تا این که روزهایی که اعتراضات به رژیم پهلوی به اوج خود رسیده بود، سوم آبان ماه سال 1357 سهراب نیز در یکی از تظاهرات خرم آباد حضور یافت.
شهید سهراب مصطفایی در تظاهرات مردم خرم آباد علیه رژیم ستمشاهی وقتی به وجود یک ساواکی در جمعیت پی برد او را به مردم نشان داد که فرد ساواکی در جریان تعقیب و گریز مردم سهراب را با شلیک گلوله به شهادت رساند.
نهال انقلاب اسلامی ایران با نثار خون هزاران شهید همچون سهراب مصطفایی در دوران انقلاب و دفاع مقدس به درخت تناوری تبدیل شده و امروز یکی از قدرتمندترین کشورهای جهان است و به برکت خون شهیدان در عرصه های مختلف علمی، فناوری و نظامی زبانزد شده ایم.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا، استان لرستان، تنظیم: دفتر پژوهشهای فرهنگی معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران. تهران: نشر شاهد. 1392. ص 593.
شهید حسین ماهرخ
شهید حسین ماهرخ
نام : حسین
نام خانوادگی : ماهرخ
نام پدر : شیرخدا
نام مادر : خدیجه
تاریخ تولد : 1336/01/20
محل تولد : بروجرد
شغل : معلم راهنما
تحصیلات : کاردانی
تاریخ شهادت : 1365/02/30
محل شهادت : حاج عمران
نام گلزار : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6532367
زندگینامه
در روز هفتم فروردين ماه سال 1336 ، در شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود. پدرش شيرخدا، کاسب بود و مادرش خديجه نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و ديپلم گرفت. معلم بود. سال 1361 ازدواج كرد و صاحب دو پسر شد. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. در روز سی ام ارديبهشت ماه سال 1365 ، در حاج عمران عراق بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. پیكرش مدت ها در منطقه بر جا ماند و در مهر ماه سال 1372 ، پس از تفحص، در گلزار بهشت شهدای زادگاهش بروجرد آرام گرفت.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 558.
بخشی از زندگینامهمعلمِ شهید حسین ماهرخ
شهید حسین ماهرخ در سال 1336 در خانواده ای مذهبی و متدین در بروجرد پا به عرصه ی هستی گذاشت و در همان ابتدا او را با نام مولا و مقتدایش امام حسین (ع) صدا زدند دوران ابتدایی و راهنمایی را در بروجرد گذرانید.
سال 1356 خدمت مقدس سربازی را آغاز کرد و به عنوان سرباز معلم در روستای سراب اردبیل شروع به تدریس کرد پس از پیروزی انقلاب این شغل مقدس را ادامه داد و در روستاها مشغول به خدمت شد.
شهید حسین ماهرخ سال 1360 ازدواج کرد که ثمره ی این ازدواج 2 فرزند است پنج سال بعد از ازدواج در عملیات حاج عمران به شهادت رسید. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
ذکر چند خاطره از آن شهید
در ده روز اول ماه مبارک، رمضان رسم بود که اهل فامیل نذر خود را در منزل پدر آن شهید بزرگوار برگزار می کردند و ایشان وقتی که افراد را دور هم جمع می دید، فرصت را مغتنم میشمرد و مسایل دینی از جمله آداب وضو و نماز را توضیح می داد و به افراد یک به یک اجازه می داد تا قرائت نماز ، تلفظ حروف و درست ادا کردن کلمات نماز را یاد بگیرند.
شهید محمدحسین متقیان
شهید محمدحسین متقیان
نام : محمدحسین
نام خانوادگی : متقیان
نام پدر : اسدالله
نام مادر : بتول
تاریخ تولد : 1337/01/20
محل تولد : بروجرد
شغل : معلم
تاریخ شهادت : 1365/03/02
محل شهادت : حاج عمران عراق
آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6532426
زندگینامه
در روز بيستم فروردين ماه سال 1337 ، در شهرستان بروجرد ديده به جهان گشود. پدرش اسدالله، نقاش بود و مادرش بتول نام داشت. شهید محمدحسین متقیان سال 1354 وارد دانشسرا شد. در هنر نقاشی و خطاطی مهارت داشت. تا پايان دوره كاردانی درس خواند. بعد از اتمام دانشسرا به خدمت سربازی رفت. سال 1358 سربازی اش تمام شد و وارد آموزش و پرورش شد. معلم بود. در همان سال 1358 ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد.
با شروع جنگ تحمیلی سنگر درس را رها کرد و به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. به عنوان بسيجی در جبهه حضور یافت. در روز دوم خرداد ماه سال 1365 ، در حاج عمران عراق بر اثر اصابت تركش به سر، به فیض شهادت نائل گردید. پیکز مطهرش در روز هشتم خرداد ماه سال 1365 در ایام شهادت مولای متقیان علی علیه السلام با شکوه خاصی تشییع و تربت پاک وی در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد زیارتگاه عاشقان ایثار و شهادت شد.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 559.
وصیت نامه شهید محمدحسن متقیان
بسم الله الرحمن الرحیم
جنگ جنگ است و عزت و شرف ما در گرو همین جنگ است .(امام امت)
با سلام و درود به پیشگاه آقا امام زمان عج و نائب بر حقش ، بت شکن زمان امام خمینی دام ظله العالی و با درود به روان پاک شهدا از صدر اسلام تا شهدای جنگ تحمیلی و با آرزوی آزادی اسرای در بند بعثیون کافر.
وصیت نامه ام را در حال صحت بدن می نویسم.
برادران و خواهران عزیز شما که اسطوره مقاومت و شجاعت و شهامت و ایثار هستید . شمایی که پشت ابر جنایتکاران را به لرزه درآورده اید ، باید بگویم این سعادتی که نصیب بنده گردیده، مدیون رهبر انقلاب و شما می باشم. او بود که به ما آموخت چگونه باید باشیم ؛ زیرا خود، چون حسین (ع) قدم بر می دارد و ما عاشقان مکتب امام حسین، پا جای پای وی می گذاریم .
خیلی دوست داشتم در جبهه های حق علیه باطل شرکت نمایم و خوشبختانه به مراد دلم رسیدم. به جبهه رفتن وظیفه هر فرد مسلمان می باشد. ما نباید نظاره گر جنایات دیو صفتان باشیم . سینه هامان را آماج گلوله های آن ها خواهیم کرد ولی تن به ذلت نخواهیم داد. زیرا شاگردان مکتب حسینیم که در برابر دشمنان فریاد برآورد (هیهات من الذله ).
زمان ، زمان همت و ایثار است . مسئله ، مهم است . مستضعفان جهان چشم امیدشان به انقلاب ما دوخته شده است. باید همه وحدت داشته باشیم و گوش به فرمان اماممان . و گفته های او را با دل و جان خریدار شویم .
همیشه دعا گوی امام و رزمندگان باشید .چشم امیدشان به انقلاب دوخته شده است باید همه وحدت داشته باشیم.
و اما پدر گرامی و مادر مهربانم از شما تشکر می کنم به خاطر زحمات چندین ساله تان . از این که نتوانستم آنها را جبران نمایم معذرت می خواهم و طلب حلالیت دارم.
به شما خواهران و برادران عزیزم توصیه می کنم به صبر و استقامت و شناخت هر چه بیشتر اسلام و اطاعت از رهبری.
و اما همسر مهربانم، زیباتر از کلمه مهربان برای شما نیافتم. مرا ببخش واقعاً آن طور که می خواستی باشم، نبودم. از خدا برایم طلب مغفرت کن . شما حق زیادی به گردن من دارید. از جمله خوبی هایت ، که غیر قابل توصیف است. تنها سفارش من که نگهداری از سعید و سارای عزیز می باشد انجام بده ، خوب بار بیایند و افرادی ثمربخش در آینده برای اسلام و مملکت باشند. ان شاء الله.
در خاتمه از همه دوستان و آشنایان طلب حلالیت و استغفار دارم و شما را به خدا می سپارم.
اللهم ارزقنی شفاعة الحسين
جنگ جنگ تا پيروزی
همراه با امت حزب الله دعا می كنيم خدايا خدايا تا انقلاب مهدی خمينی را نگه دار
شهید علی بیاتی
شهید علی بیاتی
نام : علی
نام خانوادگی : بیاتی
نام پدر : معصومعلی
نام مادر : گل طلا
تاریخ تولد : 1329/08/04
محل تولد : بروجرد
شغل : معلم
تاریخ شهادت : 1357/10/10
محل شهادت : بروجرد
نام گلزار : گلزار شهدای روستای گوشه
کد ایثارگری : 5700394
زندگینامه
علی بیاتی در روز اول آبان ماه سال 1329 در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدر او معصومعلی، درجهدار شهربانی بود و مادرش گلطلا نام داشت. تحصیلاتش را تا پایان دوره کارشناسی ادامه داد. سپس به استخدام آموزش و پرورش درآمد و به تدریس در محرومترین نقاط استان لرستان مشغول شد. مدتی بعد ازدواج کرد و در طول زندگی مشترک، صاحب دو فرزند شد. با اوجگیری نهضت اسلامی مردم ایران به مبارزه علیه حکومت پهلوی پیوست و در تظاهرات و راهپیماییها حضور یافت. سرانجام در روز دهم دی ماه سال 1357 در زادگاهش هنگام شرکت در تظاهرات، توسط عوامل حکومت پهلوی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. تربت پاک او در گلزار شهدای گوشه شهرستان بروجرد قرار دارد.
منبع:
۱ ) پرونده شهید در اداره اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران
۲ ) فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان. تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران. تهران: نشر شاهد. 1392. صفحه 97.
بخشی از زندگی نامهی شهید علی بیاتی
شهید علی بیاتی در سال 1329در یک خانوادهی مذهبی به دنیا آمد. دوران ابتدایی را در بروجرد و در مدرسه ی ملی اسلامی بروجرد گذرانید و دوران دبیرستان را در دبیرستان بحرالعلوم سپری کرد تابستان ها به سر کار می رفت.
پس از گذراندن دوران متوسطه به همدان رفت و فوق دیپلم را در همدان گرفت.
شهید بیات سپس به خدمت مقدس سربازی رفت و خدمت را در شهرستان نقده به اتمام رساند.
در بین اهالی نقده مشهور شد چنان که چندین بار از او درخواست شد برای همیشه به عنوان آموزگار در آن جا بماند؛ بعد از سربازی، دبیر مدرسه ی راهنمایی حکیم نظامی الیگودرز بود و عربی، فارسی، قرآن و انشاء تدریس می کرد.
در همان سال یعنی سال 1355 ازدواج کرد و در پائیز سال 1357 به لطف خداوند صاحب فرزندی دختر شد. شهید بیات در صف مبارزان عليه طاغوت حضور داشت و همیشه در راهپیمایی های مختلف که علیه رژیم ستمشاهی برگزار می شد شرکت می کرد و علاوه آن در کلاس های درس به افشاگری جنایات رژیم پهلوی می پرداخت.
سرانجام در تاریخ 1357/10/10 هنگامی که شهید علی بیات، پس از مشاهده ی تیر خوردن یک کودک توسط دژخیمان ساواک، در صدد کمک بـه کـودک زخمی برمی آیـد، بـه وسـیله ی معاون ساواک به شهادت می رسد.
شهید مرتضی پاینده
شهید مرتضی پاینده
نام : مرتضی
نام خانوادگی : پاینده
نام پدر: هادی ( شهادت 1363 )
نام مادر: زهرا ( شهادت 1363 )
تاریخ تولد : 1326/02/17
محل تولد : بروجرد
تاریخ شهادت : 1363/12/20
محل شهادت : بروجرد
آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6302474
زندگینامه
در روز هفدهم اردیبهشت ماه سال 1326، در بروجرد به دنیا آمد. پدرش هادی پاینده ( شهادت 1363) کارمند اداره دارایی بود و مادرش زهرا پاینده ( شهادت 1363) نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و در رشته تجربی دیپلم گرفت.
معلم بود. در روز بیستم اسفند ماه سال 1363، در بمباران هوایی زادگاهش بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. تربت پاک وی در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد واقع است.
پدرش هادی پاینده ، مادرش زهرا پاینده و خواهرش ناهید پاینده نیز همراه با او به شهادت رسیده اند.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 118.
شهید رضا رنجبر
شهید رضا رنجبر
نام : رضا
نام خانوادگی : رنجبر
نام پدر : محمدکریم
نام مادر : ربابه
تاریخ تولد: 1319/03/10
محل تولد : بروجرد
شغل : نامه رسان اداره آموزش و پرورش
تاریخ شهادت : 1358/08/03
محل شهادت : بروجرد تظاهرات دوران انقلاب
آرامگاه : گلزار شهدای امام زاده جعفر (علیه السلام ) بروجرد
کد ایثارگری : 5701050
زندگینامه
شهید رضا رنجبر در روز دهم خرداد ماه سال 1319 ،در شهرستان بروجرد در خانواده ای مسلمان و آگاه دیده به جهان گشود پدرش محمدكریم، كشاورز بود و مادرش ربابه نام داشت. دوران کودکی او همراه با خانواده سپری گردید و وارد دبستان جمال واقع در خیابان سعدی شد و تا ششم ادامه تحصیل داد او که دارای خانواده ای با تقوا و با ایمان بود و همین امر سبب شده بود که با فرهنگ اسلام آشنا گردد.
او از دوره ی نوجوانی فرایض مذهبی مانند نماز و روزه را بجا می آورد. از نظر اخلاقی بسیار خوشرو و خوش برخورد بود. از اخلاص و تقوای بالائی برخوردار بود ، بسیار متواضع و ایثارگر بود و در مشکلات و گرفتاری ها تمام تلاش خود را صرف رفع مشکلات دیگران می کرد.
او بعد از خدمت سربازی در اداره ی آموزش و پرورش بروجرد استخدام و مشغول بکار شد. نامه رسان آموزش و پرورش بود. سال 1349 ازدواج كرد و صاحب یك دختر شد.
همیشه همکارانش از او به نیکی درستی و خوبی یاد می کردند. او همراه ملت مظلوم ایران در تظاهراتهای خیابانی و اعتصابات شرکت فعال داشت. و همواره از اوضاع ضد اسلامی دوران رژیم گذشته شکایت می کرد. دانش آموزان را فرزند خود می دانست و از هر تلاشی جهت خدمت به آنها فرو گذار نبود. و به نماز جماعت اهمیت فراوان می داد و اغلب اوقات نماز را در مسجد به جماعت بجا می آورد
در روز سوم آبان ماه سال 1357، هنگامی که همراه با مردم مسلمان و آگاه بروجرد در تظاهرات و راهپیمایی شرکت کرده بود توسط عوامل رژیم شاهنشاهی و بر اثر اصابت گلوله ، به فیض شهادت نائل گردید.
پیکر مطهر این شهید در گلزار شهدای امامزاده جعفر( علیه السلام ) شهرستان بروجرد به خاک سپرده شد.
منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان. تنظیم: دفتر پژوهشهای فرهنگی معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران. تهران: نشر شاهد. 1392. صفحه 290.
شهید کاظم کاوند
شهید کاظم کاوند
نام : کاظم
نام خانوادگی : کاوند
نام پدر : خدارحم
نام مادر : خانم
تاریخ تولد : 1342/03/23
محل تولد : بروجرد
شغل : معلم
تحصیلات : کارشناسی
تاریخ شهادت : 1365/10/04
محل شهادت : شلمچه
آرامگاه : گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد
کد ایثارگری : 6529907
زندگینامه
در روز بيست و سوم خرداد ماه سال 1342 ، در شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود. پدرش خدارحم و مادرش خانم نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. معلم بود.
به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. چهارم دی 1365 ، با سمت آرپي جی زن در شلمچه بر اثر اصابت تركش به شهادت رسید. تربت پاک وی در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد قرار دارد.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 482.
شهید حمید پیراهن سیاه
شهید حمید پیراهن سیاه
نام : حمید
نام خانوادگی : پیراهن سیاه
نام پدر : علی محمد
نام مادر : عفت
تاریخ تولد : 1330/09/01
محل تولد : بروجرد
شغل : معلم
تاریخ شهادت : 1363/12/24
محل شهادت : عملیات بدر هورالعظیم
نام گلزار : گلزار شهدای گوشه شهرستان بروجرد
کد ایثارگری : 6302749
زندگینامه
در روز اول آذر ماه سال 1330 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش علی محمد، کاسب بود و مادرش عفت نام داشت. تا پايان دوره كاردانی در رشته ریاضی درس خواند. معلم بود. ازدواج كرد. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. دوازدهم اسفند 1363 ، در عملیات بدر با سمت فرمانده ی دسته در هورالعظيم به شهادت رسيد. پيكر وی مدت ها در منطقه برجا ماند و پس از تفحص، در گلزار شهدای گوشه شهرستان بروجرد به خاك سپرده شد.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 128.
شهید محمد کوشکی
شهید محمد کوشکی
نام : محمد
نام خانوادگی : کوشکی
نام پدر : میرزاجان
نام مادر : زهرا
تاریخ تولد : 1327/01/08
محل تولد : بروجرد
شغل : کارمند آموزش و پرورش
تاریخ شهادت : 1365/02/30
محل شهادت : حاج عمران
آرامگاه : گلزار شهدای گوشه بروجرد
کد ایثارگری : 6531151
زندگینامه
در روز ششم فروردین ماه سال 1327 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش میرزاجان، كارگر بود و مادرش زهرا نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. معلم بود. سال 1353 ازدواج كرد و صاحب دو پسر و یك دختر شد.
از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. در روز سی ام اردیبهشت ماه سال 1365 ، در حاج عمران عراق به شهادت رسید. پیکر مطهرش سه سال در بیابانهای حاج عمران ماند. پس از پایان جنگ ، پیکر پاکش تفحص شده و در سال 1368 به زادگاهش بازگشت و تربت پاک او ، در گلزار شهدای گوشه شهرستان بروجرد زیارتگاه امت شهید پرور شد.
برادرش شیرمحمد کوشکی نیز به شهادت رسیده است
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 512.
شهید غلام پیرهادی
نام : غلام
نام خانوادگی : پیرهادی
نام پدر : حسین
نام مادر : طلا
تاریخ تولد : 1341/02/05
محل تولد : روستای عباس آباد بروجرد
شغل : کارمند
تاریخ شهادت : 1365/02/31
محل شهادت : حاج عمران
تاریخ تفحص : 1373/03/19
آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6507703
زندگینامه
در روز پنجم ارديبهشت ماه سال 1341 ، در روستای عباس آباد از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش حسين، كارگر بود و مادرش طلا نام داشت. تا پايان دوره كاردانی درس خواند. معلم بود.
به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. در روز سی ام اردیبهشت ماه سال 1365 ، در حاج عمران عراق به شهادت رسيد. پیكر وی مدت ها در منطقه برجا ماند و عاقبت در روز نوزدهم خرداد ماه سال 1374 ، پس از تفحص در گلزار بهشت شهدای بروجرد تربت پاکش زیارتگاه عاشقان ایثار و شهادت شد.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 132.
شهید حسن باجلان
شهید حسن باجلان
نــام : حسن
نـام خـانوادگـی : باجلان
نـام پـدر : نبی
تـاریخ تـولـد : ۱۳۳۳/۰۱/۰۱
مـحل تـولـد : بروجرد
سـن : ۳۱ سـال
تـاریخ شـهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۰۲
مـحل شـهادت : فاو
عـملیـات : والفجر هشت
آرامگاه : گلزار بهشت زهرا (سلام الله علیها تهران)
زندگینامه
شهید حسن باجلان در روز اول فروردین ماه سال 1333 در بروجرد به دنیا آمد. پدرش نبی نام داشت . این شهید والامقام معلم بود.
هنگام دفاع مقدس به عنوان نیروی بسیجی در جبهه حضور بافت و سرانجام در روز دوم اسفند ماه سال 1364 در سن 31 سـالگی در فاو دعوت حق را لبیک گفته و به فیض عظمای شهادت نایل آمد. تربت پاک این شهید در قطعه 53 ردیف 103 شماره 9 بهشت زهرا (سلام الله علیها ) قرار دارد.
شهید کرم جعفری روزبهانی
شهید کرم جعفری روزبهانی
نام : کرم
نام خانوادگی : جعفری روزبهانی
نام پدر : علی داد
محل تولد : بروجرد اشترینان
تاریخ تولد : 1330/09/01
تحصیلات : دیپلم
شغل : معلم
تاریخ شهادت : 1365/02/30
محل شهادت : حاج عمران
آرامگاه : گلزار شهدای اشترینان بروجرد
کد ایثارگری : 6509274
زندگینامه در روز اول آذر ماه سال 1330 ، در بخش اشترينان از توابع شهرستان بروجرد به دنيا آمد.
معلم شهید کرم جعفری روزبهانی در روز اول دی ماه سال 1330 در خانواده ای مذهبی و در منطقه ی اشترینان از توابع بروجرد چشم به جهان گشود. پدرش عليداد (فوت 1363 ) و مادرش سيده طوبا نام داشت. ایشان در خانواده ای ساده اما با صفا پرورش یافت. او بسیار صبور و با گذشت بود. تا پايان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و ديپلم گرفت.
معلم بود. سال 1352 ازدواج كرد و صاحب سه پسر و یك دختر شد. خدمت به خلق را دوست داشت و اگر کسی مشکلی داشت بدون هیچگونه چشمداشت به یاری او می شتافت. همیشه می گفت « اگر میخواهید محتاج دشمنان اسلام نباشیم باید خودکفا باشیم ».
از سوی بسيج در جبهه حضور يافت. در روز سی ام ارديبهشت ماه سال 1365 ، در حاج عمران عراق بر اثر اصابت گلوله و تركش به شهادت رسيد. تربت پاک او در گلزار شهدای اشترینان از توابع قرار دارد.
او در سال 1365 به جبهه اعزام شد و در عملیات حاج عمران شرکت کرد و در این عملیات مفقودالاثر شد. جنازه ی مطهر ایشان پس از 8 سال با تلاش گروه تفحص به زادگاهش بازگشت و در گلزار شهدای اشترینان در کنار سایر همرزمان شهیدش تربت پاک او زیارتگاه عاشقان ایثار و شهادت شد.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان قم، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1395، صفحه 101.
شهید مجتبی خسروی اشترینانی
شهید مجتبی خسروی اشترینانی
نام : مجتبی
نام خانوادگی : خسروی اشترینانی
نام پدر : حشمت الله
نام مادر : فاطمه
تاریخ تولد : 1334/10/01
محل تولد : خرم آباد
شغل : کارمند دبیرستان
تاریخ شهادت : 1365/02/10
محل شهادت : فاو عراق
کد ایثارگری : 6513459
زندگینامه
در روز اول دی ماه سال 1334 ، در شهرستان خرم آباد چشم به جهان گشود. پدرش حشمت و مادرش فاطمه نام داشت. تا پايان دوره کارشناسی در رشته حقوق قضایی درس خواند. كارمند بود. سال 1357 ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. به عنوان بسیجي در جبهه حضور يافت. در روز دهم ارديبهشت ماه سال 1365 ، در فاو عراق بر اثر موج انفجار شهيد شد. تربت پاک او در گلزار بهشت زهرای شهرستان تهران واقع است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: تهران بزرگ، جلد اول ( الف ـ خ )، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1397، صفحه 1166.
معلم شهید کیومرث معظمی گودرزی
شهید کیومرث معظمی گودرزی
نام : کیومرث
نام خانوادگی : معظمی گودرزی
نام پدر : ولی
نام مادر : عشرت
تاریخ تولد : 1350/01/02
محل تولد : بروجرد
شغل : معلم
تحصیلات : دیپلم
تاریخ شهادت : 1367/03/28
محل شهادت : ارتفاعات قمیش
آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6718552
زندگینامه
زمان تولد شهید در ایام بهار بود و خانواده ی او نیز درگیر فعالیت و کارهای کشاورزی بودند که خدا هدیه ای به این خانواده می دهد در روز دوم فروردين ماه سال 1350 ، در روستای گلچهران از توابع شهرستان بروجرد، شهید کیومرث چشم به جهان گشود. پدرش ولی و مادرش عشرت نام داشت. اندکی بعد، پدرش در شركت ذوب آهن اصفهان مشغول به کار شد و به این دلیل که شغل پدر در ذوب آهن اصفهان بود، خانواده اش به اصفهان مهاجرت می کنند و پس از گذشت حدود یک سال ، دوباره به بروجرد بر می گردند.
این شهید عزیز؛ مدرسه ابتدایی را در دبستان زادگاهش در روستای گلچهران گذراند و برای ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی و دبیرستان به بروجرد رفته و در مدرسه علامه مجلسی مقطع راهنمایی و در دبیرستان امام رضا (علیه السلام) مقطع متوسطه را با موفقیت می گذراند. از همان اوان کودکی به انجام واجبات مقید بود و قبل از سن تکلیف به ادای فریضه نماز و روزه خیلی اهمیت می دادند. اکثرا سعی می کرد که نمازها را به جماعت بخواند و در مسجد امام سجاد (علیه السلام) حاضر شود و یکی از افراد علاقمند به حضور در درس اخلاق استاد صاحب الزمانی بود که ضمن گرفتن درس به آن نیز عمل می کرد.
او علاقه ای خاص به آموزش و فعالیت های فرهنگی داشت و با لبیک به فرمان امام خمینی مبنی بر کار سوادآموزی وارد این جبهه فرهنگی شد. او نه تنها الفبای فارسی را به فراگیرانش یاد می داد، بلکه در مکتب اسلام نیز مشق زندگی کرد. در روستاهایی که کیلومترها دور از شهر بروجرد بود اعلام آمادگی کرد که در آنجا خدمت کند.
شهید معظمی گودرزی آموزشیار داوطلب نهضت سوادآموزی شهرستان بروجرد، که به رغم دورافتاده بودن روستا، تنها آموزشیاری بود که حاضر شده رنج سختی راه، سرمای طاقت فرسا و خطر حمله ی گرگ ها را به جان بخرد، ولی چشمان آیندگانی را به علم و دانش باز کند تا چراغ پر فروغ خواندن و نوشتن برای همیشه روشن بماند.
این معلم وارسته ارادت خاصی به معصومین (علیهم السلام) به ویژه حضرت فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) داشت. حافظ چند جز و چند سوره از قرآن کریم بود و آیات وحی را با صوت دلنشینی تلاوت می کرد. از نظر اخلاقی بسیار ساده، متواضع و صادق بود. ایشان علاوه بر تدریس و فعالیت در نهضت سوادآموزی در اوقات فراغت قرآن را به دیگر اعضای خانواده آموزش می داد.
با احساس نیاز برای حضور در مناطق عملیاتی خود را برای حضور در جبهه های جنگ حق علیه باطل آماده کرد و به عنوان نیروی بسیجی روانه ی مناطق عملیاتی شد و پس از گذراندن دوره آموزشی در بوکان خود را به صف مقدم و خیل رزمندگان رساند و پس از حضور در محورهای عملیاتی در در روز بيست و هشتم خرداد ماه سال 1367 ، در منطقه ماووت در ارتفاعات قمیش بر اثر اصابت گلوله به سينه و دست، به درجه ی رفیع شهادت نایل آمد. پیکر پاک شهید پس از هفت سال توسط گروه تفحص شناسایی شده و برای تدفین به زادگاهش آورده شد و در کنار سایر شهدای این خطه از کشور اسلامی در دل خاک آرام گرفت.
تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای بروجرد شهرستان زادگاهش بروجرد قرار دارد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 602.
خاطره ای به نقل از مادر شهید :
پیکر پاک این شهید بزرگوار بعد از چند سال پیش ما برگشت . مادر شهید تعریف می کرد در عالم خواب دیده که پسرش به او گفته مادر جان از بس که از خدا خواستی من برگردم ، مرا آوردند. ولی من دوست داشتم مثل مادرم حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) گمنام باشم.
گزیده ای از وصیت نامه شهید کیومرث معظمی گودرزی
به نام آن که جسم را بیافرید و روح را در آن بدمید و پس از مدتی آن دو را از جدا ساخت. چقدر شیرین است طعم دوستی را چشیدن و به معشوق خـود پیوستن من رفتم و جهان را بدرود گفتم
ولی شما ای پدر و ای مادرم! قسم به خون پاک شهدا، اولین کسانی را که شفاعت کنم، شما هستید ای جگرگوشه های من مطمئن باشید کـه شـهـدا بـه وعده شان عمل میکنند .... بدانید که خداوند امانتی به شما داده بود و آن را پس گرفت.
اما شما ای برادرانم وصیت میکنم شما را به تقوی و احترام و اکرام والدین، راه مرا ادامه دهید صبور و بردبار باشید مبادا امام را تنها بگذارید تا ندا کرد به فرمانش لبیک بگویید.
شما ای خواهرانم بدانید که حجاب شما کوبنده تر از خون من است.
شما با حفظ حجاب و رعایت عفت می توانید به خون شهیدان ارج بگذارید.
و در ( شهادت مــن ) حزن و اندوه نخورید و خوشحال و مسرور باشید.
از خداوند ذوالجلال مسئلت دارم که به همگی ما توفیق لقای خود را با آغوش باز عطا بفرماید.
بدانید مرگ پلی است بین زندان دنیا و پهنه وسیع بهـشـت. بـه خـدا سوگند علاقهی من به این پرواز، بیش از علاقه ی پرندهی محبوس در قفس به پرواز است. خداحافظ
وصيت نامه ی ( شماره 1 ) شهيد كيومرث معظمی گودرزی
بسم الله الرحمن الرحيم
و لاتحسبن الذين قتلوا فی سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون.
مپنداريد كسانی كه در راه خدا كشته شده اند مرده اند، بلكه زنده اند، و نزد پروردگارشان روزی می خورند.
به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان،
به نام آن كه جسم را بيافريد و روح را در آن بدميد، و پس از مدتی آن دو را از هم جدا ساخت.
حضرت علی ( علیه السلام ) مولای متقيان كه يك عمر در آتش فراق سوخته و شهادتش او را از اين آتش رهانيده بود. كه با قوت
قلب می گويد فزت و رب الكعبه و اينها همان كسانی هستند كه خدا را به طمع بهشت و نهرهای جاری، و باغستان های مالامال از ميوه هم عبادت نمی كنند. زيرا آنها وقتی مفاهيی بالاتر از اينها را در نظر گرفتند اين نعمت ها ابتدايی ترين و كمترين پاداش آنهاست. این افراد، خدا را برای عاليترين درجه كه رضوان خداست، بندگی می كنند. چون كه صد آمد، نود هم پيش آنهاست، آنگاه بهشت منزل اول است و در آنجا میل به تداوم رضوان الله است.
ای تبار آراسته به كمال انسانی، صبر پيشه كنيد. كه مرگ چيزی جز يك پل نيست كه شما را از سختی ها و ناراحتی ها گذرانده و به بهشت پهناور و سعادت و نعمت جاودان می رساند. كدامتان دوست نداريد كه از زندان آزاد شويد و به قصری درآييد كه در آن مائده ی خلد و سفره ی جاودانی رحمت خدا گسترده باشد و به وجه الله بنگريد.
وصيت نامه ی ( شماره 2 ) شهيد كيومرث معظمی گودرزی
بسم الله الرحمن الرحيم
ای پدر و ای مادرم!
اميدوارم به حق زحمت هايتان مرا ببخشيد، و حلال كنيد. و در فراق من عجز و گريه نكنيد، چرا كه من به لقاءدوستم شتافتم، اميدوارم بتوانم در قيامت زحمات شما را ، بی خوابی های مادرم و رنج ها و غربت های پدرم، محبت و دلسوزی مادرم و رنج و زحمت پدرم را به وسيله شفاعت جبران كنم،
آفرين بر شما !
به خدا سوگند اولين كسانی را كه شفاعت كنم شما پدر و مادرم هستيد، فرزندتان را در راه خدا داديد تا دين خدا را زنده نگهدارند.
و شما ای برادرانم!
راه مرا ادامه دهيد و ناراحت و غمگين نباشيد، و با خواهرهايم مهربان باشيد و آنها را دلداری دهيد و با خنده رویی جای خالی مرا پر كنيد تا نكند خدایی ناكرده خواهرانم احساس تنهایی كنند، و بدانند گر چه من نيستم، خدا كه هست. و برادرانم احتياج های خواهرانم را برآورده كنيد، و بر پدر و مادرم مهربان باشيد و با ياد خدا و دلداری به آنان وعده شفاعت حسين ( علیه السلام ) را بدهيد و هميشه در همه حال و در همه وقت آنها را احترام كنيد،
و اما شما ای خواهرانم!
در فراق من بی تابی نكنيد. و صداي خود را بلند نكنيد بدانيد من هر لحظه شما را می بينم، ای كاش می دانستيد كه من در ميان رحمت خداوند قرار گرفته ام ولی شما نمی دانيد. خصوصيات حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) را ياد بگيرید و به آن عمل كنيد. و تسبيحاتش را فراموش نكنيد كه ثواب هزار ركعت نماز دارد، و به برادرانم طعنه نزنيد و به همديگر دلداری دهيد، مبادا گريه كنيد زيرا دشمن با ناراحتی شما خوشحال می شود.
از خداوند ذوالجلال مسئلت دارم كه به همگی ما توفيق لقای خود را با آغوش باز عطا بفرمايد، بدانيد مرگ پلی است بين زندان و پهنه ی وسيع بهشت است.
به خدا سوگند! علاقه من به اين پرواز ، بيش از علاقه ی پرنده محبوس در قفس به پرواز است.
خداحافظ !
مطالب زياد است ولی بر اثر كمبود وقت نمی توانم آنها را بيان كنم و اگر اشتباهی است ببخشيد.
وصيت نامه ی ( شماره 3 ) شهيد كيومرث معظمي گودرزي
و لا تحسبن الذين قتلوا فی سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون.
( قران كريم )
به نام آن كه جسم را بيافريد و روح را در آن بدميد و پس از مدتی آن دو را از هم جدا ساخت.
سپاس بر خدای جل جلاله، كه بر ما منت نهاد و اسلام را بر ما هديه كرد.
دنيا محل گذر و مصلی اولياء الله است،
ميدان آزمايش است، تا بندگان مخلص تميز داده شوند. انسان پس از چند صباحی زندگی در اين دنيا به سوی او باز می گردد، چه خوش است انسان شهادت را انتخاب كند، كه بالاتر از آن هيچ نيكی نيست، خوش است فرشتگان هل هله كنان و با مسروريت تمام به پيشواز و استقبال بيايند و شهدا را تا دیدار پروردگار همراهی کنند.
چقدر شيرين است طعم دوستی او را چشيدن و به معشوق خود پيوستن،
من رفتم و جهان فانی را بدرود گفتم .
ولی شما ای پدر و ای مادرم قسم به خون پاك شهدا، اولين كسانی را كه شفاعت كنم، شما هستيد.
ای جگر گوشه های من مطمئن باشيد كه شهدا به وعده شان عمل مي كنند.
من چگونه از شما تشكر كنم جز اينكه وعده ی ديدار در بهشت به شما بدهم.
بدانيد كه خداوند امانتی به شما داده بود و آن را پس گرفت، مبادا ناراحت شويد و در عروج من شيون و ناله كنيد. چرا كه شهدا غرق در رحمت الهی هستند و اين گريه و زاری ندارد، به جای آن مجلس جشن و شادی بگيريد و به يكديگر تبريك بگوييد؛
و اما شما ای برادرانم !
وصيت می كنم شما را به تقوی و احترام و اكرام والدين. راه مرا ادامه دهيد. صبور و بردبار باشيد، مبادا امام را تنها گذاريد، و تا نداكرد به فرمانش لبيك بگوييد،
و شما ای خواهرانم!
بدانيد كه حجاب شما كوبنده تر از خون من است. و شما با حفظ حجاب و رعايت عفت می توانيد به خون شهيدان ارج بگذاريد، و حزن و اندوه نخوريد و خوشحال و مسرور باشيد و به يكديگر تبريك بگوييد، نه تسليت. مبادا شما گريه كنيد چرا كه دشمنان با ناراحتی شما خوشحال می شوند پس مجال گريه و زاری نيست،
از خداوند ذوالجلال!
مسئلت دارم كه خداوند به پدر و مادرم صبر و اجر عنايت كند و به همگی تان صبر عنايت بفرمايد.
خداوندا !
تو را شكر می كنم از اينكه چنين پدر و مادريی به من دادی تا فرزندانشان را اين گونه تربيت كنند، تا موجب خوشنودی و رضايت تو باشند.
ضمناً حقوق اسفند و بسيج من را به بيچارگان و تهيدستان بدهيد تا اگر حقی بر من است ادا شود.
خداحافظ :
شاد، عابد، پيروز، موفق، و با تقوی و سرحال و مسرور و شادمان باشيد.
نيمه شعبان - 1408 ه - ق
شهید محمدرحیم میرزایی گودرزی
شهید محمدرحیم میرزایی گودرزی
نام : محمدرحیم
نام خانوادگی : میرزایی گودرزی
نام پدر : محمد
نام مادر : تاجماه
تاریخ تولد : 1314/07/10
محل تولد : بروجرد اشترینان
شغل : مستخدم آموزش و پرورش
تاریخ شهادت : 1365/02/30
محل شهادت : حاج عمران
آرامگاه : گلزار شهدای اشترینان
کد ایثارگری : 6536953
زندگینامه
شهید محمدرحیم میرزایی گودرزی در روز بیستم مهر ماه سال 1314 ،در شهر اشترینان از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد. هشت ساله بود که پدرش دار فانی را وداع گفت. پدرش محمد نام داشت (فوت 1322 ) و كشاورز بود و بعد از چند سال مادر گرامی اش را هم از دست داد. مادرش تاجماه نام داشت (فوت 1329 ) و خانه دار بود.
محمد با تحمل همه ی سختی ها، در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت و به سن سربازی رسید. به سربازی رفت و بعد از اتمام دوران سربازی به استخدام آموزش و پرورش درآمد. سرايدار آموزش و پرورش بود.
در سال 1339 ازدواج كرد و صاحب چهار پسر و یك دختر شد.
شهید میرزایی هنگامی که جنگ آغاز شد او که عضو بسیجیان فرهنگی بود، مشتاقانه برای دفاع از اسلام و میهن اسلامی برای حضور در جبهه ثبت نام کرد و برای اینکه خانواده مانع رفتن او نشوند تا زمانی که رفتن ایشان به جبهه قطعی نشد به کسی چیزی در این باره نگفت و خانواده اش را مطلع نساخت، چند روز قبل از اعزام به جبهه، موضوع را با خانواده اش در میان گذاشت وقتی که خانواده با او مخالفت کردند، ایشان به آنها اظهار داشت : « این سعادت را از من نگیرید » .
این نیروی بسیجی مخلص، این یار وفادار امام و انقلاب اسلامی، سرانجام به جبهه رفت و عاشقانه و صادقانه در کنار سایر رزمندگان با خصم زبون به نبرد پرداخت و پس از نبردی دلاورانه در روز سی ام اردیبهشت ماه سال 1365 ، در عملیات حاج عمران به فیض عظمای شهادت نایل شد. پیكر او در منطقه بر جا ماند و پس از تفحص، تربت پاکش در گلزار شهدای زادگاهش اشترینان زیارتگاه خیل امت خوب و خداجوی آن دیار شد.
منبع:
ــــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 641.
شهید محمد معظمی گودرزی
شهید محمد معظمی گودرزی
نام : محمد
نام خانوادگی : معظمی گودرزی
نام پدر : حسن
نام مادر : کبرا
تاریخ تولد : 1343/03/03
محل تولد : بروجرد
شغل: معلم
تحصیلات: کاردانی
تاریخ شهادت : 1365/02/30
محل شهادت : حاج عمران
نام گلزار : گلزار شهدای گوشه شهرستان بروجرد
کد ایثارگری : 6535015
زندگینامه
در روز سوم خرداد ماه سال 1343 ، در شهرستان بروجرد در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. پدرش حسن، كارگر بود و مادرش كبرا نام داشت در دوران کودکی کار اموزش را با فرا گرفتن قرآن مجید آغاز نمود و سپس در دبستان قدس دوران ابتدایی را طی کرد و بعد از آن وارد دبیرستان امام خمینی(ره) شد. این دوره از زندگی شهید، مصادف با اوج گیری مبارزات ملت مسلمان ایران بود و محمد نیز همچون سایر جوانان مسلمان به فعالیت های انقلاب بر علیه جکومت شاهنشاهی پرداخت. شهید معظمی گودرزی پس از اخذ مدرک دیپلم وارد مرکز تربیت معلم کرمانشاه شد در حين تحصیل در تربیت معلم چندین بار به جبهه های جنگ اعزام گردید. عاقبت در سال 1364 از تربیت معلم فارغ التحصیل شد و با شور و اشتیاق فراوان، به بروجرد بازگشت و معلم شد. پس از آن ازدواج كرد و صاحب سه دختر شد.
در سال 1365 به ندای رهبر خود لبیک گفت و مجدداً به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. و در نهایت در منطقه ی عملیاتی حاج عمران روح ملکوتی اش به آسمان پر کشید و به فیض عظمای شهادت نایل شد.
پیكر وی را در زادگاهش شهرستان بروجرد به خاك سپردند.
روحش شاد و یادش گرامی
قسمتی از وصیت نامه شهید
ما همه به فرمان بیدار کننده، زمان امام بزرگوار آمده ایم که گامی در این راه برداریم تا اگر خدا بخواهد سفری به سوی اولیاء آغاز کنیم یا به شهادت برسیم و یا پیروزی و ثواب آن را نصیب خود بنماییم.
خانواده ی عزیزم را به خدا می سپارم و از خداوند می خواهم که به خاطر جـدایـی بـیـن مـا صبری بزرگ به ایشان بدهد و از آن ها می خواهم که درک کنند در چه راه بزرگـی قـدم برداشته ام و مرا به خاطر خطاهایی که کرده ام ببخشند و برایم یک ماه روزه بگیرند و از دیگران هم بپرسند، اگر امانتی پیش من دارند تحویل بگیرند.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 602.
شهید فرج الله حاتمی
شهید فرج الله حاتمی
نام : فرج الله
نام خانوادگی : حاتمی
نام پدر : کرم خدا
تاریخ تولد : 1331/07/04
محل تولد : بروجرد
شغل : معلم
تحصیلات : کارشناسی
تاریخ شهادت : 1365/03/02
محل شهادت : حاج عمران
نام گلزار : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6510363
زندگینامه
چهارم مهر 1331 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش كرم خدا، در آموزش و پرورش كار می کرد و مادرش ملوك نام داشت. تا پایان دوره كارشناسی درس خواند. معاون آموزش و پرورش بود. سال 1356 ازدواج كرد و صاحب دو پسر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. دوم خرداد 1365 ، در حاج عمران عراق به شهادت رسید. تربت پاک او او در گلزار بهشت شهدای بروجرد واقع است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 117.
شهید محمد علی مشایخی
شهید علی محمد مشایخی
نام : محمد علی
نام خانوادگی : مشایخی
نام پدر : یکشنبه
نام مادر : بتول
تاریخ تولد : 1335/10/10
محل تولد : بروجرد
شغل : معلم
تاریخ شهادت : 1365/02/30
محل شهادت: حاج عمران
نام گلزار : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6534596
در روز دهم دی ماه سال 1335 ، در شهرستان بروجرد به دنيا آمد. پدرش يکشنبه (فوت 1346 ) و مادرش بتول نام داشت. تا پايان دوره كاردانی درس خواند. معلم بود. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. سی ام ارديبهشت 1365 ، در حاج عمران عراق به شهادت رسيد. پیكر وی مدتها در منطقه برجا ماند و پس از تفحص، در گلزار شهدای زادگاهش به خاك سپرده شد.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 593.
بخشی از زندگی نامهی شهید
شهید علی محمد مشایخی در سال 1335 در خانواده ای متدین به دنیا آمد. در سن ده سالگی از نعمت وجود پدر محروم گردید و مشکلات خانواده اش با مرگ پدر مضاعف شد به گونه ای که همه مجبور شدند که کار کنند و زحمت بکشند و مادر بیشترین زحمت را در این راه می کشید.
شهید مشایخی دوران ابتدایی و راهنمایی را در مدارس بروجرد سپری کرد و سپس در دانشسرای تربیت معلم در رشته ی علوم تجربی پذیرفتـه شـد. در سال 1354 تحصیلات خود را شروع نمود و در سال 1356 موفق به اخذ دیپلم گردید.
شهید بسیار متواضع و آرام بود و در مقابل دشمنان اسلام و انقلاب ایستادگی و استقامت می نمود. به امام عشق می ورزید و برای دفاع از اسلام و حضور در جبهه لحظه شماری می کرد این عاشق پاک باخته و شیدا سرانجام همراه کاروان محمد(ص) به جبهه اعزام شد و در عملیات حاج عمران مفقودالاثر گردید. پیکر مطهر شهید مشایخی در تاریخ 1373/03/19 کشف و در بروجرد تشییع شد و در گلزار بهشت شهدا بروجرد به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی باد.
شهید محسن مسائلی
شهید محسن مسائلی
نام : محسن
نام خانوادگی : مسائلی
نام پدر : رسول
تاریخ تولد : 1337/07/02
محل تولد : بروجرد
شغل : معلم
تاریخ شهادت : 1365/02/30
محل شهادت :حاج عمران
نام گلزار : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6534473
زندگینامه
در روز دوم مهرماه سال 1334 ، در شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود. پدرش رسول (فوت 1340 ) کاسب بود و مادرش عزت نام داشت. تا پايان دوره متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. معلم بود. سال 1361 ازدواج كرد و صاحب یك پسر شد. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. بيست و پنجم فروردين 1365 ، در حاج عمران عراق بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. پیكر وی را در گلزار بهشت شهدای بروجرد به خاك سپردند.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 592.
شهید غلامحسین شعاعی
نام پدر : محمدحسین
نام مادر : صدیقه
تاریخ تولد : 1336/03/10
محل تولد : بروجرد
شغل : دبیر
تحصیلات : کاردانی
تاریخ شهادت : 1362/12/26
محل شهادت : طلاییه
آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6214184
زندگینامه
در روز دهم خرداد ماه سال 1366 در شهرستان بروجرد ديده به جهان گشود. پدرش محمدحسين، كشــاورز بود و مادرش صديقه نام داشــت. تــا پايان دوره كاردانی در رشــته صنایع اتومبیل درس خواند. معلم بود.
به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. در روز بيست و ششم اسفند ماه سال 1362 با سمت تكتیرانداز در طلاييه بر اثر اصابت تركش به سر و چشم، شهيد شد. تربت پاکش در گلزار بهشت شهدای بروجرد واقع است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 363.
شهید حمیدرضا شریفی
نام : حمیدرضا
نام خانوادگی : شریفی
نام پدر : تقی
نام مادر : شهربانو
تاریخ تولد : 1339/01/18
محل تولد : بروجرد
شغل : مربی تربیتی
تاریخ شهادت : 1365/02/30
محل شهادت : حاج عمران
آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6521344
زندگینامه
در روز هجدهم فروردين ماه سال 1339 ، در شهرستان بروجرد به دنيا آمد. پدرش تقی، كارمند آموزش و پرورش بود و مادرش شهربانو نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و ديپلم گرفت. معلم بود. سال 1363 ازدواج كرد و صاحب یك پسر شد.
به عنوان بسيجي در جبهه حضور یافت. در روز سی و یكم ارديبهشت ماه سال 1365 ، با سمت آبرسان در حاج عمران عراق به شهادت رسيد. پیكرش مدت ها در منطقه بر جا ماند و سال 1366 پس از تفحص، پیکر مطهر وی را در گلزار بهشت شهدای زادگاهش بروجرد به خاك سپردند.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 362.
بخشی از زندگینامه ی شهید از زبان پدرشهید
پس از ۳۴سال که از عمرم گذشته بود اولاد ذکور نداشتم به مشهد مقدس مشرف شدم و حمیدرضا را از امام رضا (علیه السلام) و پروردگار متعال خواستم خداوند ایشان را به من عطا فرمود. پس از دوران کودکی مشغول درس خواندن شد. تا به مدرسه راهنمایی رفت . روز های تابستان کار می کرد و شب ها در مجالس مذهبی شرکت می کرد.
حمیدرضا سپس به خدمت سربازی رفت و 24 ماه خدمت کرد . هنگامی که جنگ تحمیلی شروع شد به جبهه ی حق علیه باطل رفت در جبهه های هویزه و بستان و همچنین در جزیره ی مجنون با دشمنان اسلام مبارزه کرد. سرانجام در عملیات حاج عمران به دیدار محبوبش شتافت.
شهید حبیب الله شاکرمی
شهید حبیب الله شاکرمی
نام : حبيب الله
نام خانوادگی : شاه كرمی
نام پدر : محمدکریم
نام مادر : بتول
تاريخ تولد : 1343/06/20
محل تولد : بروجرد
شغل : معلم ، دانشجو
رسته : بسیجی
سمت : تخريب چی
تاريخ شهادت : 1365/10/26
مكان شهادت : شلمچه
عمليات : كربلای 5
آرامگاه : گلزار شهدای شهرستان بروجرد
کد ایثارگری : 6520827
زندگینامه
شهید حبیب الله شاه کرمی در روز بيستم شهريور ماه سال 1343 ، در شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود. پدرش كريم، كارگر بود و مادرش بتول نام داشت. دوران ابتدایی، راهنمایی و متوسطه را با موفقیت سپری نمود.
شهید با اوج گیری انقلاب اسلامی فعالانه در راهپیمائی ها و تظاهرات همدوش مردم شرکت می نمود و در راه پیروزی انقلاب اسلامی شب و روز نداشت.
شهید علاقه وافری به بسیج داشت و به آن عشق می ورزید با شروع جنگ تحمیلی پیوسته از افراد جبهه و بسیجی شهر بود و هر وقت می خواستی او را ملاقات کنی می بایست در پایگاه و یا در جبهه او را پیدا کنی.
در طرح لبیک یا امام شرکت نموده است و در پایگاه مقاومت شرکت نموده و بعد به جبهه رفته و در عملیات فتح المبین شرکت نموده و بعد از عملیات، به ادامه ی تحصیل پرداخت و دیپلم را گرفت. پس از اخذ دیپلم در آزمون سراسری شرکت نموده و در تربیت معلم بروجرد در رشته آموزش ابتدایی پذیرفته شد. دانشجوی كارشناسی و كارمند آموزش و پرورش بود. شهید فردی اجتماعی بود و در همه تشکل ها شرکت می کرد.
او بارها به جبهه های نور علیه ظلمت اعزام و در عملیات های گوناگون حضور فعال داشت. شهید با حضور در مناجات های شبانه جبهه، معشوق خود را جستجو می کرد پرنده ای بود که قفس تن، گنجایش روح بزرگ او را نداشت.
عاقبت در در روز بيست و ششم دی ماه سال 1365 ، در منطقه ی شلمچه در عملیات پیروز کربلای 5 بر اثر اصابت تركش به دست و پهلو، روح مقدسش از قفس تن آزاد و مستانه به سوی معشوق پرواز نمود و شهيد شد.
تربت پاک او در گلزار شهدای شهرستان بروجرد واقع است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 354.
شهید مسعود ماکنانی
شهید مسعود ماکنانی
نام : مسعود
نام خانوادگی : ماکنانی
نام پدر : محمد
نام مادر : زینب
تاریخ تولد : 1340/07/11
محل تولد : بروجرد
شغل : معلم
تاریخ شهادت : 1365/10/04
محل شهادت : شلمچه
نام گلزار : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6532311
زندگینامه
در روز یازدهم مهر ماه سال 1340 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش محمد و مادرش زینب نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. معلم بود. ازدواج كرد. از سوی سپاه پاسداران در جبهه حضور یافت. در عملیات کربلای چهار در روز چهارم دی ماه سال 1365 ، در شلمچه بر اثر اصابت تركش به شهادت رسید. تربت پاک وی در گلزار بهشت شهدای بروجرد واقع است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 558.
شهید محمد علی مجلسی
شهید محمدعلی مجلسی
نام : محمدعلی
نام خانوادگی : مجلسی
کد ایثارگری : 6532483
نام پدر : رحم خدا
محل تولد : بروجرد
تاریخ تولد : 1335/06/01
شغل : معلم
تحصیلات : کارشناسی
تاریخ شهادت : 1365/02/30
محل شهادت : حاج عمران
زندگینامه
در روز اول شهريورماه سال 1335 ، در شهرستان بروجرد به دنيا آمد. پدرش رحم خدا، روحانی بود و مادرش فاطمه (فوت 1359 ) نام داشت. تا پايان دوره كاردانی درس خواند. معلم بود. سال 1361 ازدواج كرد و صاحب یك دختر شد. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. سی ام ارديبهشت 1365 ، بر اثر اصابت تركش در حاج عمران عراق بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. پیكر مطهر او مدتی در منطقه بر جا ماند وسرانجام در روز هجدهم خرداد ماه سال 1366 ، پس از تفحص تربت پاک وی در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد میعادگاه عاشقان ایثار و شهادت شد.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 559.
شهید سیدعباس خالقیان
شهید سیدعباس خالقیان
نام : سیدعباس
نام خانوادگی : خالقیان
نام پدر : سیدحسین
نام مادر : بتول
تاریخ تولد : 1327/01/12
محل تولد : بروجرد
شغل : معلم
تاریخ شهادت : 1365/08/29
محل شهادت : اهواز
نام گلزار : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6512825
زندگینامه
در روز دوازدهم فروردین ماه سال 1327 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش سیدحسین، فروشنده بود و مادرش بتول نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت و در آموزش وپرورش استخدام شد. معلم بود. سال 1346 ازدواج کرد و صاحب سه پسر و سه دختر شد.
به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و نهم آبان 1365، در عملیات فاو مجروح و هنگام انتقال مجوحین در فرودگاه اهواز در اثر بمباران هوایی و اصابت ترکش به شهادت رسید. تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای بروجرد واقع است.
منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 214.
شهید «روح الله گودرزی»
شهید روح الله گودرزی
نام : روح الله
ناخانوادگی : گودرزی
نام پدر : پاپی
نام مادر : طوبا
تاریخ تولد : 1335/01/30
محل تولد : بروجرد
شغل : معلم
تاریخ شهادت : 1365/03/02
محل شهادت : منطقه عملیاتی حاج عمران
نام گلزار : گلزار شهدای شهرستان بروجرد
کد ایثارگری : 6531851
زندگینامه
شهید «روح الله گودرزی» سی ام فروردین 1335، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش پاپی، کشاورز بود و مادرش طوبا نام داشت.
تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. معلم بود. سال 1359 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد.
در سال 1365 معاون دبیرستان حضرت رسول ( ص ) بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. سی ام اردیبهشت 1365، در حاج عمران عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. تربت پاک او در گلزار شهدای شهرستان بروجرد قرار دارد.
برادرش یدالله گودرزی نیز به شهادت رسیده است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 534.
در ادامه یک نقاشی زیبا از این شهید هنرمند را می بینید:
شهید مصطفی نوروزیان
شهید مصطفی نوروزیان
نام : مصطفی
نام خانوادگی : نوروزیان
نام پدر : ماشاءالله
نام مادر : ملوک
تاريخ تولد : 1341/03/14
محل تولد : بروجرد
دانشگاه : تربیت معلم بروجرد
مقطع تحصيلي : كارداني
رشته تحصيلي : تربيت معلم
تاريخ شهادت : 1365/10/29
سمت : فرمانده گردان
محل شهادت : شلمچه
عمليات : كربلای 5
مسؤلیت در زمان شهادت : معاون گردان
آرامگاه : گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد
کد ایثارگری : 6538826
زندگینامه
در روز چهاردهم خرداد ماه سال 1341، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش ماشاءالله، خواربارفروش بود و مادرش ملوک نام داشت. تا پایان دوره کاردانی در رشته تربیت معلم درس خواند. معلم بود.
از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. در روز بیست و نهم دی ماه سال 1365، با سمت معاون گردان در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر و صورت، شهید شد. تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای زادگاهش بروجرد واقع است.
منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 675.
خاطره مادر شهید مصطفی نوروزیان
شهید آمده بود پیش امام جمعه و درخواست نموده بود که جهت رزمندگان مقداری کتاب برای آن ها ببرد و امام جمعه تعداد زیادی کتاب به شهید داده بود که برای رزمندگان ببرند. ظهر بود که شهید با تعدادی از دوستان جهت رفتن به جبهه به منزل تشریف آوردند و پس از صرف ناهار به جبهه رفتند.
خاطره همسایه شهید مصطفی نوروزیان
در يكی از سال های 1363 یا 1364، نزديك ظهر به مغازه پدرش سری زد و از آنجا به مغازه ما آمد و با پدرم هم صحبت شد تا موقع اذان ظهر كه از راديو قرآئت پخش شد مصطفی از روی صندلی بلند شد و از پدرم اجازه رفتن گرفت. بنده به او گفتم آقا مصطفی بفرما و بنشين شما تازه آمديد. او در جواب گفت: « می خواهم به مسجد برسم » و از پدرم خداحافظی كرد و رفت.
يادم هست هر موقع كه می آمد تا وقت اذان می شد، هركجا كه بود خودش را به مسجد می رساند. پدرش يك روز به بنده گفت مصطفی هر موقع كه می آمد و داخل مغازه اگر زنی می آمد و می خواست چيزی بخرد؛ اين پسر يا سرش را پايين می انداخت و يا صورتش را از مشتری بر می گردانيد و نگاه به اجناس مغازه می كرد تا مشتری برود.
وصيت نامه ی شهيد مصطفی نوروزيان شماره 1
بسم الله الرحمن الرحيم
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (153) وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَ لَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ (154) وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ (155) الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (156)
‹‹ ايات 153 الي 156 سوره البقره ››
خدايا به تمام اسم های شريفت ، و عظمت و به خون پاك شهيدان مظلوم كردستان و خوزستان ، بيا ما را پيش محمد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا ، و حسن مجتبي و حسين ابا عبدالله و ائمه طاهرين تا امام زمان رو سياه مكن ،
خدايا از خود شرم دارم كه بگويم بنده صالحی بوده ام ، اما به صالحان درگاهت قسم ، خجالت می كشم ، پيش حسين مظلوم من تنم سالم باشد و او سر در بدن نداشته باشد.
خدايا به آبرومنداني كه بدنشان سوخت ، و بی سرگشت و صدپاره پيكر شدند ، آبروی ما را پيش انبيا و اوليات مبر و به همان صد پاره پيكر شدگانت قسم ، بدنمان را صد پاره و گمنام كن ، كه لااقل روز موعودت با هم روی سفيد و سربلند باشيم ،
خدايا خواست ، باعظمت توست كه يا ما را در رخت خواب بميرانی و يا در جبهه ، پس حال كه افتخار سربازيت به ما عنايت كردی ، قسمت می دهم به آن قسم هایی كه در كتابت خوردی ، اگر يك لحظه به آخر عمرمان مانده ما را به فيض شهادت برسان و از روی سياهی نجاتمان بده ،
خدايا می دانم كه وقتی به سر بریده علی اكبر حسين ، قسمت می دهند اجابت كننده ای ،
خدايا صدها بار به سربریده علی اكبر امام حسين ، قسمت می دهم ، كه من عاشق شهادتم ، و ما را به معشوقمان كه شهادت در راه توست برسان ،
ای خدای بسيار بخشنده ، يك لحظه روئیت صورت منور آقا امام زمان را به ما ببخشان .
خدايا از صميم قلب تو را می خوانم كه نگهدار روح الله موسوی خمينی كه نايب بر حق صاحب الزمان است و منجی عالم بشريت . منتخب شده توست باشی و او را طول عمر همراه با نصرت كامل منصور بداری .
خدايا حفظ كن امتی كه مرزداران اسلام هستند و پايدارشان بدار تا انقلاب حجت مهدی و صبر به خانواده صبور شهدا عنايت بفرما تا حافظ و پاسدار خون شهيدان باشند.
خدايا با امداد غيبی ات ، دشمنان اسلام و مسلمين را نابود بفرما و آنها را خوار و زبون و سرافكنده بگردان و مكر ، و حيله شان را به خودشان برگردان و همه را نيست و نابود بفرما .
با درود به رهبر كبير ، درهم كوبنده ستم و ستمگران و ناكش ، و مارقين ،قاسطين ، آن كس كه ماُمور شد نجات بدهد عالم بشريت را از راهی كه انحراف صراط المستقيم است ، آن كس كه ما مسلمانان قدرش را نمی دانيم و خيلی كم برايش دعا می كنيم ، آن كس كه واسطه بر حق مهدی و الهام گرفته خط رسول الله و خداست ، و غير از راه خدا راهی برايش معنی ندارد .
ای ملت خدا جوی ، خدا پرور ، خدا خوی ، خدا پرست !
قدر امام را بدانيد و او را با گريه بعد از نماز ، ده بار دعا كنيم و از خدا طول عمرش را بخواهيم ، و حرف هايش را گوش كنيم و جامه عمل بپوشانيم و غير از حرف امام و راه امام نرويم ، كه به خدا قسم در آخرت روسياه خواهيم شد.
با سلام و درود به امت هميشه در ميدان جنگ و درصحنه شما همان كسانی هستيد كه خود نمي دانيد، چه هستيد ، شما افتخار شدگان خدا و رسول خدا هستيد ، يعنی همان حبه الله و همان حزب الله كه هميشه پرهيزكارانند ، پس وظيفه پرهيزكاران صبرو تقوا پيشه كردن می باشد.
عزيزان خدا!
می دانيد دنيا از تقوا و پرهيزكاری شما به لرزه درآمده اين را از اين كوچك تان كه فرزندی از خاك ايران اسلامی می باشد كه با زبان الكنش به شما وصيت می كند، گوش كن كه دنيا را تو مسلمان به وحشت انداخته ای و اين را بدان كه همه ی دنيا به خواست خدا همه گرايش به اسلام پيدا كرده اند و فقط منتظر اين است كه ستمگر خاورميانه صدام از بين برود ، پس از فرستادن فرزندانتان به جبهه خودداری نكنيد تا فردا از روی رسول خدا شرمنده نشويد،
كمك كنيد به خط روح الله كه همان خط خداست ،
اگر كمبودی است صبور باشيد كه نشانه پرهيزكاري است ، نگذاريد دشمنان منافق پيشه در داخل شما را تحريك كنند.
به دهان ياوه گويان وابسته به جنايت كاران، مشت محكم بزنید و آنان را از خاك میهن اسلامی عزيزمان بيرون اندازيد ،
به جبهه ها همان طوری كه كمك كرديد، باز هم بيشتر كمك كنيد .
و در كارهايتان اخلاص داشته باشيد ، برای خدا کار کنید و برای غيرخدا كار نكنيد ،
نماز را اول وقت بخوانيد.
فرزندانتان را به احكام شرعی اسلام آشنا كنيد و مسجدها را پر كنيد كه به گفته امام مسجد سنگر است.
مُردن را از ياد نبريد كه از قافله دور می شوید ،
بهشت شهدا و گلزار های شهداها را شب های دوشنبه و شب های جمعه پر كنيد ،
و قدر اين خون هایی كه ريخته شده است را بدانيد .
با همديگر مهربان باشيد و در جلوی كار کسانی كه برای خدا كار می كنند، سنگ اندازی نکنيد.
به خانواده شهدا سركشی كنيد و آنها را در آغوش بگيريد ، و به فرزندانشان همانند علی ( علیه السلام ) مهربانی كنيد .
در مجالس دعای كميل ، دعای ندبه ، سخنرانی ها و تشیيع جنازه ها شركت كنيد و به حال خودمان گريه كنيم كه عمرمان گذشته و توشه ای برنداشته ايم.
وحدت بيشتر بين خود حفظ و مستحكم كنيد .
در هر نماز، بعد از سلام ؛ خدمت حضرت سيدالشهدا ( علیه السلام ) عرض ادب نماييد.
امام را هميشه دعا كنيد . نصرت و پيروزی اسلام را از خدا درخواست نماييد ،
به عنوان يك حزب الهی همیشه نظم و نظافت را رعایت كنيد.
قدر روحانيت را بدانيد و دعايشان كنيد.
قدر پاسداران و بسيجيان و ارتش و نيروهای مسلح را بدانيد و دعايشان كنيد.
از خدا بخواهيد راه كربلا هر چه زودتر بوسيله عزيزانمان باز شود
و از خدا نابودی دشمنان اسلام را طلب نماييد.
و بدانيد هر مسلمانی كه به خدا ايمان داشته باشد و گوش به فرمان ولی فقيه باشد و پرهیزگاری باشد و در راه خودسازی تلاش کند ، غير ممكن است كه در راه خدا شهيد نشود .
با درود به خون پاك و گرم شهيدان گلگون كفن امت اسلامي و با درود به قلب صبور و پر از ايمان خانواده های شهدا ،
عزيزانم! من خيلی كوچكتر از آن هستم كه به شما نصيحت كنم ولی شما پرچمدار انقلاب اسلامی هستيد بايد شما در همه جا حاضر باشید و سرود فرخندگی ، رشادت ها و شهامت های عزيزانتان را باز گو كنيد كه مايه ی افتخار اخروی شما هستند .
از خون عزيزانتان دست برنداريد و در نماز جمعه ها عكس عزيزانتان را ببريد
در مجالس عزاداری شهدا ، از زندگی اين عزيزان كه مناطق بسیاری از جمله دشت آزادگان را بر حق آزاد كردند ، صحبت كنيد.
مشغول به مال دنيوی نشويد كه خون عزيزانتان گرانتر از آن است ،
خدا را قسم می دهم به آبروی جوانانی ، كه دشت خوزستان را با خون خود آبياری كردند ، به شما صبر و استقامت عنايت بفرماييد ، تا هر چه زودتر بوسيله ی ديگر عزيزان، راه كربلای حسين مظلوم ( علیه السلام ) و راه قدس مقدس آزاد شود و شما عزيزان قبر حسين ( علیه السلام ) سرور شهيدان را در آغوش بگيرید و انقلاب خود را به تمام دنيا ارسال کنيد.
سلام و درود خدا برشما همرزمان گرامی باد ای پاسداران عزيز و رشيد و شجاع ، ای كسانی كه خدا افتخار و نصيبتان كرد و به حق سرباز امام زمان شدم ،عزيزانم ما كه خود را مسلمان می دانيم و پيرو خون سيدالشهدا می باشيم پس به حق تسليم خدا شده ايم ، بايد هر چه در توان داريم خدمت كنيم ، خدمت صادقانه
از رفتن به جبهه ها دريغ نورزيم و خون عزيزانمان كه در بهشت شهدا می باشد
فراموش نكنيم و اين را بدانيم تا اخلاص نداشته باشيم ، شهيد نمی شويم پس خدمت برای خدا و خلق خدا را افتخار و سربلندی بدانيم و حرمت لباس و حرمت اسلام را حفظ كنيم و بياد بياوريم كه خدا ما را از چه منجلابی نجات داد و اين را بدانيم كه پاسدار خون شهدا شدن كار هر كسی نيست ، مگر اينكه خدا افتخار نصيب كند .
كسانی كه خدمت صادقانه می كنند در جلو يا پشت سر آنها سنگ نياندازيد ، بلكه كمكشان كنيم تا گامی برداشته باشيم.
، نصرت پيروزي شما خداجويان حزب الله اعظم را از خدا خواهانم ،
و خدا را برای شما قسم می دهم كه به پاهای شما قوت و بازوان شما نيرو و به تفكر شما عنايت بفرمايد تا اسلاممان پيروز و منصور گردد
و بدانيد كه همه مسئول هستيم و مورد سؤال خدا و خلق خدا .
تا قطره خونی می چكد از پيكرم سرباز اسلامم خمينی رهبرم
عشق خدا شور حسينی بر سرم سرباز اسلامم خمينی رهبرم
سرباز اسلامم زحق آزاده ام من دست بعهد با خمينی داده ام
خون شير مادر بر كف بنهاديم سرباز اسلامم خميني رهبرم
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خمينی را نگهدار
كردستان مريوان روز دوشنبه مورخ 1362/6/13
وصيت نامه شهيد مصطفي نوروزیان شماره 2
بسمه تعالی
بنام خدایی كه آغاز هستی و پيدايش زندگی و پايان زندگی هر چيز از اوست ،
خدايا اگر نتوانستم آن ستايشی كه شايسته تو بود بجا آورم و آن طور كه تو می خواستی زندگی كنم پس مرگم را آنچنان قرار ده كه لااقل بدين گونه كفاره گناهان كبيره و صغيره را ادا كرده باشيم
خدايا ، خدايا من سرباز اسلام تو بوده ام و خود می دانی كه از طفوليت به درگاه با عظمتت دست نیاز و طلب بخشش دراز كرده ام و پيش حسين پناه گرفته ام
خدايا تو آگاه بودی از وجودم كه هميشه حسين عزيز را صدا زده ام ، به ائمه طاهرين و امامان معصوم متوسل شدم پس خدا در این سرزمين كربلا و اسلام ، درود بفرست بر رسولت محمد مصطفی و از علی تا صاحب الزمان و نائب بر حق او خمينی بت شكن ،
خدايا اگر يك لحظه به پايان عمرم باقی است آن يك لحظه مرا به فيض شهادت نائل فرما
خدايا به ما آگاهی و بينش اسلامی بده تا راه حسين را ادامه دهيم و تا قطره قطره خون ناچيزمان را فدای اسلام نماييم .
خدايا به تمام روحانيون عزيزمان صبر و شكيبایی و قوت قلب عنايت فرما تا اسلام عزيز را دو دستی تقديم امام زمان ( عج ) كنند ،
خدايا به امام عزيزمان طول عمر كبير قرار ده ، تا مستضعفين جهان را از ظلم بيدادگران شرق و غرب نجات دهند .
خدايا به ناكسان و پست فطرتان گمراه، آگاهی عنایت کن و اگر به راه نيامدند مرگ و دوزخ ابدی بده،
ملت مستضعف ايران و جهان امروز روز حمله ی حسين زمان بر عليه بيدادگران است و روز پيروزی اسلام بر كفر جهانيان است ،
امت عزيزم من سرباز كوچك امام و شما، از اين زمين كربلا، شما را دعا می كنم ، و از خدا برای همه شما طلب بخشش و آمرزش می نمايم و اميدوارم كه تمام شما پا روی خون اين حقير گذاشته و به كربلای شريفه مشرف شويد ،
امت عزيزم فراموش نكنيد كه ما در تحريم اقتصادی هستيم و بدانيد ملتی كه انقلاب اسلامی كرده هميشه كمبود داشته و بياييم اسراف نكنيم كه خدا اسرافكاران را دوست ندارد . همه ی ما مؤظف هستيم به دستور امام گوش كنيم و او را هميشه بعد از نماز دعا كنيم و امام را تنها نگذاريم ،
و اگر بدی از من ديده ايد مرا ببخشيد.
خانواده عزيزم
سلام من از اين زمين كربلا بر شما باد ،
سلام بر تو ای مادر و ای پدر مرا تشويق نمودید كه به جبهه بيايم و خون خود را فدای اسلام نمايم
من هم فرزند كوچك اين امت هستم ، و از شما خواستارم كه بعد از شهادتم گريه نكنيد . هر روز بعد از نماز برای امام و همه امت شهيد پرور و شما دعا می كنم ، و برای شما پدر و مادرم و خواهرانم و برادرانم
و سلامتی شما را از خدا تا انقلاب مهدی می خواهم و اميدوارم كه شما را در روز قيامت شفاعت نمايم ، اگر خدا بخواهد،
مبادا يك لحظه از فكر خدا دور شويد و مرا با لباس سپاه خاك كنيد و هر شب جمعه بر روی مزارم بيايد و فاتحه را فراموش نكنيد ، و مقدار پولی كه دارم با آن ، اگر كربلا باز شد مادرم، و پدرم ، و خاله ام را به كربلا ببريد .
و به جای من از همه كسانی كه من به آنها بدی كرده ام ، و چون دستم نمی رسد طلب بخشش كنم اول از خدا ،بعداُ شما از مردم حلاليت بخواهيد،
من هم كسانی كه حرفی يا غيبتی پشت سر من كرده اند ، می بخشم .
خواهرانم هميشه اسلام را دعا و به مادم قوت قلب بدهید،
بعد از خداوند من هم شما را دعاگو هستم ،
از برادرانم می خواهم به خون شهيدان احترام بگذارند و اسلام را دعا كنند و بعد از آن به جبهه بيايند ، زيرا اينجا كربلاست و پدرم شرکت در نماز جمعه و خواندن نماز اول وقت را به عنوان نصيحت به همه ی مردم بگو ،
خدا ناظر همه شماست.
وصيت نامه ی شهيد مصطفی نوروزيان شماره 3
بنام خدا
با سلام به خانواده عزيزم و انقلابي و حزب الهی ،
پدر و مادرم خدا را قسم به عزت و جلال علی ، و فاطمه زهرا می دهم که شما را در آخرت ببخشد و به بهشت برين هدايت كند ، كه به فرزندانتان راه سعادت را نشان دادید ،
عزيزانم اميدوارم كه مرا حلال كنید و اگر بدی از من ديده ايد و رنجيده شده ايد مرا به بخشش خدا ، ببخشيد .
اگر مُردم يا شهيد شدم ، در سوگ من گريه نكنيد و هميشه خدای منان را تسبيح بگوييد.
از برادرانم و خواهرانم و بزرگان و خويشان، طلب بخشش می كنم .و اگر كسی هست كه از دست من ناراحت می باشد او را راضی كنيد، چون شهادت من بستگی به عفو حق الناس دارد ، هر شب جمعه در حسينيه، به نيت پنج تن آل عبا ، 5 چراغ روشن كنيد .
گرفتن مجلس عزا و جلسات قرآن و دعای ندبه را فراموش نكنيد ،
مقدار پولی كه هست خرج خانه خدا كنيد و سهمی برای مسجد قائم را کنار بگذارید.
چون يادم نيست
اگر هر كس كه طلب قرض از من داشته آن را بدهيد،
شب های جمعه بر سر قبر من بياييد و دعای اَمَّن یُّجیب ( آیه ۶۲ سوره نمل ) را فراموش نكنيد،
و به فرزندانتان افتخار كنيد و برادران را به جبهه فرستند،
مبادا خون من سپر اموال دنيوی شود ، از بنياد شهيد كه احتياج به كمك دارد كمكی گرفته نشود .
مادرم می دانم كه قلب تو خيلی نازك است مبادا بی طاقتی كنيد و همين طور خاله عزيزم ،
و عزيزانم ، ذكر صلوات و دعای اَمَّن یُّجیب ( آیه ۶۲ سوره نمل ) را فراموش نكنيد .
اسلام و مسلمين را دعا و نابودی دشمنان را از خدای منان خواستار باشيد و بدانيد كشته شدگان در راه خدا زنده اند و روزی می خورند ، ولی ما نمی دانيم .
خواهشمند است به وصيتم جامه عمل بپوشانيد ، و مايه ی عذاب من نشويد،
برادرانم اسلامتان را نگهداری كنيد ، اسلام به خون من و تو احتياج دارد اين را بدانيد كه اگر ما خودمان مسلمانيم بايد كوشاتر از هر روز باشيم ،
صف نماز جمعه ، دعای ندبه و دعای كميل مجلس قرآن ، راهپيمایی ها و از همه مهمتر در خط امام بودن مايه سعادت دنيوی و اخروی است همه را جامه ی عمل بپوشانيد ،
از خون شهدا سوء استفاده نشود ،
امام را ياری كنيد .
به جبهه ها برويد
و از خدا طلب شهادت كنيد ،
در كارها به پدر و مادر كمك كنيد .
و مرا ببخشيد كه خداوند بخشنده و مهربان است .
خواهران عزيزم
زينب گونه هر جا كه رفتید از آرمان خون شهدا صحبت كنيد
كارهايتان در راه رضای خدا و خوشنودی خدا باشد .
راه شهدا را برادران و خواهرانشان بايد ادامه دهند. عاشقانه در ميدان جنگ،
شب جمعه خدمت برای الله را كوشاتر از هميشه انجام دهيد.
نمازتان را اول وقت بخوانيد ،
و برايم نماز بخوانيد ،
اميد است كه روز قيامت سربلند باشيد ،
ضمناً 18 روز از روزه ی ماه مبارك را نگرفته ام اگر توانستيد آن را برايم ادا كنيد ،
مادرم افتخار كن كه امانتی را كه به دست تو دادند آن را بدون كم و كاست تحويل صاحب اصليش يعنی خدا داديد .
مرا در جوار پاك شهدا به خاك بسپاريد و اگر توانستيد شب جمعه سورة الإسراء (سوره بنی اسرائيل) ، و جوشن كبير را برايم بخوانيد . و اين را بدانيد كربلا آزاد و اسلاممان پيروز خواهد شد
پدرم به خود حالت ضعف و زبونی نگيرید ، كه دشمن خيال كند که ما شكست خورده ايم ، در مرگم شاد باش و لباس سياه را نپوش و صلوات و تسبيح خدا را بگو و مرا با لباس سپاه به خاك سپاريد ، تا دشمن بداند كه با هدف مُردم ،
نمازتان را با اخلاص و اطاعت تان را از خدا با خوشرويی عمل نماييد ،
خدا را قسم دهيد تا انقلاب جهانی مهدی خمينی را بر همه مسلمانان جهان نگهدارد ، پيرو خط روحانيون باشيد و راه من بستگي به شما دارد . ضمناً پيروان مهدی كه جوانان اسلامم هستند ، تشويق و در بيان زندگی حسين ابن علی ( علیه السلام ) آشنا و به آنها گفته شود كه حسين ابن علی ( علیه السلام ) هفتاد و دو تن را قربانی كرد ،
بايد ما راه اين شهدای جمهوری اسلامی را ادامه دهیم آنان که چون حسين و يارانش در زمين گرم كربلا ، نوای حق سر دادند ،
همه موظفند به ندای حسين زمان ، به ندای رهبر امت لبيك گويند كه به راستي نشانه خداست.
و من الله توفيق
برگ زرین شهید مصطفی نوروزی
شهیدان حسن گودرزی و مصطفی نوروزی
شهید علی احمد ترکاشوند
نام : علی احمد
نام خانوادگی : ترکاشوند
نام پدر : سردار
نام مادر : ضغرا
تاریخ تولد : 1339/06/28
محل تولد : بروجرد اشترینان
شغل : معلم
تاریخ شهادت : 1365/02/30
محل شهادت : حاج عمران
نام گلزار : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6508074
زندگینامه
بیست و هشتم شهریور 1339 ، در شهر اشترینان از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش سردار، خواربارفروش بود و مادرش صغرا نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. معلم بود. سال 1362 ازدواج كرد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. سی ام اردیبهشت 1365 ، در حاج عمران عراق بر اثر اصابت تركش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 141.
شاعر شعر شکوه مند شهادت معلم شهید علی احمد ترکاشوند در یکی از روستاهای اشترینان چشم به جهان گشود تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را با مشکلات فراوان به پایان رسانید و بعد وارد دبیرستان شد. او یکی از قاریان ممتاز قرآن در سطح استان بود که در این زمینه جایزه و تقدیرنامه هایی هم دارد.
فعالیت های انقلابی خود را با پخش اعلامیه شعار نویسی بر روی دیوار، تهیه ی کلیشه ی امام و آتش زدن ماشین های رژیم شاه آغاز کرد و بارها از سوی ژاندارمری مورد بازجویی قرار گرفت. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه اعزام شد و پس از آن به استخدام آموزش و پرورش درآمد.
سپس وارد دانشکدهی ادبیات شد و پس از اتمام تحصیل بـه زادگاهش بازگشت. به جبهه رفت و در سال ۱۳۶۵ در منطقهی حاج عمران به درجه رفیع شهادت رسید و ما هنوز از پای لنگ مان شرمساریم و در زندان سنگمان گرفتار.
قسمتی از وصیت نامه ی شهید
اینک که لحظه های امتحان و آزمایش الهی نزدیک است سعادت نصیب کسی میگردد که از این آزمایش خدایی سربلند و پیروز بیرون آید کسی که فرمان خدایی را لبیک گوید و فرمان «هل من ناصر حسین زمان را با جان و دل لبیک ،گوید که این شیوه ی مردان خداست خواهران و برادران را سفارش میکنم به اطاعت از پدر و مادر، در درس کوشا باشید تا در آینده برای اسلام مفید باشید.
شهید محمدحسین معطری
شهید محمدحسین معطری
نام : محمدحسین
نام خانوادگی : معطری
نام پدر : عبدالمحمد
نام مادر : معصومه
تاریخ تولد : 1342/01/01
محل تولد : بروجرد
شغل : دبیر
تاریخ شهادت : 1365/10/29
محل شهادت : شلمچه
کد ایثارگری : 6534989
زندگینامه
در روز اول فروردين ماه سال 1342 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش عبدالمحمد، راننده بود و مادرش معصومه نام داشت. تا پايان دوره كارداني درس خواند. معلم بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور یافت. بیست و نهم دی 1365 ، در شلمچه بر اثر اصابت تركش به سر و پهلو، شهيد شد. تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای زادگاهش بروجرد واقع است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 597.
شهید علی اصغر حدادی قره قیه
شهید علی اصغر حدادی قره قیه
نام : علی اصغر
نام خانوادگی : حدادی قره قیه
نام پدر : علی رحم
نام مادر : نصرت خانم
تاریخ تولد : 1339/03/09
محل تولد : بروجرد
شغل : مربی امورتربیتی
تاریخ شهادت : 1365/02/30
محل شهادت : حاج عمران
نام گلزار : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6510859
زندگینامه
در روز نهم خرداد ماه سال 1339، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش علیرحم، کارگر بود . وی چهره متین و دوست داشتنی داشت و با آوردن روزی پاک و طیبی برای اهل خانواده چنان تأثیر شگرفی در تربیت خانواده گذاشته بود که توفیق یافت به عنوان پدر شهید جایگاه خود را درعالم ملکوت باز نماید و اطرافیان همیشه به او افتخار نمایند. مادرش نصرت خانم خانه دار بود و نسبت به تربیت فرزندان خود چنان همّت می گماشت که از دامان پاک ایشان دلاوری چون شهید علی اصغر پا به عرصه وجود گذاشت.
سال 1361 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد و آن را نزد ملت ایران اسلامی به امانت گذاشت.تکلیف الهی وی را بر آن داشت به فرمان امام خمینی قدس سرو شریف به عنوان بسیجی مخلص در کنار همسنگران مجاهد الهی در سپاه اسلام قرار گیرد و از نظر معارف علوم اسلامی به عالی ترین مرتبه درجه معرفت الهی برسد ، به طوری که توانست ره صد ساله را در یک شب طی نموده و به قرب الهی رسیده و در عالم ملکوت سیر نماید.
زندگی عارفانه این شهید عظمی در بیست و چهارم اردیبهشت ماه سال 1365، در حاجعمران عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره پایان یافته و به خیل همسنگران شهیدش پیوست و تا ابد برای همیشه جاودانه گردید .
تربت پاک وی در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد واقع است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 184.
شهید محسن گودرزی
شهید محسن گودرزی
نام : محسن
نام خانوادگی : گودرزی
نام پدر : عبادالله
نام مادر : پروین
تاریخ ولادت : 1339/04/22
تاریخ شهادت : 1362/12/03
محل شهادت : تنگه چزابه
محل دفن : گلزار شهدای شرستان بروجرد
کد ایثارگری : 6221601
زندگینامه
شهید محسن گودرزی بیست و دوم تیر ۱۳۳۹، در شهرستان تهران به دنیا آمد.
پدرش عبادالله، پاسدار بود و مادرش پروین نام داشت.
تا پایان دوره کاردانی در رشته تربیت معلم درس خواند. معلم بود. سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد.
به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت.
سوم اسفند۱۳۶۲، به عنوان مسئول محور اطلاعات در عملیات والفجر ۶ در تنگه چزابه بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید.
پیکرش مدت ها در منطقه برجا ماند و بیست و نهم مهر ۱۳۶۹، پس از تفحص در بهشت شهدای شهرستان بروجرد به خاک سپرده شد.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 539.
قسمتی از وصیت نامه :
بسم الله الرحمن الرحیم
آه ای خدای قادر و بی همتا یک دم زگرد پیکر من بشکاف حجاب سیاهی را و قلبم را از آتشین عشق به خود آکنده فرما و مرا به سوی خودت بخوان تا مستانه بیایم.
دو روز است که این حالت مثل خوره روحم را آزار می دهد. از جسم بیزار شده ام و میل عجیبی دارم که این جسم را ترک کنم و اوج بگیرم و به سوی معشوق پرواز کنم.
خدایا کمکم کن تا با کوله باری از خواستنها و با فانوس فروزان توانستنها قله های فتح و جهاد و شهادت را یک جهش به پایان رسانم.
شهید سیدمصطفی اسماعیل زاده کاشانی
شهید سیدمصطفی اسماعیل زاده کاشانی
نام : سیدمصطفی
نام خانوادگی : اسماعیل زاده کاشانی
نام پدر : حسن
نام مادر : فاطمه
تاریخ تولد : 1336/10/20
محل تولد : بروجرد
شغل : معلم
تاریخ اسارت : 1365/03/02
تاریخ شهادت : 1365/03/09
محل شهادت : عملیات حاج عمران ، اردوگاه موصل عراق
آرامگاه : گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد
کد ایثارگری : 6502477
زندگینامه
شهید سیدمصطفی اسماعیل زاده در روز بیستم دی ماه سال 1336، در شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود. پدرش حسن، خواربارفروش بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی در رشته معارف اسلامی درس خواند. دبیر آموزش و پرورش بود.
به عنوان نیروی بسیجی در جبهه حضور یافت و در روز دوم خرداد ماه سال 1365 عملیات حاج عمران پس از اصابت ترکش به ناحیه ی کتف به اسارت نیروهای عراقی درآمد. در روز نهم خرداد ماه سال 1365، در عراق بر اثر زخم های ناشی از مجروحیت و شکنجه های دوران اسارت به شهادت رسید. تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد زیارتگاه عاشقان ایثار و شهادت است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 37.
شهید سیدمصطفی اسماعیل زاده
زندگینامه شهید سید مصطفی اسماعیل زاده
یکی از پیروان و تربیت شدگان فرهنگ الهی و یاوران امام شهید با وقار و مخلص سید مصطفی می باشد که در سال 1336در خانواده ای مذهبی پا به عرصه وجود گذاشت و در محیط با صفای خانواده ، زیبایی زندگی را در سایه مذهب و ایمان به خدا درک کرد.
از همان اوایل کودکی با شرکت در نماز جماعت نسبت به جلسات مذهبی و قرآن علاقه وافری نشان داد و در دوران ابتدایی با مسائل مذهبی با تلاش مداوم و هوش سرشارش ، از او یک دانش آموز برجسته و ممتاز ساخته بود و از بدو ورود به دبیرستان نبوغ نهفته و ذوق هنری خود را در زمینه خطاطی نشان داده و مقام اول خوشنویسی را در رشته نستعلیق کسب نمود و همواره این استعداد هنری را در مسیر کاملا مذهبی و انقلابی بکار گرفت.همچنین با حضور مرتب در جلسات قرائت قرآن استعداد و لیاقت خود را بروز نمود و به سرپرستی و تصحیح قاریان قرآن نائل آمد و با علوم قرآنی و احکام دینی کاملا مانوس بود و همزمان با تحصیلات دبیرستانی و تحصیلات حوزه ای خود را تا حد سطح گذراند. و با موفقیت تمام دوران دبیرستان را به اتمام رسانید و در رشته طبیعی موفق به اخذ دیپلم گردید.
پس از اخذ دیپلم با شرکت در امتحانات ورودی دانشسرای راهنمایی تحصیلی بروجرد در رشته ادبیات و علوم انسانی پذیرفته و تحصیلات خود را در این رشته به پایان رسانید.
با پیروزی انقلاب اسلامی که تقریبا مصادف بود با فارغ التحصیل شدن او ، زندگی و هستی خود را وقف هدایت و رشد و آموزش نوجوانان نمود و با تدریس علوم دینی و تربیتی و قرآنی تلاش خستگی ناپذیر خود را مبذول نمود.در شرایط سخت و دشوار اوایل انقلاب که گروهک ها و آشوبگران از یک طرف و بی تفاوت ها و بی رنگی های طاقوت از طرف دیگر در صف آموزش و پرورش اعمال قدرت می نمودند و کلاس ها و خیابان ها صحنه مزاحمت های آنها بود.وی با قبول مسئولیت سنگین به خدمت عاشقانه خود ادامه داد و در انجمن اسلامی معلمان یکی از اعضای فعال آن به شمار می رفت.و با درک عمیق نسبت به مسائل مذهبی ذوق هنری خویش را (خطاطی) با تعهد معلمی به هم آمیخت و در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی ایران و همکاری نمودن با سایر ارگان های انقلابی و اسلامی مردانه کوشید.
شایستگی و لیاقت و نیز احساس مسئولیت او را انسانی مورد اعتماد همگان ساخته و بر این اساس بود که مدتی مسئولیت دانشسرای تربیت معلم خرم آباد به وی داده شد.آن زمان کمتر کسی این مسئولیت را قبول می کرد اما او با پذیرفتن این مسئولیت در مدت یک سال تصدی خود پیوسته دانشجویان تربیت معلم را به فراگیری مسائل دینی ترغیب می نمود.سپس به فکر اینکه مرکز تربیت معلم شهید مطهری تاسیس شود با تلاش بی وقفه خود این مرکز را با زحمات شبانه روزی در بروجرد دایر نمود و خود با عنوان معاون آموزشی مرکز به انجام رسالت الهی اقدام نمود و در برنامه های صبحگاهی دانشجویان یک سلسله مباحث تربیتی را برای آنها فراهم آورد و از اساتیدی که در این فن کار کرده بود برای سود رساندن به دانشجویان بهره برد.همچنان که در خاطراتش می نویسد:یکی از محاسن شغل معلمی این است که چنانچه انسان مقید باشد خود را در برابر گفته های خویش مسئول می داند و کرده را بر گفته مقدم می شمرد و در حقیقت تعلیم نفس می دهد ، هیچگاه فراموش نمی کنم وقتی برای بچه های تربیت معلم بروجرد به هنگام مراسم صبحگاه درباره نماز و مقدسات آن و فلسفه انجام این فریضه سلسله مطالبی ایراد می نمودم و آنان را به طهارت دائمی تشویق می کردم بر خود لازم نمودم به منظور تاثیر و نفی کلام حتی الامکان با وضو باشم.
بالاخره در ادامه فعالیت های خالصانه اش ماندن در آن سطح از معلومات را برای خود کم می دید و در رشته ادبیات فارسی دانشگاه تربیت معلم تهران پذیرفته شد و با توجه به همزمان بودن تدریس در دبیرستانهای بروجرد و تحصیل در دانشگاه نمرات پایان هر ترم نمونه های گویایی از تلاش و جدیت و علاقمندی وی به مباحث علمی بود.اما از آنجا که از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران لحظه ای آرام و قرار نداشت و با تلاش بی شائبه خود به امر یاری رساندن به هموطنان جنگ زده در ستاد کمک به جنگ زدگان به طور شبانه روزی فعالیت می نمود و در کنار این خدمت خالصانه در ترویج فرهنگ اسلامی کوشا بود و در کلاس درس و مدرسه معلمی دلسوز و متعهد بود که دانش آموزان را نسبت به جبهه و جنگ و اهداف جمهوری اسلامی آگاه می نمود.اما سرانجام در ارتباط عاشقانه و عارفانه اش با معبود حقیقی خود به جذبه هایی از شور و هیجان رسید که دیگر درس و بحث و دانشکده در مقابل لقاء الهی برایش خاکدانی تیره بیش نبود. همچنانکه در خاطراتش می نویسد:
الدنیا سجن المومن و الجنه الکافر
از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت یک چند نیز خدمت معشوق و می ، کنم
بشوی اوراق اگر همدرس مائی که حرف عشق در دفتر نباشد
و در پی این تفکر بود که عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و همگام در دو جبهه رزم و فرهنگ پیروز جلو رفت زیرا او خوب دریافته بود که رزم در جبهه و ترویج فرهنگ اسلامی ملازم یکدیگرند.در چند روزی که نیروها در خط مقدم آماده می شدند شبها جلسات سخنرانی و هدایت به سوی تقوی را فراموش ننمود.حتی زمانی که به وی گفته شد"فعلا شما به خط مقدم نروید زیرا در پشت جبهه بیشتر به فکر و قلم شما نیاز می باشد "گفت:چطور ممکن است من که شما را به مقدم بودن در خطوط جبهه سفارش می کنم ، حال خود به صف مقدم نروم و بالاخره در پی آموزش و در زمان استراحت تا دقایق آخر عمر از تدریس و تعلیم باز نماند.
بر سر پیمان خود مبنی بر وفاداری به احکام الهی و فرامین ملکوتی امام خمینی"رضوان الله تعالی علیه"در 31 اردیبهشت ماه 1365 در منطقه حاج عمران به اسارت دشمن درآمد و در مدت -روز اسارت با استقامت در راه هدف صدمات و شکنجه های دشمن را پذیرفت و ذلت را قبول نکرد.چنانکه سخن آزادگان همرزمش حکایت از رشادت ها و مجاهدت های برخاسته از روح والای این شهید می نماید و در روز 9 خرداد 1360 مصادف با 21 رمضان به مولایش امیر المومنین اقتداء نمود و با اطمینان نفس و دخول در صف عبادالله به سوی جنت پر کشید و طیران حقیقی آدمیت را متجلی ساخت و به افتخار پرفیض شهادت نائل آمد و مظلومانه و غریبانه در جوار اجداد طاهریش در عراق به خاک سپرده شد و زمانی خانواده و دوستان و آشنایانش را به سوگ نشاند که 4 سال و اندی انتظار را تحمل نمودند به امید اینکه این زائر کربلای حسین را در آغوش کشند و بر سجده گاهش بوسه زنند اما کاروانیان آزاده و همسفرانش هر کدام خیر عروج الی الله او را آوردند که در ادامه هجرت الی الله خویش به ملکوت خدا پیوسته است و بر طبق وصیتش در دوران اسارت به یکی از همرزمانش مهری از خاک کربلا و حسین برای خانواده اش آوردند تا جای بوسه بر سجده گاهش بر تربت حسین( علیه السلام ) بوسه زنند. هر چند که قلم قاصر است از بیان خصوصیات شهدا اما به منظور ادامه دادن راه این شهید بطور مختصر از خصوصیات بارز وی فروتنی، ایثار، نظم و انضباط و دقت در کارها و اخلاق پسندیده اسلامیش نام برد و سوز و گداز خارج از وصفی که برای هدایت جوانان داشت و به شکل های گوناگون آفت ها و موانع این راه رشد و رستگاری را از سر راه بر می داشت.
ایام فراغت او به مطالعه و تحقیق سپری می شد و حضور او در محافل جز برای تبلیغ احکام الهی و دفاع از آرمان های انقلابی به چیز دیگری معطوف نمی شد و بی آنکه سخنی بگوید اخلاق و رفتار و چهره معصومانه اش درس ایمان می داد.در محیط خانه با اخلاق خوب و محبت های زایدالوصف نسبت به اعضای خانواده به خصوص به مادر گرامیش و کمک نمودن در کارها به آنان در بیرون با سکوت و قاطعیت و وقار خود سرمشق و الگو بود.رفتارش در محل کار دانش آموزان و همکاران را به یاد خدا و امید داشت و آرمان های انقلاب اسلامی را زنده تر می کرد و تحرک زاید الوصفی را در جمع فرهنگیان ایجاد می کرد تا از او سوالی نمی شد سخنی نمی گفت و سکوت می کرد اما نسبت به پایمال شدن حقی دیگر سکوت را جایز ندانسته و با قاطعیت تمام از حق دفاع کرده و تا پای جان فداکاری می نمود.
نسبت به نماز اول وقت و شرکت در نماز جماعت و جمعه یا به جا آوردن مستحبات ( خواندن ادعیه روزانه،کمیل ، توسل و ...) اهمیت بسیاری داده و همیشه با وضو بود. کلیه دوستان و آشنایان و همرزمان که با این شهید در ارتباط نزدیک بوده ازعان می دارند که وی چنین خصوصیات اخلاقی را دارا بوده است.و بالاخره این فرزندی که در مکتب حسین ( علیه السلام ) تعلیم دید لیاقت و کاردانی خود را در کلیه زمینه ها به اثبات رساند. و رفت آنکه به ما چگونه زیستن را آموخت.راه خونبار و یاد گرامی او مستدام باد.
وصیت نامه شهید سید مصطفی اسماعیل زاده
بسم الله الرحمن الرحیم
الدنیاسجن المومن و جنه الکافر
نخست به یگانگی خدا و بعثت انبیا بویژه رسول معظم اسلام آن وجود مقدس که نورش مقدم بر جهان و جهانیان آفریده شد و امامت رهبران عظام و غیبت ولی الله اعظم آن جان جهان و یوسف در پس پرده غیبت زهرا(س)اقرار و اذعان می نمایم و معاد آن بازگشت انسان ها و احضار به محضر پروردگار را جهت اقامه عدل تصدیق می نمایم و عدالت خداوند را به عنوان اصلی لازمه اصول دیگر معترفم.
نهال یکتاپرستی از آغاز با خون آبیاری شده است و برومندی بزرگ نهال سرفراز اسلام تاکنون خون بیشتری طلبیده است. ظالمان تاریخ با خون ارتزاق معاش نموده اند و جهانخواران بیستم پیش از آنها خون خورده است.فرزندانی که در مکتب بزرگ آموزگار شهادت حسین( علیه السلام ) تعلیم دیده اند لیاقت و کاردانی خود را به اثبات رسانده اند.در حالی که کالبدشان بر روی زمین افتاده روح مقدسشان در اعلی علیین به پرواز برگرد بیت معمور مشغول است.
ندای هل من ناصر ینصرنی که از آموزگاران یاری طلبیده هنوز پرده گوش را می نوازد.یاوران راستین حسین کمر همت را محکم بربستند.جمعی روی در نقاب خاک با جانی پاک در کشیدند و حجاب تن بردریدند و بر شیفتگان جهانست خندیدند.گروهی نیز در اسارت دشمن زبون هر لحظه بر ایمان و آرمان خویشتن شهادت می دهند.برخی عضوی یا اعضایی را در طبق اخلاص نهاده و تقدیم جانانه نمودند.عزیزترین گل های خانواده هایی ذرات وجودیشان به جهان مخلوق خداوندی پیوسته و جانانی نیز اثری از آن به دست نیامده است.دیگر چه جای درنگ است؟مگر هدف از زیستن چیست؟تا چند سال دیگر می توان زیست؟و تا آن زمان جز افزونی بر معصیت و انباشتن شرمساری و خجلت چیزی همراهی امان خواهد کرد؟براستی تا چه زمانی می توان شاهد پر پر شدن گل های بستان اسلام بود و ماندن را با همه زبونی تحمل کرد؟مگر حسین به ما نیاموخته است که یا زندگی شرافتمندانه و بدور از ننگ و یا مرگی آزادانه حتی با انجام جنگ؟ممکن است این مطالب تسلسل منطقی نداشته باشد اما هر چه هست تاثرات و تاملات روحی در حالاتی استثنایی و نادر است که معترفم تاکنون کمتر به سراغم آمده است.
حتی می گویم یک بار خواندن آن را دیگر تاب و توان ندارم. لحظاتی قبل مراسم تودیع یک گروهان از برگزیدگان و آزادگان را انجام دادیم و چه شکوهمند است لحظه وداع و چه دردمند است این نگاه مگر نه اینست که انسان با عواطفش و احساستش زنده است؟پس چگونه می توان رفتن به قربانگاه عزیزان را مشاهده کرد و نگریست حتی اگر اشک جاری نشود.خون در عروق انسان به جوش می آید و به کالبد اجتماع سرایت می کند.نمیدانم این این مقال تا کجا اجازت دهد اما مصمم هستم هر آنچه در این آنات جلیل و لحضات استثنایی از صحیفه ذهن بر زبان قلم جاری می شود بر این اوراق نگاشته شود تا دیگر سندی بر مظلومیت تاریخ باشد.زیرا در این اوقات کمتر می توان از مسائل دنیوی و مطالب مادی سخن گفت آنهم برای من که حتی اگر اجبارا توفیق یافتم در مسیر زندگی کمتر به قید وابستگی و تعلقات چنگ زده ام.نمیدانم چگ.نه بدین راه سوق یافتم اما به هنگام سربازی در دوران انقلاب و بخصوص پس از آن عنصری ذهنم را به خود مشغول داشته است و با رسیدن به والا هدفی مشعوف بوده ام.
همواره از زیستن و این گونه بی حاصل زیستن رنج برده ام و در دل گریسته ام آری دنیا زندان مومن است و یاپس زدن آن پرنده روح انسان بال و پری می گشاید و آزادانه عروج می کند و استنشاقی و تنفسی در فضائی که دیگر جرم و آلودگی ندارد و جولانی در میدانی که دیگر از ستم و بیدادگر و بیداد و ستمگر نشانی نیست می کند.بزرگان آموخته اند که برای مرد مرگ در بستر ننگ است و زها به مردنیکه نه برای خوردنی و پوشیدنی و علائق دنیوی بلکه بمنظور دستیابی به هدفی الهی و جاودانی باشد.آیا آموزگارمان نفرمود که:
ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیاسیوف خذینی
گر جز به کشتنم نشود دین حق بلند ای شمشیرها بیائید بر مغز من فرود
پس دیگر جای درنگ نیست اینک استمرار راه امامان و انتقام خون شهیدان به نثار خون در رودخانه مواج خون ها نیازمند است.مطلب بر حوصله وقت می چردو ترسم از آن است که مقدمات مانع از نگارش مطالب اصلی گردد و فرصت فوت شود.نخستین روی سخنم با تنها کسانم و عزیزترین وابستگانم پس از خداست با خانواده ام با گروهی اندک که بیشترین آلام دنیوی را متحمل شده اند.
ابتدا بر گونه های مادر گرامی بوسه می زنم و از او حلالیت می طلبم او که وجودش مایه اصلی وجودم است و پیوسته با رقت قلب و ترحم عاری از توصیف وجودش را و هستی اش را وقف من نموده است و در سال های اخیر محبت آن ودیعه الهی به من و مادر و فرزند رو به افزایش نهاده است و قلم در این بیان کمیت اش لنگ است.
پس از آن قلبم جز به وداع با خواهر عزیزم گواهی نمی دهد. حلالیت طلبیدن از آن خواهر یگانه ضرورتش کمتر از مادر نیست.
دیگر از آن خانواده بس محقر جز پدر و برادر بزرگوارم کسی نیست که مرا حلال نماید و این وداع را تحمل کند. پدری که حیات از تحمل رنجش خبر می دهد و برادری که همواره راهنمایم در زندگی بوده است.
تا جائیکه ذهنم یاری می کند به کسی بدهکار نیستم و از برخی دوستان طلبکارم که خود دانند چیزی از تعلقات دنیوی به جز وجوهی اندک و کتبی محدود ندارم.تنها وصیتم آن است که حداقل به میزان
پنج سال برایم نماز و روزه به جا آورده شود تا در صورت قصور قبلی جبران مافات شود.از تمامی دوستان دانشگاهی ، فرهنگی ،همسایگان ، اقوام ، آشنایان و هر آن کس که بنحوی حقی بر گردنم دارد و لو حق آشنایی محض باشد بدین وسیله پوزش طلبیده ، خداحافظی می نمایم.بخصوص چنانچه زمانه فرصت خداحافظی قبلی نداده باشد.بار دیگر از مادرم آنکه ذکر نامش قلم را تکان می دهد پوزش می طلبم.اگر قبلا مطلب را فاش نکردم راستش خود نیز کاملا مطلع بر آن نبودم و البته عشق آمدنی بود نه آموختنی دیگر زمان درس و مدرسه ای گذشته است و آنچه را مه بزرگان در کتاب و کتابخانه و اجتماع و در بین مردم نیافته اند در اینجا بایستی جستجو نماید. زیرا که:
بشوی اوراق اگر همدرس مائی که حرف عشق در دفتر نباشد
مادر عزیز تر از جان ، جای هیچگونه نگرانی نیست و دیر یا زود همگی بایستی آماده رفتن شویم و روزی در درگاه خداوندی حضور یابیم چنانچه توفیق الهی رفیق راهم شد همچنانکه خداوند وعده فرموده و تخلفی در آن نیست کفاره ای برای گناهانم و افتخاری برای تو به عنوان یک مادر قهرمان و زجر کشیده و مقاوم است. من در مقامی نیستم که کسی را از گریه منع کنم یا مطلبی دیگر بگویم. زیرا عواطف رقیق انسانی نشانه ای جز اشک ندارد و گریه خود زبانی بین المللی است و شعاریست که شهادت بر مظلومیت انسان هایی می دهد که از دنیا بهره ای و نصیبی جز حرمان نداشته اند اما تقاضای عاجزانه ام این است که ندبه و زاری در کار نباشد.زیرا منع شرعی و عقلی دارد.انسان ها در مقابل نسیم تقدیر چاره ای جز خمیدگی ندارند و هر زمان مرگ کسی فرا رسید دیگری را یارای جلوگیری از آن نیست و بقول همسفری شهادت مرگ را جلو نمی اندازد و تا زمانی که ابتدا و انتهای وجودمان خدا باشد و از سوی خدا بیاییم و به نزد او برگردیم بنابراین اندوه و زاری بر مرگ دلیلی ندارد و صحت اش را منطقی تایید نمی کند.
و تو خواهرم اسوه ات زینب است آن اسطوره مقاومت و دلیری ، تو نیز با استمداد ایمان در برابر این ضربت ایستادگی توانی نمود.و پدرم تو نیز زندگیت گواه بر تحمل است و برادر ارجمند وقار تو نیز حاکی از تاب و توان است.ادامه مطلب بیش از این از حوصله وقت خارج است.در خاتمه ضمن شهادت مجدد به اصولی که آرمان شهید ایمان را تشکیل می دهد و درود و سلام بر روان پاک انبیا و شهدا و صالحین و تقدیم سلام به آن امام غائب از نظر چنانچه از این عاصی قبول فرماید و برای لحظه ای جمال منورش را رونق افزای وجود فرماید.و باسلام و درود مجدد به خانواده عزیز و پوزش مجدد همگی شما را به خدای متعال می سپارم.
انا لله و انا الیه راجعون
یکشنبه ساعت چهار و هشت دقیقه بعداز ظهر 1365/2/28 مصطفی اسماعیل زاده
خاطرات سید مرتضی اسماعیل زاده (برادر شهید)
در کارهایی که احساس می کرد به مشورت نیاز دارد با متخصصین مورد اعتمادش مشورت می کرد. با کسانی که از نظر باور و ایمان با او هماهنگ بودند دوست می شد. افرادی را که با عقیده اش مخالف بودند به دو گروه تقسیم کرده بود :
نخست : کسانی که اهل منطق بودند و ظرفیت بحث را داشتند.
دوم: افرادی که هیچ منطقی را نمی پذیرفتند و اهل گفت وگو نبودند.
با گروه اول بحث می کرد و سعی داشت با استفاده از منطق و استدلال عقلی آنها را قانع کند و حتی گاهی اوقات حرف ایشان را که با حق و عقل سازگار بود می پذیرفت. ولی با گروه دوم وارد بحث نمی شد و آنها را به حال خودشان را می گذاشت.
حتی زمانی که محل تحصیل یا کارش خارج از بروجرد بود از کم ترین فرصت هم برای دیدن پدر و مادر استفاده می کرد. مادر را ودیعه ای الهی می دانست. اما با تمام این سامانه وجودش در جامعه مفید بود. این را فعالیت هایی چون شرکت در کمک رسانی به مهاجرین جنگ تحمیلی، یاری رساندن به افراد بی بضاعت، کمک به حل مشکلات تحصیلی دانش آموزان مستمند ثابت می کند. بنا روزی ماشین برادرش را امانت گرفت. می خواست کاری برای خانه انجام دهد. بدنه ی ماشین خراش کوچکی برداشت. خیلی ناراحت شد و از برادر خواهش کرد اجازه دهد تا آن را درست کند ولی ایشان نپذیرفت.
خیلی آرام بود به طوری که بعضی از دوستان با توجه به این آرامش فکر نمی کردند که اهل جبهه و جنگ باشد و بتواند برود اسلحه به دست بگیرد.
به اهل علم، از هر طبقه ای که بودند احترام می گذاشت و تلاش می کرد از آنها بهره مند شود. گاه ساعت دو بعدازظهر، در گرمای تابستان به مسجد می رفت تا از دانش یکی از عالمان که شغلش خوار و بار فروشی بود استفاده کند و گاه در مغازه ی لوله کشی دانشوری بازاری حاضر می شد تا از وی علم بیاموزد. این در حالی بود که خود، تحصیلات دانشگاهی داشت و اهل کتاب خواندن بود در کودکی روخوانی و تجوید قرآن را فرا گرفت و بی غلط قرآن می خواند. در سنین بالاتر پژوهشگر و مدرس قرآن شد.
موقعی که می خواست به جبهه برود. با شگردی خاص رضایت پدر و مادر را گرفت. اگر چه با توجه به علاقه ی زیادش به خانواده دلش برای أنها تنگ می شد ولی احساس وظیفه در برابر دین و کشور این دلتنگی ها را توجیه می کرد. هنگام خداحافظی می توانستی عدم تعلق به دنیا را در چهره اش ببینی.
خاطرات مربوط به شهيد مصطفي اسماعيل زاده
به نقل از برادر شهيد
نهال يكتاپرستي از ابتدا با خون آبياري شده و درخت برومند اسلام تاكنون خون بيشتري طلبيده است و به قول دوستي شهادت مرگ را جلو نمي اندازد .
نوشته اي كه خوانديد بخشي از وصيت نامه شهيد بود كه با شعور انقلابي خود حقانيت اسلام را در قلب تاريخ ثبت نمودند .
برادر بنده از لحاظ اعتقادي بسيار معتقد به مسائل شرعي بودند و از بدو تولد از زماني كه خود را شناختند حتي از دوران دبستان ايشان با حوزه هاي علميه درارتباط بودند قرآن را در حوزه فرا گرفتند و دروسي را در ارتباط با حوزه علميه خواندند.ايشان در مساجد فعاليت زيادي داشتند مكبر و مربي قرآن بودند.به لحاظ مذهبي با كساني كه داراي عقيده هاي مذهبي بودند در ارتباط بود.در زمان انقلاب سرباز بودند و با توجه به فرمايشات امام راحل ايشان كتاب هاي مذهبي زيادي داشتند.در زمان انقلاب سرباز بودند و با توجه به فرمايشات امام راحل ايشان كتاب هاي مذهبي زيادي داشتند.ايشان آن زمان در رضاييه يا همان اروميه امروزي بودند كه يك روز از آنجا به من تلفن زدند و گفتند كه به آنجا بروم با من كار دارد من به آنجا رفتم و به من گفت اينجا چون ساواكي ها به خانه هاي ارتشي ها و سرباز هال مي روند و من مقداري زيادي كتابهاي مذهبي دارم شما بايد اين كتاب ها را با خودتان ببريد كه به دست ساواك نيفتد و براي من مشكلي ايجاد نشود كه من هم كتاب ها را با خودم آوردم البته به دليل شلوغي زياد من آنها را تا شهرستان همدان رساندم و در آنجا پيش يك از دوستان گذاشتم كه البته آن كتابها را بگيريد .
شهيد مصطفي اسماعيل زاده شركت در نماز جمعه و جلسات قرآن داشتند در بدو انقلاب با انجمن اسلامي در ارتباط بودند.ايشان عضو ستاد و امور جنگ زدگان بودند و شبانه روزي در آنجا بودند در مركز تربيت معلم كه ايشان مسئول آنجا بودند بيشتر دانشجويان را به طهارت روح دعوت مي كردند .
حتي در يكي از نوشته هايش دارد كه وقتي من براي دانشجويان در مورد طهارت روح و مقدماتش صحبت مي كنم سعي مي كنم حتماً با وضو باشم كه كلامي را كه مي گويم اثري داشته باشد و خودم هم مقيد به اين اصول باشم.ايشان چون اطلاعات عميقي به لحاظ مسائل ديني و شرعي داشتند جهاد را براي خودشان يك واژه مي دانستند و جز فرضيات به حساب مي آوردند.ايشان از اوايل جنگ رغبت به جنگ داشت و من چون در آنزمان مسئوليت هاي زيادي داشتند به ايشان اجازه نمي دادند به جبهه برود اين بود كه در سال 65 كه حمله حاج عمران شروع شد و چون مي خواستند در حاج عمران عزيمت كردند.بيشتر فرهنگيان به جبهه اعزام شدند و براي كار فرهنگي به آنجا رفتند.اما بعد از چند روز يكي از دوستانش را ديدم كه از آنجا مي گذشت از ايشان پرسيدم كه چرا برگشته اي ايشان به من جواب داد كه به نيروهاي فرهنگي نياز نيست و ما به نيروي رزمنده نياز داريم .
ايشان گفته كه اگر سر كار فرهنگي هم نباشه من حاضرم در خط مقدم خدمت كنم.علت اسارت ايشان هم پيشروي زيادي بود كه در خاك عراق كرده بود و وقتي كه دستور عقب نشيني داده بودند ايشان متوجه نشده بود و وارد خاك عراق شدند و ايشان را اسير كردند و در زير شكنجه هاي دشمن به شهادت رساندند .
شهيد 40 روز مفقودالاثر بود با تماسي كه با دوستان ايشان داشتم گفتند كه در پادگاني كه در تهران يك سري فيلم ها و عكس هايي كه از تلويزيون گرفته شده تعدادي از اسرا در آن ديده مي شد كه ما به آنجا رفتيم و در عكس هاي كه از تلويزيون گرفته بودند ديدم كه ايشان در صف اول اسيران جنگي است كه بعد از 5 الي 6 ماه كه تعدادي از اسيران جنگي به وطن برگشته بودند ايشان جز اين اسرا نبودند كه ما ديگر مي دانستيم كه ايشان به شهادت رسيدند و همين طور هم بود و ايشان در زير شكنجه هاي آنان به شهادت رسيدند.
خاطرات على احمد امیرسرداری (دوست و همکار شهید)
سال شصت و یک با گروهی از دوستان، مدرسان دانشگاه و همکاران فرهنگی، قرار گذاشتیم جلساتی هفتگی تشکیل دهیم که در هر جلسه یک نفر متناسب با نیاز جمع و جامعه مباحثی را مطالعه و مطرح کند. این نشست ها هر هفته در منزل یک نفر انجام می شد. به خاطر حساسیت جلسه ی اول و تمایل ما به ایجاد جاذبه و انگیزه در آن، در انتخاب اولین نفر که می بایست در نخستین جلسه سخنرانی کند حساسیت خاصی نشان دادیم. پس از رایزنی، کسی را بهتر از شهید اسماعیل زاده نشناختیم. شهید اسماعیل زاده هم به خوبی از عهده ی کار برآمد و تحسین همه ی کسانی را که در منزل آقای مهرعلیزاده حضور داشتند، برانگیخت.
تا سال شصت و یک پر رونق ترین کتابخانه ی شخصی بچه های مذهبی شهر، تا آنجا که من دیده بودم، به ایشان تعلق داشت. خیلی اهل کتاب و مطالعه بود و از هر فرصتی برای یادگیری استفاده می کرد. با این که رشته ی تحصیلی اش زبان و ادبیات فارسی بود، به مطالعات دینی و عربی علاقه ی زیادی داشت. نزد « حاج برزویی »، پیرمردی بازاری، در مسجد شیخ احمد، صرف و نحو می خواند و پیشرفت بسیار سریعی داشت به طوری که در مدت کوتاهی جلد چهارم « مبادی العربیه » را به راحتی کار می کرد و حتی گاه، از صرف و نحو عربی اشکال هایی می گرفت که امثال بنده را که رشته ی تحصیلی ام زبان و ادبیات عرب است متحیر می ساخت.
کلامش نافذ بود. قدرت استدالال بالایی داشت. یک سال که آموزش و پرورش استان دچار کمبودها و مشکلات شده بود. گروهی از فرهنگیان با وزیر آموزش و پرورش وقت ملاقات و گفت وگو کردند. تحت تأثیر سخنان شهید، وزیر آموزش و پرورش وقت، رو به قبله نشست، دست هایش را به آسمان بلند کرد و به خاطر تقصیرهایی که در مورد لرستان شده بود از خدا طلب مغفرت کرد.
خاطرات احمد جعفری (همرزم شهید)
ما روز شنبه ساعت یازده صبح به پشت دیوارهای «رمادیه» رسیدیم. همه ی اسرایی را که به این اردوگاه می آوردند سوار چهار دستگاه اتوبوس کرده بودند. من و شهید سید مصطفی اسماعیل زاده با چند نفر دیگر از بچه ها در یک ماشین بودیم. اردوگاه از پشت سیم های خاردار نمایی مبهم و حیرت آور داشت. دیوارهایی به بلندی دو متر و پهنای ده متر، تماما سیم خاردار، دور تا دور آن را محاصره کرده بود. من به علت زخم بدن و خون زیادی که از دست داده بودم در خودم فرو رفته بودم و به اطراف چندان توجهی نمی کردم. اما دقایقی بعد صدایی وحشتناک که همراهان را کنجکاو کرده بود مرا نیز به خود آورد. اسان بیمه ،
درون اردوگاه، پیش از ورود اولین اتوبوس، آرام و بدون گردوخاک بود و لحظاتی پس از این که اولین دستگاه وارد شد گرد وخاک عجیبی با همهمه و فریاد درهم آمیخت و به هوا برخاست. همه چیز برایمان مبهم بود. ورود بچه های دومین اتوبوس به درون محوطه این حالت را تشدید کرد. ما بیشتر نگران شدیم. دیگر دردم را فراموش کرده بودم. حالا نوبت ما شده بود. همه می خواستیم علت این همه سرو صدا و گرد و خاک را بدانیم. من تقریبا آخر صف بودم. از یک در قرمز که فکر می کنم ضدزنگ بود گذشتیم. در، میان انبوه سیم های خاردار کار گذاشته شده بود. دیوار نداشت و تنها دو آهن در طرفین آن، مهارش می کرد. در میان راهرویی از سیم خاردارهای حلقه ای و صاف به جلو حرکت می کردیم. به در دوم رسیدیم که مانند اولی بود. نزدیک دومین در، صدایی بلند و زنگ دار مرا به خود آورد: احمد، علی، حسین، جعفری وقتی نگاه کردم سرگردی از نیروهای دشمن را دیدم که بسیار عصبانی با چهره ای خیس عرق و کلاه قرمزی روی سرش مرا صدا می زد. داشت آمار می گرفت. نامم احمد، پدرم علی و پدربزرگم حسین؛ نام فامیلم که جعفری بود. تأیید کردم. سپس مرا به داخل اردوگاه پرت کردند. بیست نفر رو به روی هم ایستاده بودند. از جلو و پهلو حدود یک متر و نیم با هم فاصله داشتند و راهرویی تشکیل داده بودند. هر کدام یک کابل کلفت در دست داشت. أسرا می بایست از این « تونل مرگ » ( این اسمی است که بچه ها بعدأ رویش گذاشتند ) عبور می کردند. هر اسیر، بسته به قدرت و سرعتش می توانست سریع تر عبور کند و کمتر کتک بخورد. من که حالم روشن بود. یک پایم مجروح بود و نمی توانستم با سرعت عبور کنم. به همین دلیل از هر نفر دست کم دو کابل نصيبم شد. عبورم آن قدر طول کشید که خودشان خجالت کشیدند و دیگر نزدند و از صف بیرونم کشیدند. پس از این استقبال شیطانی ما را با پای برهنه از محوطه ی اردوگاه گذراندند. کف محوطه از ریگ و رمل بود. ریگ ها بر اثر تابش خورشید داغ شده بود. مثل سنگ های تنور سنگکی.
بالاخره پس از این که دقایقی ما را در آن وضعیت به انتظار نشاندند. وسایلمان را که شامل : یک پتو، یک دست لباس، یک قاشق و یک لیوان می شد، تحویلمان دادند و به درون آسایشگاه بردند. بعد از گذاشتن وسایل گفتند بروید دوش بگیرید که این هم خود مصیبتی شد. پیراهن هایمان بر اثر ضربات کابل و زخمها به بدنمان چسبیده بود. در آوردنشان دردناک بود. دردناک تر موقعی بود که زیر دوش ها رفتیم سر دوش ها را برداشته بودند و آب با فشار، شلاق وار روی زخم هایمان می نشست و طاقتمان را می ربود.
هر آسایشگاه بیشتر از چهل نفر جا نداشت ولی آنها شصت و یک نفر را در آن می فرستادند. من و شهید اسماعیل زاده کنار هم، بغل پنجره جایمان بود.
ایشان بسیار آرام بود. چهره ای معصوم و متفکر داشت. خیلی کم حرف میزد. دشمن به خاطر ظاهر مذهبی، نگاه نافذ، ریش متناسب با ترکیب صورت و قدی بلند. او را پاسدار خمینی (ره) می دانست و بدجوری کتک زد.
روزهای اول اسارت به کندی می گذشت و او هر روز رنجورتر و کم حرف تر میشد. شدت ضربه ها به قدری بود که سیستم داخلی بدنش را به هم ریخته بود. فشار جسمی از یک سو و فشار روحی و فکر خانواده از سوی دیگر، دست به دست هم دادند تا او را از پا در آورند.
سرانجام در نخستین دقایق صبح یک روز تازه. ستاره ای شد در آسمان شهادت. پیکر پاکش را درون پتویی گذشتند و مظلومانه، بدون هیچ مراسمی از اردوگاه خارج کردند و در قطعه ی اسرای شهید به خاک سپردند. پس از این صحنه ی اندوهبار دیگر هرگز ندیدم کسی را آن چنان مظلومانه به خاک بسپارند.
شب همان روز، فرماندهی اردوگاه به پشت پنجره آمد و با تهدید و زور مسئول آسایشگاه را مجبور کرد تا برگه ی فوت شهید را که در آن هر گونه ضرب و شتم را انکار کرده بودند، امضا کند.
خاطرات شهید مصطفی اسماعیل زاده کاشانی
در روز اعزام به جبهه در سالن طالقانی تعدادی به این محل مراجعه نموده بودند که اغلب آنان را افراد مسن و بی سواد تشکیل می دادند این امر موجب گشت در پر کردن فرم مخصوص اعزام آنان را یاری نمایم یکی از دوستان مرا به هنگام نوشتن فرم برای دیگران دید و گفت تو هنوز از کار معلمی و نوشتن دست بردار نیستی؟ و من آنجا احساس کردم که معلم همواره بایستی در کار گفتن و نوشتن باشد.
حقیقتاً قلم از نوشتن احساسات و عواطف مادری که فرزندش را برای فرستادن به قتلگاه بدرقه می کند و با اشک چشم امتداد قدمش را آب می ریزد عاجز است. اینان به راستی چقدر با شهامت بودند زیرا از عزیزانی دست می کشیدند که برای رفتن به میدان خون و جنگ و حماسه عازم بودند در نگاه مادران، گریه ،این زبان بین المللی، چیزی نهفته بود که هیچکس جز آن که خود مادر است نمی توانست آن را درک کند. جوانان وارسته ای که خود را از تمام تعلقات دنیوی برای رسیدن به سعادت اخروی بریده بودند و تنها به مسئولیت حیاتی خویش می اندیشیدند آن مادران پاکدامن را از گریه منع می کردند ولی زمانی که جگر در آتش فراق می سوزد به جز گریستن چه آبی بر این آتش می توان ریخت؟
دیدن یکی از پاسداران اعزامی و تنی چند از دانش آموزان را که اینک به ثمر رسیده اند و مسئولیت هایی را عهده دار شده، برخی از امور مهم به دست آنان سپرده شده است در روز اعزام به جبهه این سخن آقای قرائتی را برایم تداعی نمود که « معلم چون پلیس راهنمایی است که بر سر چهارراه ها انجام وظیفه می کند او در یک جا ساکن است در حالی که هر کدام از ماشین هایی که توسط او هدایت شده اند خود به مقصد رسیده و مسیرهایی را پیموده اند»
………
یکی از محاسن شغل معلمی آن است که چنانچه انسان مقید باشد خود را در برابر گفته های خویش مسئول می داند و کرده را بر گفته مقدم می شمرد و در حقیقت تعلیم نفس می دهد، هیچگاه فراموش نمی کنم وقتی برای بچه های تربیت معلم بروجرد به هنگام مراسم صبحگاه درباره نماز و مقدمات آن و فلسفه انجام این فریضه سلسله مطالبی ایراد می نمودم و آنان را به طهارت دائمی تشویق می کردم بر خود الزام نمودم به منظور تاثیر و نفوذ کلام حتی الامکان با وضو باشم.
شهید شکوه ع صابونی
شهید شکوه ع صابونی
نام : شکوه
نام خانوادگی : ع صابونی
نام پدر : محمد
نام مادر : عفت
تاریخ تولد : 1339/06/12
محل تولد : بروجرد
شغل : معلم
تاریخ شهادت : 1363/12/20
محل شهادت : بروجرد
نام گلزار : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6308414
زندگینامه
در روز دوازدهم شهریورماه سال 1339 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش محمد، مبل ساز بود و مادرش عفت نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. آموزگار بود.
در روز بیستم اسفند ماه سال 1363 ، در بمباران هوایی زادگاهش بر اثر اصابت تركش به شهادت رسید. مزار او در گلزار بهشت شهدای بروجرد واقع است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 420.
شهیده ناهید حقگو گذاری
شهیده ناهید حقگو گذاری
نام : ناهيد
نام خانوادگی : حقگوگدازی
نام پدر : علی اكبر
نام مادر : بتول
شماره شناسنامه : 42711
تاريخ تولد : 1332/01/10
محل تولد : بروجرد
تاريخ شهادت : 1365/11/11
شغل : معلم
محل شهادت : بروجرد
نام گلزار : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6512054
زندگینامه
در روز دهم فروردین ماه سال 1332 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش علی اكبر، كارگر بود و مادرش بتول نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند
و دیپلم گرفت. معلم بود. در روز یازدهم بهمن ماه سال 1365 ، در بمباران هوایی زادگاهش بر اثر اصابت تركش به شهادت رسید.
مزار او در گلزار بهشت شهدای بروجرد واقع است. خواهرش زهره حقگو گدازی نیز به شهادت رسیده است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 201.
زندگينامه شهيد ناهيد حق گدازی
شهيد ناهيد در شهرستان بروجرد در يك خانواده متوسط ديده به جهان گشود و تحصيلات ابتدایی تا متوسطه را در اين شهر سپري نمود و به دانشسرای تربيت معلم رفت و بعد از فارغ التحصيل در مدراس مختلف شهر به شغل شريف آموزگاری به تعليم و تربيت خواهران همت گماشت و او در تظاهرات و راهپيمايی ها حضوری فعال داشت و هميشه ديگران را به مجالس مذهبی دعوت می كرد و بعد از انقلاب فعاليت های او در مدارس بيشتر شد و هميشه سعی می كرد و كه الگويی برای ديگران و نمونه يك زن مسلمان باشد و در روز 1365/11/11 به فيض شهادت نائل گشت
وصيت نامه شهيد ناهيد حق گذاري
سلام بر مهد ي و سلام بر امام امت و قلب امت اسلام و سلام بر رزمندگان خروشان سلاتم بر شما و ماد رو پد رو خواهران و برادر عزيزم و دوستان بسيار گرا مي باد خانواده عزيزم اميدورام مرا حلال كنيد و تنها راهي كه رضايت خدا را به همراه دارد و پيروي و اطلاعت از امام خميني است و لحظه اي از خط ولايت و فقيه جدا نوشيد و اما را تنها نگذاريد و از خدواند طلب اموزش دارم
در تاریخ 1332/11/10 فضای سرشار از صفا و صمیمیت خانه ی حقگو گدازی با عطر دل انگیز دختری صبور و نجیب عطر آگین شد. دختری که آمد تا در سایه ی حمایت خانواده ی مذهبی و متدین خود پرورش یابدو منشا خیر و برکت شود. برای نونهالان عرصه تعلیم و تربیت شهیده ی بزرگوار « ناهید حقگو گدازی » با توجه به هوش سرشار و استعداد فراوان دوران تحصیلات خود را سپری کرده و به شغل مقدس معلمی اشتغال پیدا کرد.و عاشقانه در راه تعلیم و تربیت و ترویج فرهنگ قرآنی کوشید . در سال 1359 مسئو لیت مدرسه دوازده فروردین را بر عهده گرفت ایشان در کنار فعالیت های فرهنگی خود در سنگر مدرسه از سنگر نشینان جبهه و جنگ نیز غافل نبود و مخلصانه در حد توان از آنان حمایت می کرد. وی در اکثر راهپیمایی ها شرکت و در مجالس مذهبی و انقلابی حضوری فعال داشت ایشان فردی بود خستگی نا پذیر و دلسوز. سر انجام در تاریخ 1365/11/11 آسمان بروجرد شاهد پرواز کبوتر وجودش شد و در بمباران هوائی بروجرد به درجه ی شهادت نائل آ مدند . روحش شاد و یادش گرامی باد.
زندگینامه شهیده ناهید حق گو گذاری
شهید ناهیدحقگوگذاری در شهرستان بروجرد در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود .
تحصیلات ابتدایی تا متوسط را در این شهر سپری نمود و به دانش سرای تربیت معلم رفت پس از فارغ التحصیل شدن از دانشسرا، درمدراس مختلف شهر به شغل شریف اموزگاری به تعلیم و تربیت خواهران همت گماشت در روزهای اوج انقلاب در تظاهرات و راهپیمائی ها حضوری فعال داشت او همیشه دیگران را به مجالس مذهبی دعوت می کرد و بعد از انقلاب فعالیت ها او در مدارس بیشتر شد و همیشه سعی می کرد که الگوی خوبی برای دیگران و نمونه یک زن مسلمان باشد
او در روز 1365/11/11 به همراه دیگر خواهرش به فیض شهادت نائل گشت .روحشان شاد باد.
وصیت نامه
سلام بر پدر و مادر و خواهر گرامیم و سلام به امام عزیز خمینی کبیر . من در سفارشی کوتاه از خانواده ام می خواهم که مرا حلال کنند و لحظه ای امام را تنها نگذارند. از خداوند بزرگ طلب مغفرت و آمرزش دارم
زندگینامه
زهره و ناهید دو ستاره همیشه روشن زندگی به دنیایی قدم نهادند که در آن، حنجره ی تشنه عشق را به نافله قامت بستند و زمین همواره سینه سجده هایشان بود. آن دو به قافله عاشورائیان پیوستند و در مکتب عاشورا زانوی تعلیم و تربیت زدند و همراه امام خویش سرود لبیک اللهم لبیک را با جان و دل فریاد زدند. آنان دانش آموختگان مکتب ثارالله بودند و دراین مکتب جوانه زدند و روئیدند و همواره ذکر خدا جاری بر لبان روزه دارشان بود. ناهید در روز دهم فروردین ماه سال 1332 در بروجرد پا بر خاک هستی نهاد و خواهرش زهره 13 سال بعد.
آنان علمداران علم وایمان بودند و چون جهاد اکبر را جهاد نفس می دانستند جوانی شاگردانشان رابرایشان ترجمه می کردند تا سینه هایشان را مالامال از غیرتی کنند به پاکی تپش قلب قبیله قیام، زهره و ناهید معلم اخلاق، ایمان، صداقت، شرم و حیا و حجاب بودند که به خاطر اخلاق حسنه و نیکو و صداقتی که در کلامشان موج می زد الگوی همگان بودند.
با آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق بر علیه جمهوری اسلامی ایران، این دو خواهر بزرگوار چون نمی توانستند به خط مقدم جبهه بروند سلاح قلم را استوار به دوش کشیدند و در سنگر مدرسه و مسجد رزم خویش را همچنان ادامه می دادند و در تهیه موادغذایی، پوشاک و ... برای رزمندگان اسام تلاش می کردند.
براستی سعادت جامعه حال و آینده بستگی به وظیفه شناسی، وسعت فکر و آگاهی و درایت افرادی دارد که تربیت کننده نسل ها می باشند.
زهره و ناهید از جمله معلمان دلسوزی بودند که خوب تکلیف خود را می شناختند و شغل خویش را شغل انبیاء می دانستند، لذا در راه تربیت و آگاهی اقشار جامعه از هیچ تلاشی دریغ نکردند. حتی در وصیت نامه های خویش که چندی پیش از شهادتشان نوشته بودند رسالت خود را فراموش نکرده و تاکید بر یاد خدا، تابع بودن امر ولایت فقیه برای رسیدن به اهداف حقیقی اسلام، گذشت، امانتداری، مهربانی، نیکی به پدر و مادرو دوستان را متذکر شده اند. و امروز ما مانده ایم و یاد و خاطره آن عزیزان که چون دو ستاره درخشان به عاشوراییان پیوستند تا چراغ راه زمینیان باشند.
ناهید در تاریخ 11 بهمن ماه سال 1365 در سن 33 سالگی در بروجرد به شهادت رسید و در گلزار شهدای بروجرد به خاک سپرده شد
شهیده زهره حق گو گذاری
شهید زهره حقگو گدازی
نام: زهره
نام خانوادگي: حقگوگدازی
نام پدر : علی اكبر
نام مادر : بتول
شماره شناسنامه : 209
محل صدور : بروجرد
تاريخ تولد : 1345/06/25
محل تولد : بروجرد
طول مدت حیات : 20 سال
شغل : معلم
تاریخ شهادت : 1365/11/11
محل شهادت : بروجرد
نام گلزار : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6512053
زندگینامه
بیست و پنجم شهریور 1345 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش علی اكبر، كارگر بود و مادرش بتول نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. آموزگار بود.
یازدهم بهمن 1365 ، در بمباران هوایی زادگاهش بر اثر اصابت تركش به شهادت رسید. مزار او در گلزار بهشت شهدای بروجرد واقع است.
خواهرش ناهید حقگو گدازی نیز به شهادت رسیده است
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 201.
زندگینامه
زهره و ناهید دو ستاره همیشه روشن زندگی به دنیایی قدم نهادند که در آن، حنجره ی تشنه عشق را به نافله قامت بستند و زمین همواره سینه سجده هایشان بود. آن دو به قافله عاشورائیان پیوستند و در مکتب عاشورا زانوی تعلیم و تربیت زدند و همراه امام خویش سرود لبیک اللهم لبیک را با جان و دل فریاد زدند. آنان دانش آموختگان مکتب ثارالله بودند و دراین مکتب جوانه زدند و روئیدند و همواره ذکر خدا جاری بر لبان روزه دارشان بود. زهره در روز بیست و پنجم شهریور ماه سال 1345 به دنیا آمد و در خانواده ای مؤمن در شهر بروجرد بزرگ شد.
آنان علمداران علم وایمان بودند و چون جهاد اکبر را جهاد نفس می دانستند جوانی شاگردانشان رابرایشان ترجمه می کردند تا سینه هایشان را مالامال از غیرتی کنند به پاکی تپش قلب قبیله قیام، زهره و ناهید معلم اخلاق، ایمان، صداقت، شرم و حیا و حجاب بودند که به خاطر اخلاق حسنه و نیکو و صداقتی که در کلامشان موج می زد الگوی همگان بودند.
با آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق بر علیه جمهوری اسلامی ایران، این دو خواهر بزرگوار چون نمی توانستند به خط مقدم جبهه بروند سلاح قلم رااستوار به دوش کشیدند و در سنگر مدرسه و مسجد رزم خویش را همچنان ادامه می دادند و در تهیه موادغذایی، پوشاک و... برای رزمندگان اسام تلاش می کردند.
براستی سعادت جامعه حال و آینده بستگی به وظیفه شناسی، وسعت فکر و آگاهی و درایت افرادی دارد که تربیت کننده نسل ها می باشند. زهره و ناهید از جمله معلمان دلسوزی بودند که خوب تکلیف خود را می شناختند و شغل خویش را شغل انبیاء می دانستند، لذا در راه تربیت و آگاهی اقشار جامعه از هیچ تلاشی دریغ نکردند. حتی در وصیت نامه های خویش که چندی پیش از شهادتشان نوشته بودند رسالت خود را فراموش نکرده و تاکید بر یاد خدا، تابع بودن امر ولایت فقیه برای رسیدن به اهداف حقیقی اسلام، گذشت، امانتداری، مهربانی، نیکی به پدر و مادرو دوستان را متذکر شده اند. و امروز ما مانده ایم و یاد و خاطره آن عزیزان که چون دو ستاره درخشان به عاشوراییان پیوستند تا چراغ راه زمینیان باشند. زهره در تاریخ 11 بهمن 1365 در سن 20 سالگی در بروجرد آسمانی شد و در گلزار شهداء بروجرد آرام گرفت
زندگينامه شهيد زهره حقگوگدازي
در خانوادهي مومن و مسلمان فرزند دختري به دنيا امد و كه او را به نام مبارك فاطمه زهرا را بر او نهادند و او را زهره ناميدند . تحصيلات ابتدايي و راهنماي و دبيرستان را در بروجرد سپري كرد و تازه نوجوان شده بود و كه انقلاب اسلامي در حال شكوفايي بود و او را به همراه مادر اعضاي خانواده ش در راهپيماي هاي و تظاهرات شركت مي كرد و پس از پيروزي اسلام به استخدام اداره آموزش و پرورش درآمد و به فعاليت هاي مذهبي و علوم قران و در مدارس همت گماشت و او عاشق و دلباخته حضتر باري تعالي بود و با اينكه مي داسنت به جبهه نمي تواند برود و اما وصيت ناتمه مي نوشت و پيام ميداد و تا اينكه در روز 1365/11/11 دزخيمان ناپاك بعثي ناجوانموردانه به شهر بروجرد حمله كردند و با بمباران هديه استكبار جهاني آن شهر را بمباران كردند و تعداي زيادي از شهروندان به شهادت رسيدند
در خانواده ی مومن و مسلمان فرزند دختری به دنیا آمد . یکی ار القاب مبارک حضرت فاطمه زهرا را برای نام او انتخاب کرده و او را زهره نامیدند .
تحصیلات ابتدایی و راهنمای و دبیرستان را در بروجرد گذراند.
دوران نوجوانیش مصادف شده بود با قیام مردم ایران و شکوفا شدن انقلاب اسلامی .
زهره به همراه مادر و دیگر اعضای خانواده در راهپیمایی ها و تظاهرات مردمی شرکت داشت .
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ،به استخدام اداره اموزش و پرورش بروجرد درآمد و به فعالیت های مذهبی و نشر و معارف علوم قرآنی در مدارس همت گماشت. او عاشق و دلباخته ی حضرت باری تعالی بود .
با اینکه می دانست به جبهه نمی تواند برود اما وصیت نامه ای نوشت.
او در روز 1365/11/11 در حالی که دژخیمان ناپاک بعثی ناجوانمردانه بروجرد قهرمان و مقاوم را مورد حمله موشکی قرار داده بودند به شهادت که آرزوی دیرینه اش بود رسید.
خاطرات شهيد زهره حقگدارزي از مادر شهيد
من مادري هستم كه سينه ام پر از درد است و آنقدر داغ عزيز ديده ام و كه ديگر خاطر هيچ كس به يادم نمانده است هفت فرزند داشتم و 5 دختر و 2 پسر بود و كه از آنها تنها 1 دختر و 1 پسر مانده است و 5 فرزندانم نازنينم همانند غنچه در همان جواني پر پر شده اند و از همه بدتر من مرد زندگيم و كسي كه قرار بود تكيه گاهي براي من باشد او را نيز از دست دادم و او هم خيلي زود مرا تنها گذاشت و رفت و گاهي اوقات ساعت ها به اين مساله فكر مي كنم و كه چه گناهي كرده ام و كه بايد در اين دنيا اين همه تلخي را ببينم از خوبي هاي زهره هر چه بگويم كم گفته ام و بچه ام را به سختي بزرگ كرده ام و زهره از همان كودكي آرزو داشت كه دبير شود و هميشه به پدرش مي گفت بچه ها پيامبران معلم ما بودند و آنها را به سعادت رساندند و براي همین زهره به من مي گفت مادر من هم دوستدارم و معلم باشم و همه معلم ها خوب هستند و به آروزيش رسيد و حتي فرصت اين را پيدا نكرد و كه از اولين حقوق ماهيانه اش بهرمند شود و همه چيز را به موقع و به اندازه رعايت مي كرد . به موقع عبادت مي كرد . به موقع تفريح مي كرد و به موقع كا ر مي كرد و هيچ وقت مسائل را با يكديگر اشتباه نمي كرد و به بزرگترها خيلي احترام مي گذاشت و هيچ وقت نافرماني نمي کرد و اصلا نيازي به نصيحت نداشت . نجيب و پاكدل و خدا پرست و متواضع بود و بعد از شهادت زهره مدير مدرسه كه به تشيبع جنازه آمده بود و به جمعيت مي گفت شما بايد به من تسليت بگويد و به خاطر اينكه از دست دادن اين چنين همكاري.
قبل از شهادت خواب ديدم زهره در یك باغ بزرگي مشغول قدم زد است و پيش او رفتم و كه برايش غذا ببرم و اسب سفيد و قشنگي در انتهاي باغ مشغول قدم زدن بود و زهره بسيار زيبا و نوراني شده بود و من مدام به او مي گفتم مادر جان مگر با تو نيستم ، بيا برويم و غذا بخور و گفت مادر من ديگر غذا نمي خواهم خدانگهدار رفت و سوار اسب شد و ناگهان اسب به اسمان پر كشيد و رفت بعد از شهادت هر وقت خواب مي بينمش كتاب در دست دارد و به من مي گويد مادرجان عجله دارم و بايد به مدرسه بروم و بچه ها منتظرند و اخرین زمانی كه زنده بود خیلي نسبت به شاگردهايش حساس بود و به خصوص نسبت به شاگردان روستایی اش
هميشه سفارش مي كرد كه برای نماز شب بيدارش كند و مدام در حال نماز خواندن بود و خیلي با خدا بود و يك زمان آن اوايل خيلي بي تابي مي كرد و اخر قبل از دست دادن و اين 2 دخترم يك پسر و دختر از دست داده بودم و يك شب زهره و ناهيد دو خواهر به خواب يكي از همكارانش رفته بودند و صبح همان روز آن خانم به خانه ما آمد و به محض اينكه چشمش به من افتاد دست به گردنم كرد و شروع كرد به گريه كردن و به من تبريك مي گفت و به خاطر داشتن چنين بچه هایي ميگفت ناهيد و زهره را در يك باغ برگ و سر سبز ديده ام و به سر مي بردند و سر سبز ديده است و بسيار مجلل و شاد و با چهره اي بسيار نوراني و زيبا اين خانم مي گفت آن ها گفته اند و برو به مادرمان بگو كمتر بي تابي كند و جايگاه ما آنقدر خوب است و كه از فكر و خيال چيزي فراتر است و آن ها به من و همسرم سلام رسانده بودند و گفته بودند و ما را به آن ها سر خواهيم زد
توصيه خانواده شهيد
جوانان امروز مادران و پدران آينده اين مرز و بوم هستند و بايد حرمت خونهايي ريخته فرزندان ما را نگه دارند و شايد كه فرداي خداي ناكرده جنگي ديگري را رخ دهد و خون هاي دیگري ريخته شود و آن ها هم از نسل بعد از خود ، اين انتظار را دارند : كه حرمت نگه دارند و او در خانواده اي مذهبي و ساده و خدا پرست و تعليم و تربيت شد و ايشان بعد از اينكه سال هاي تحت تعليم و هدايت پد رو ماد ر بزرگوارشان بودند و خود بعد از اتمام تحصيلات راه انبيا را پيش گرفتند و به شغل مقدس معلمي روي آورند و همواره براي شاگردانش معلمي دلسوز و زحمتكش بود و هيچ گاه در كار و مسوليت خويش كوتاهي نمي كرد و به اموال بيت المال خيانت نمي كرد .
وصيت نامه شهيد زهره حقگوگدازي
سلام بر مهدي
و سلام بر امام امت قلب امت
و سلام بر رزمندگان خروشان عليه كفر
و سلام بر نهادها
و سلام بر شهيدان عروج رفته با خون سرخشان
و سلام بر شما خواهران و برادر عزيزم و دوستان بسيار گراميم و خانواده عزيزم
اميدورام مرا حلال كنيد و بدايند تنها راهي كه رضايت خدا را به همكراه دارد و پيروي و اطلاعت از امام خميني است و لحظه اي از خط ولايت فقيه جدا نوشيد و امام را تنها نگذاريد و از خداوند طلب امرزش دارم
شهیده ی بزرگوار زهره ی حقگو گدازی در تاریخ 1345/06/25 در شهرستان بروجرد متولد شد و در خانواده ای خوب و مذهبی پرورش یافت و راه کمال را در مکتب مهر و محبت والدین متدین خود آموخت دوران تحصیلات را تا اخذ دیپلم ادامه داد این شهید گرانقدر که بسیار فهیم و با نجابت بود در زمان اوج گیری انقلاب اسلامی همراه دیگر اقشار مردم در راهپیمایی ها شرکت و حضوری فعال داشت پس از پیروزی انقلاب اسلامی در آموزش و پرورش استخدام گردید و به کار تعلیم و تربیت پرداخت این شهید سر افراز در تاریخ 1365/11/11 بر اثر حمله ی هوایی دشمن به فیض عظمای شهادت نایل آمد
روحش شاد و یادش گرامی باد .
وصیت نامه شهید زهره حق گو گذاری
سلام بر مهدی و سلام برامام امت قلب تپنده امت و سلام به رزمندگان اسلام که بر علیه کفر و الحاد می خروشند. و سلام بر شهیدانی که با عروج خود و با خون سرخشان نهال اسلام را آبیاری کردند.
سلام بر شما خواهران و برادران عزیزم و دوستان بسیار گرامم و خانواده عزیز و دوست داشتنی ام امیدورام مرا حلال کنید و بدانید تنها راهی که رضایت خدا را به همراه دارد پیروی و اطاعت از امام خمینی است .
لحظه ای از خط ولایت فقیه جدا نشوید و امام را تنها نگذارید و از خداوند طلب آمرزش دارم
شهید حیدر معظمی گودرزی
شهید حیدر معظمی گودرزی
نام : حیدر
نام خانوادگی : معظمی گودرزی
نام پدر : علی حسین
نام مادر : اعظم
تاریخ تولد : 1335/05/29
محل تولد : بروجرد روستای قائد طاهر
دانشگاه : تربیت معلم تهران
مقطع تحصیلی : کاردانی
رشته تحصیلی : تربیت معلم
سن هنگام شهادت : 26 سال
تاریخ شهادت : 1361/05/07
مکان شهادت : پاسگاه زید
آرامگاه : گلزار شهدای امامزاده محمد شهرستان کرج
کد ایثارگری : 6128566
زندگینامه
شهید حیدر معظمی گودرزی در سال 1335 در روستای قائد طاهر دیده به جهان گشود پدرش علی حسین، كارمند شركت نفت بود و مادرش اعظم نام داشت. در ایام تابستان هر سال، به علت گرما و نبود امکانات مناسب در آبادان ، خانواده مجبور بود تا ایام تابستان را در مناطق خنک تر ، سپری کند. تولد حیدر نیز مصادف با چنین ایامی بود. او کودکی خوش سیما و بسیار مهربان بود. دوران ابتدایی مدت 2 سال در آبادان گذراند و در سال 1346 پس از اخراج پدرش از شرکت نفت، همراه با خانواده ، به تهران و بعد از آن به کرج نقل مکان کردند. و ادامه ی تحصیل ابتدایی را در مدرسه ذوب آهن و دوره ی متوسطه را در دبیرستان دهخدا گذرانید.
دوران مبارزاتی او، از سال 1346 شروع شد و با قم برای راهنمایی و اخذ کتب اسلامی مکاتبه می کرد. او علاقه زیادی به اسلام و قرآن داشت
پدرش می گوید : در دوران کودکی حیدر، که یک روز که من می خواستم به مسجد بروم او هم دنبال من آمد. من از درب مسجد داخل شدم و پشت سرم درگاهی مسجد خراب شد و من یک لحظه حیدر را ندیدم فکر می کردم که زیر آوار مانده است در سر خود می زدم و به دیگران التماس می کردم که صدایی مرا به خود آورد که حیدر زنده است و کمی آسیب دیده او را به بیمارستان بردم و مدتی بعد بهبود یافت. این اتفاق علاقه او را به اسلام و مسجد بیشتر کرد. پس از اخذ دیپلم، به سربازی رفت و مدتی هم نیز در نیروی هوایی خدمت کرد. اما بعد از خدمت تصمیم گرفت که به شغل معلمی بپردازد.
در دانشسرای تربیت معلم تهران قبول شد و مدتی نیز در آن جا درس خواند او همیشه سعی می کرد به دیگران آموزش دهد و حتی کتابخانه مسجد را اداره می کرد. که بعد از شهادتش کتابخانه را به نام این شهید نام گذاری کرده اند. او فردی با تقوا، پرهیزگار و بسیار خستگی ناپذیر و اهل مسجد و قرآن و همیشه سعی می کرد که دیگران را به امر معروف نماید.
به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. در روز هفتم مرداد ماه سال 1361 ، در بمباران هوایی پاسگاه زید عراق بر اثر اصابت تركش به شهادت رسید. تربت پاک وی در گلزار شهدای امامزاده محمد شهرستان کرج واقع است.
برادرش ( شهید خسرو معظمی گودرزی ) نیز در عملیات والفجر 3 در منطقه ی عملیاتی مهران در روز سیزدهم اردیبهشت ماه سال 1362 به شهادت رسیده است
منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 599.
شهید سید محمد موسوی
شهید سید محمد موسوی
نام : سید محمد
نام خانوادگی : موسوی
نام پدر : سيد محمود
نام مادر : صدیقه
تاریخ تولد : 1339/06/01
مـحل تـولـد :بروجرد
سـن هنگام شهادت : 26 سـال
وضـعیت تاهل :متاهل
شـغل : دبیر
دسـته اعـزامـی : بسیج
تـحصیـلات : لیسانس رشته تاریخ
تاريخ شهادت : 1365/12/07
سمت : فرمانده گروهان
مكان شهادت : شلمچه
عمليات : كربلاي 5
نام گلزار : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6535983
زندگینامه
در روز دوم شهریورماه سال 1339 ، در شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود. پدرش سیدمحمود، خواربارفروش بود و مادرش صدیقه نام داشت. تا پایان دوره كارشناسی در رشته تاریخ درس خواند. دبیر بود. سال 1365 ازدواج كرد و صاحب یك دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. هفتم اسفند 1365 ، در شلمچه بر اثر اصابت تركش به سر و كتف، شهید شد. تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای زادگاهش بروجرد واقع است.
منبع:
ــــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 620.
ــــ فرهنگ اعلام شهدا: استان خوزستان، جلد دوم( ش - ی )، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1395، صفحه 1330.
در سال 1339 در شهر بروجرد و خانواده ای مؤمن و مسلمان و وابسته به سلسله جلیله سادات، فرزند پسری به دنیا آمد که نام او را محمد نهادند تا سرباز فداکار برای احیاء دین جدش باشد. تحصیلات ابتدایی را تا مرحله دبیرستان با موفقیت در بروجرد سپری کرد و موفق به اخذ مدرک دیپلم گردید او فردی مؤدب، آرام و با آرامش بود.
به امور دنیوی توجهی نمی کرد و توقعی از دنیا نداشت. امر به معروف و مبارزه با جهل یکی از برنامه های اصلی زندگی او بود. سادگی، وقار و قدرت نفوذش را در بین دوستان و بستگان بیشتر جلوه می داد و باعث تأثیر کلان او در مخاطبینش می شد.
در مرحله اول در رشته فیزیک دانشگاه چمران اهواز پذیرفته شد اما روح او دنبال کسب معارف الهی بود و به همین سبب انصراف داده و در رشته تاریخ ادامه تحصیل داد.
او بیشتر از 18 ماه در مناطق عملیاتی حضوری فعال و چشمگیر داشت. حتی از ناحیه دست در عملیات خیبر دچار آسیب شد که منجر به قطع دست او گردید اما معلولیت مانعی برای انجام برنامه های او نبود.
دانشجویان همواره از او به عنوان یک رادمرد نام می برند. او در دانشگاه زمینه ساز ایجاد برنامه های مختلف فرهنگی و معنوی بوده که در این مختصر قابل ذکر نمی باشد در زمان انقلاب فرهنگی قم دوره های علوم دینی را سپری کرد و اطلاعات مذهبی خویش را توسعه می داد به طوری که تبحری در آموزش و ترجمه و تفسیر قرآن و احکام به دست آورد و به آموزش مبادرت می ورزید. در مقابل پروردگار انسانی متواضع و اهل نماز شب بود و با ادعیه هفتگی و روزانه بسیار مأنوس بود.
هر روز پس از نماز صبح قرآن کریم را تلاوت می نمود و معمولا دوشنبه ها و پنج شنبه ها را روزه می گرفت. به نماز جماعت مقید بود و نسبت به مسائل فقهی و سیاسی بسیار دقیق و جدی بود.
او در ترم آخر دانشگاه بود که با همسر شهیدی ازدواج کرد که ثمره آن یک دختر بود که 8 ماه بعد از شهادتش متولد شد. با این که یک دست او قطع بود اما روحیه و تلاش او بیشتر از گذشته شده بود.
گر چه ظاهرش در مواجهه با سختی ها و ناملایمات بسیار آرام می نمود، اما دوستان و نزدیکانش به خوبی متوجه بی قراری و ناآرامی درونش می شدند. مانند دریای پر تلاطمی بود که آرام نداشت و در مسائل مثل کوه آرام و باوقار بود. نفوذ کلامش هر رنجیده را آرام و هر شنونده ای را به تحسین وا می داشت.
وی مسئولیت های مهمی را در دوران دفاع مقدس بر عهده داشت و آخرین مسئولیتش در جنگ تحمیلی فرماندهی یک گروهان در عملیات کربلای پنج بود. وی در همین عملیات و مورخ 1365/12/7 در منطقه شلمچه به آرزوی دیرینه اش رسید و به دیدار پروردگار خویش شتافت.
نگاهی بر زندگی معلم شهید سیدمحمد موسوی
او رزمنده ای مذهبی، متواضع، خوش بین، خوش اخلاق، بسیار آرام، باوقار، کم گو، کم توقع و بسیار ساده پوش بود و ساده می زیست. سید نمونه ایمان، اخلاق و همیشه متبسم بود.
گزیده ای از زندگی نامه شهید:
در خانواده ای مذهبی از سادات قدغون چشم به دنیا گشود؛ پدر ایشان بعد از ازدواج نام خانوادگی اش را از مستجاب الدعوه به موسوی تغییر می دهد.
سیدمحمد در طول دوران تحصیلش از ابتدا تا پایان دبیرستان همواره ورزش والبیال را دنبال می کرد
سابقه چند سال ورزش کونگ فو (رزم آوران اسلام) را نیز در کارنامه ورزشی خود داشت و امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با جهل یکی از برنامه های اصلی و مداوم زندگی او بود.
علاقه زیادی به زیارت قبور ائمه اطهار داشت و در فرصت های مناسب در شب های جمعه و چهارشنبه به جمکران و قم می رفت؛ در سال یک یا دو بار هم به زیارت آقا امام رضا(ع) می رفت. شهید محمد موسوی علاقه بسیار زیادی به پسرعمه ی شهیدش محسن گلپایگانی داشت.
هر روز صبح قرآن تلاوت می کرد و روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه می گرفت. نمازش را به جماعت می خواند و نسبت به مسائل فقهی و سیاسی بسیار جدی و از اعضای فعال مسجد امام حسین (ع) شهرستان بروجرد.
در ترم آخر دانشگاه جندی شاپور (شهید چمران) اهواز با همسر شهیدی از یاران و هم دوره های دانشگاهی اش ازدواج می کند که ثمره این ازدواج دختری به نام طاهره که 8 ماه پس از شهادت پدر متولد می شود.
پدر محمد وقتی که وی شهید می شود با بیان این که پسرش دختری به یادگار گذاشته که مونس مادرش باشد سجده ی شکر به جای می آورد.
شهید سید محمد موسوی دانشجوی رشته فیزیک دانشگاه شهید چمران در زمان انقلاب فرهنگی در قم دوره های علوم دینی و تاریخ اسلام را انتخاب می کند به طوری که تجربه هایی در آموزش و ترجمه و تفسیر قرآن و احکام به دست می آورد و به قول یکی از دوستانش موفق به اخذ دکتری در علوم و معارف اسلامی می شود. سرپرست مرکز آموزش علوم دینی در آن زمان آیت الله مشکینی بود.
محمدرضا روستایی دوست و هم شاگردی شهید می گوید:
در کلاس درس تاریخ با او آشنا شد و در همان ایام شهید موسوی به عضویت شورای انجمن اسلامی دانشکده ادبیات دانشگاه شهید چمران درآمد؛ وی الگوی یک دانشجوی مسلمان، متعهد و متواضعی بود که با حضورش تحرک و شادابی را در کارها جاری می ساخت.نمازخانه دانشکده با حضور و پیگیری های او فعال شد و آنگاه که امام جماعت در مواقعی حضور نداشت با اصرار بچه ها نماز جماعت به امامت او برگزار می شد. او نمونه تواضع، تلاش و تعهد اخلاقی بود، سال هاست که راهروهای دانشکده صدای گرم و طنین بم حرف های او را نشنیده و لبخندهایش را ندیده است.
سید به راستی نمونه ایمان و اخلاق بود و همیشه تبسم بر لب داشت. وی بیشتر از 18 ماه در مناطق عملیاتی حضوری فعال و چشمگیر داشت و به همین دلیل در عملیات خیبر از ناحیه دست مجروح می شود و این آسیب دیدگی منجر به قطع دست او می گردد. سرانجام سیدمحمد موسوی در سن 26 سالگی در هفتم اسفندماه سال 1365 براثر اصابت ترکش به ناحیه ی سر و کتف در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
پیکر پاک و مطهر ایشان در کمال مظلومیت، شبانه (به علت حملات هوایی دشمن) در بهشت شهدا به خاک سپرده شد.
خاطراتی چند از خواهر شهید موسوی
من ۳ تا برادر داشتم
محمد برادر وسطی ام بود
خیلی دوستش داشتم
چونکه رابطه اش با بچه ها عالی بود
وقتی مادرم مهمون داشت محمد اینقدر به بچه ها علاقه داشت که مسئولیت نگهداری از بچه ها را به محمد می داد
او با قصه ای تاریخی که برای بچه های فامیل تعریف می کرد آن ها را مجذوب خودش کرده بود طوری که بچه های فامیل همیشه دوست داشتند که محمد براشون قصه بگه
از آنجایی که محمد پسر مذهبی و مومنی بود بعد از اینکه با داستان های جذاب و زیبا بچه های فامیل را مجذوب و شیفته خود می کرد از علاقه بچه ها استفاده می کرد و بعد شروع می کرد و به بچه ها سوره های کوچک قران را یاد می داد مثل سوره حمد و کوثر و ناس و فلق و .....
من اون موقع ابتدایی بودم ولی اینقدر روش های یاددهی مطالب و سوره های قرآن و داستان های تاریخی و غیره توسط برادرم جذاب و شیرین بود که همیشه دوست داشتم محمد یک وقتی برام بزاره و من با ایشون مطالب جدیدتری رو یاد بگیرم الان هم که چند تا سوره را در حد جزء 30 حفظ هستم ؛ همه اش مدیون محمد هستم.
یکی دیگه از خصوصیات اخلاقی محمد این بود که بسیار خوش اخلاق و گشاده رو بود چنانچه هر کسی با او ملاقاتی داشت سریع جذب اخلاق خوبش می شد.
از طرفی به احترام به بزرگترها و بخصوص احترام به پدر و مادرم خیلی اهمیت می داد و حتی یکبار یک حرف ناجور از دهنش شنیده نشد.
محمد به صله رحم و بازدید از بزرگان فامیل مثل پدربزرگ و عمه و خاله هم اهمیت فراوانی می داد و هروقت از دانشگاه (اهواز) برمی گشت حتما به فامیل سری می زد و می گفت انسان ها باید از حال هم با خبر باشند و اگر مشکلی داشته باشند به کمک هم مشکلاتشون را حل کنند.
محمد به شهر قم و زیارت حضرت معصومه علاقه خاصی داشت و این علاقه اینقدر زیاد بود که هر زمان وقت داشت و فرصتی پیش می اومد می رفت قم و حضرت معصومه سلام الله علیها و مسجد جمکران را زیارت میکرد.
محمد همیشه برای نمازش به مسجد می رفت و سعی می کرد همه نمازهایش ؛حتی نماز صبحش را به جماعت ادا کند.
پدر بزرگم همیشه بهش می گفت محمد جان ان شاالله زودتر ازدواج کنی و یک پسر برامون بیاری ولی محمد همیشه می گفت که برای او دختر و پسر فرقی نمی کند و هر دو نعمت خداوند مهربان هستند.
تا اینکه بعد از اینکه محمد کنکور ریاضی شرکت کرد در رشته کارشناسی فیزیک دانشگاه شهید چمران اهواز پذیرفته شد.
محمد دانشجوی سال سوم بود که جنگ درگرفت و چون اهواز جزئ شهر های مرزی بود و از آنجا به جبهه نیرو اعزام می شد. از دانشجویان دانشگاه نیز برای مقاومت در برابر عراقی ها طلب کمک شده بود.این زمان بود که محمد درخواست رفتن به خط مقدم جبهه را از پدر و مادرم کرد. ولی پدرم راضی نمیشد.
تا اینکه به اصرار زیاد محمد، دیگه پدرم چیزی نگفت محمد به خط مقدم جبهه رفت. و بعد از چند بار جنگیدن در صف مقدم جبهه بالاخره مجروح شد و دست راستش مورد اصابت تیر از طرف دشمن قرار گرفت. محمد را به اهواز انتقال دادند ولی چون در بیمارستان اهواز امکانات کافی نبود او را به بیمارستان مصطفی خمینی تهران منتقل کردند. پزشکان و جراحان تصمیم گرفتند که دست محمد را قطع کنند چون چاره ای دیگه نبود. بالاخره دست راست محمد را قطع کردند.
و همه ما بخصوص پدر و مادرم بی نهایت غمگین و متاثر شدیم . ولی محمد از ایمان بالایی که داشت و این موضوع را خواست خدا می دانست با روحیه ای بالا ما رو دل داری می داد و می گفت این خواست خدا بوده و من از خدا می خوام که دوباره به من توانایی بده تا دوباره به جبهه برگردم و شهید بشوم. محمد در بیمارستان که بود به همه مریض ها توجه می کرد و اگر کسی برای احوالپرسی از او خوراکی یا کمپوت و ... می آورد آن را بین تمام مریض ها و مجروحان تقسیم می کرد او عادت نداشت هیچ چیزی را خودش به تنهایی مصرف کند و همیشه دوست داشت شادی اش رو با بقیه تقسیم کند و دیگران را هم شاد کند.
تا اینکه محمد از بیمارستان مرخص شد اون زمان چون معالجه محمد طولانی شده بود خوب قطعا از ترم دانشگاهی اش عقب افتاده بود. او با یک دست دوباره به دانشگاه برگشت ولی این بار به جای اینکه رشته فیزیک را ادامه دهد تغییر رشته داد و در رشته تاریخ دانشگاه اهواز مشغول به تحصیل شد.
هنگام تحصیل در دانشکده تاریخ با خانم صدیق مولایی که از دانشجویان رشته ادبیات و اهل اهواز بود آشنا شد و از خانواده خواست که اگر موافق باشند به خواستگاری او بروند . ابتدا خانواده مخالفت کردند ولی خواهر بزرگترم ؛ پدرم را راضی کرد که بعد از تحقیق و در صورت مناسب بودن شرایط خانم مولایی اقدام کنند. بعد از تحقیق از دانشگاه و همسایگان و ... و با توجه به اینکه خانواده خانم مولایی و خود ایشان به خانواده سادات عقیده خاصی داشتند و عقاید و نظراتشان . با محمد هم عقیده بود و خانواده محترمی داشتند و شرایط محمد را پذیرفته بود این وصلت صورت گرفت.
تا اینکه مدت زیادی نگذشته بود که جنگ ایران و عراق شدید شد و جنگ به شهر خرمشهر رسید و مردم بی دفاع خرمشهر با ورود سربازان عراقی به داخل خرمشهر مورد اذیت و آزار و تجاور سربازان عراقی قرار گرفتند اینجا بود که محمد بر خود واجب دانست که برای دفاع از سرزمین و مردم خوزستان دوباره به صف مقدم جبهه برود و با نوشتن وصیت نامه خود این بار نیز به صف مقدم جبهه رفت و سرانجام در شلمچه در عملیات کربلای 5 مانند حضرت عباس با داشتن یک دست شهید شد.
روحش شاد و یادش گرامی
آن زمان صدام ملعون به شهرهای ایران حمله کرده بود و ما در دانشسرای کشاورزی مستقر شده بودیم البته از آنجایی که در آن زمان مدارس تعطیل بود پدرم به تحصیل اهمیت مضاعف و فوق العاده ای می داد من و خواهر کوچکترم را به تهران در منزل برادر بزرگترم برده بود و آنجا ما رو در مدرسه ثبت نام کرده بود
آن زمان من دوران راهنمایی را پشت سر می گذاشتم و خواهر کوچکترم ابتدایی بود.
یادم است که نزدیکی های عید و اگر اشتباه نکنم اسفند بود که خبر شهادت محمد را برای خانواده آوردند. بعد از تشییع جنازه و خاکسپاری محمد در بروجرد و در زمان بمباران صدام ملعون؛ از طرف دوستان و اساتید دانشگاه شهید چمران اهواز نیز مراسم یادبودی برای مخمد در دانشگاه برگزار شد و خانواده و پدر و مادرم دراین مراسم شرکت کردند
(البته چون من و خواهر کوچکم در تهران مدرسه می رفتیم به ما نگفتند که محمد شهید شده)
و من متاسفانه در مراسم خاکسپاری بروجرد و یادبودی که در اهواز برگزار شد شرکت نکردم ولی بعدا که متوجه شهادت محمد شدم خیلی ناراحت و غمگین شدم.
بعد از شهادت محمد متوجه شدیم که همسر محمد باردار است و یک ماه بعد از شهادت محمد،دختر کوچولوی او به دنیا آمد مادرش نام او را طاهره سادات نام نهاد. او دختر ناز و باهوش و دوست داشتنی بود و همه ما او را که یادگار محمد بود به شدت دوست داشتیم. بیشتر وقت ها و بخصوص تابستان ها که اهواز گرم بود طاهره سادات به همراه مادرش به بروجرد می آمد و همه ما را خوشحال می کرد مادر او هم خانم بسیار با اخلاق و دوست داشتنی و هنرمند بود
بالاخره سال ها گذشت و طاهره سادات بزرگ شد . زمانی که من کنکور دادم و اهواز قبول شدم همه خانواده خوشحال شدند که با وجود ما در شهر اهواز بیشتر از حال طاهره سادات و مادرش با خبر می شویم طاهره سادات دختر فوق العاده بااستعدادی بود. طاهره سادات بزرگ شد و به سن کنکور رسید و در دانشگاه شریف در رشته مهندسی مکانیک پذیرفته شد او با موفقیت دوران تحصیلات خود را در دانشگاه شریف سپری کرد و برای ادامه تحصیل در رشته انرژی های نو به آلمان رفت
او هم اکنون در کشور آلمان مشغول گذراندن دوران دکتری و مسلط به 4 زبان زنده دنیاست.
البته طاهره سادات بعد از اتمام دوران تحصیل خود قصد دارد به ایران عزیز برگردد و به مردم کشورش خدمت کند.
دلنوشته ای از همسر شهید
برای سید که نشانه بود نشانه ای از خدا
نامش بسیار آشنا محمد بود
در سادگی و پاکی زبانزد بود
بدی را نمی شناخت همه را به چشم خود می نگریست و تصورش از همه جز خوبی نبود
با همه پیر و جوان خرد کلان مهربان بود
در اعتقاداتش مصمم و راستین اما در گفتارش سادگی یک بنده مظلوم خدا
براستی بمانند یک فرشته بود در لباس انسانی بی الایش و بی تکبر
طاهر و زلال همچون اب
همه در نظرش خوب جلوه می کردند و همیشه شاکر بود
تمام زندگیش نشان از ائمه (سلام الله علیهم اجمعین ) داشت
مادر با ایمانش او را از حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) طلب کرده بود در شب میلادش
و او در روز تولد امام محمد باقر (علیه السلام ) بدنیا آمد
روز تولد امام رضا (علیه السلام ) ازدواج کرد
و در ایام شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) به شهادت رسید
و در روز شهادت امام علی النقی (علیه السلام ) به خاک سپرده شد
اری سید نشانی از خدا بود
بعضی بمانند فانوسند
وقتی که با آنها هستی راه را میابی و سراسر شوق می شوی آنها ذاتا چون شمع روشن هستند برای راه گم کرده ها
اما قرار نیست که همیشه بمانند فقط آمده اند که نشانی باشند از خدا
«زندگینامه شهید محمد موسوی»
سیدمحمد موسوی فرزند سید محمود به سال 1339در خانواده ای مذهبی از سلسله سادات قدغون « ملقب به مستجاب الدعوه » پا به عرصه ی وجود نهاد ، وی در دامن مادری عفیف و پاکدامن و پدری با تقوا که اجدادش جملگی روحانی بودند،پرورش یافت. دوران کودکی را که سپری نمود به همراه عموی پدرش که امام جماعت بود اغلب در جلسات مسجد امیرالمومنین (علیه السلام ) شرکت می کرد. دوران ابتدایی و راهنمایی را در مدارس بروجرد گذراند و دوره ی متوسطه را در دبیرستان بحرالعلوم در رشته ی ریاضی طی کرد، پس از اخذ دیپلم، در رشته فیزیک دانشگاه جندی شاپور اهواز پذیرفته شد.
یکسال پس از تحصیل در دانشگاه، با پیروزی انقلاب و تعطیلی دانشگاهها به « منظور اعمال انقلاب فرهنگی » و برای آنکه از موقعیت زمانی استفاده کند، به حوزه ی علمیه قم رفت و یک سال هم در آنجا به کسب علوم دینی مبادرت ورزید. پس از دایر شدن دانشگاه ها به توصیه ی اطرافیان دوباره به دانشگاه بازگشت و عضو فعال انجمن اسلامی شد و در امور فرهنگی و جلسات آموزش نظامی که در دانشگاه برگزار می شد، همراهی و همکاری می کرد.
جنگ تحمیلی شروع شده بود و آواره شدگان حاصل از جنگ را در مدارس بروجرد اسکان داده بودند،سید محمد به همراه دوستانش ضمن سرکشی ، برای آن ها لباس و مایحتاج فراهم می کرد.
پس از سر و سامان دادن به جنگ زدگان، و در سال 1362 به جبهه اعزام شد و در پاسگاه زید اهواز از ناحیه دست راست مجروح شد. سید را به پشت جبهه آوردند و چون در خوزستان امکان جراحی نبود او را به تهران منتقل کردند. ابتدا در بیمارستان امام سجاد (علیه السلام ) بستری و از آنجایی که به لحاظ جسمی تحلیل رفته بود، برای مراقبت بیشتر به بیمارستان سیدمصطفی خمینی منتقل نمودند. معالجات موثر واقع نشد ، شورای پزشکی تشکیل و تصمیم گرفته شد دست راستش از ناحیه آرنج قطع شود. کم کم حال سید محمد بهبود یافت ، وی با اینکه یک دست داشت در بیمارستان از سایر بیماران پرستاری و به آنان کمک می کرد ، تا بالاخره از بیمارستان مرخص شد. پس از چندی دوباره به دانشگاه برگشت و با تغییر رشته در حوزه تاریخ به تحصیل ادامه داد وی همچنین در امور فوق برنامه ، فعالیت خود را در انجمن اسلامی شروع نمود.
در مسافرتی که با دانشجویان به قم داشتند محضر یکی از علماء رسیدند، ایشان محمد را به ازدواج تشویق کرد. سیدمحمد پس از بازگشت به بروجرد موضوع را با خانواده خود در میان گذاشت، خانواده سید برای خواستگاری می رفتند ولی چون یکی از شرایط ایشان این بود که دوباره به جبهه خواهد رفت، ازدواج سر نمی گرفت.
در دانشگاه با معرفی انجمن اسلامی با خانمی آشنا شد و با او ازدواج کرد. مراسمی بسیار ساده و بی ریا برگزار شد، و عده ای از اقوام و دانشجویان در مراسم شرکت داشتند. مدتی که گذشت، در حالی که همسرش باردار بود، سیدمحمد دوباره داوطلب حضور در جبهه حق بر علیه باطل شد .
سیدمحمددر عملیات کربلای 5 شرکت کرد و در روز هفتم اسفند ماه سال 1365 در منطقه ی شلمچه شربت شهادت را نوشید و به خواسته قلبی خود رسید. پیکر مطهرش بوسیله برادرش و جمعی از دوستان از اهواز به بروجرد منتقل شد. شهر از بیم بمباران هواپیماهای دشمن خالی بود ، مراسم تشییع پیکر پاک و مطهر شهید با حضور عده ای از امت حزب الله ،دوستان و همرزمان و اقوام برگزار و در قطعه ی شهدای بروجرد به خاک سپرده شد.
مراسم شب هفت آن شهید بزرگوار در دانشگاه اهواز برپا شد،که خانواده آن شهید و عده ای از دوستانش در آن شرکت داشتند. از این شهید گرانقدر دختری بیادگار ماند،که طاهره سادات نام گرفت ، وی مدرک لیسانس خود را در رشته مهندسی مکانیک از دانشگاه شریف و فوق لیسانس خود را در رشته MBA کشور آلمان با موفقیت اخذ کرد و یکی از موفق ترین فرزندان این مرز وبوم است....
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
بسمه تعالی
به نام آنکه هستی نام از او یافت
اندرین گلخانه دانش
او گلی از بوستان آل احمد بود
نام او بس آشنا ، نامش محمد بود
سیدش آواز می دادند، همرزمان که سرور بود
او ز اولاد مصیبت دیده آل عبا
یادگاری از رشادت های عباس دلاور بود او محمد بود
چهره اش نورانی و قلبش مصفا صوت قرآنش معطر
حزن آوای اذانش در جماعت ها مسجل بود در مصلی گلستان او مکبر بود
از هیاهوهای دنیا روی گرداند
بر ستیغ قله تقواش سنگر بود مجلس ها از وجود او منور بود
سیدی از سربداران ، نوگل زهرا ظهور
رهبرش پیر خمین و رهنمایش جد اکبر بود او مطیع امر رهبر بود
مرغ بام کوی یار و تابع فرمان رهبر
بال خونینش نشان نفرتش از بعث کافر بود او محمد بود
چون بر خونخواهی مولایش حسین برخواست
سنگ سنگر بالش او محملش از خاک سنگر بود جبهه دانشگاه استادش مسلسل بود
او ز یاران خمینی کوه به کوه ، سنگر به سنگر او محمد بود
بامدادی نیزه خورشید را برداشت
بانگ بر زد ، سیدی از سربدارانم، کی شود اینجا بمانم؟
من شما را یکایک بر خدایم میسپارم
لحظه ی دیدار نزدیک است، سوی محبوبم شتابانم
مرغ جانش پاک همچون لحظه میلاد
پرزنان در کوی و برزن، عشق میعادش در سر بود او محمد بود
کرد هجرتی کز هجر آن یاران همی سوزند
بنده حق ، طالب وصل حبیب ،آن حی داور بود او محمد بود
وصیت نامه شهید سید محمد موسوی
به نام خداوند بخشنده مهربان
آیا پنداشتید مردمان که واگذاشته می شوند که بگویند ایمان آوردیم و ایشان امتحان کرده نشوند به تحقیق امتحان کردیم آنانی را که قبل از ایشان بودند، خدا می داند چه کسانی صادق هستند و می داند چه کسانی دروغگو هستند . شهادت می دهم خدا یکی است وشریکی نداردو محمد (ص)فرستاده اوست و ائمه معصومین سلام الله علیه فرستادگان به حق او هستند و قرآن کتاب هدایتم می باشد حمد خدایی را که ما را هدایت کرد و بر ما منت گذاشت تا در شمار افرادی باشیم که وعده خداوند را مبنی بر حاکم کردن مستضعفان جهان تحقق بخشیم
و در این راه تلاش کنیم
ای مردم بدانید که خداوند شمارا به کمک اسباب و عواملی امتحان می کند تا راستگویان را از دروغ گویان تمیز دهد امیدوارم از این آزمایشات الهی سربلند بیرون آییم بکوشید تا زنده اید سرمایه ای برای خود ببینید و قبل از مرگ آماده مرگ شوید دنیا دار فناست نه بقا به آن دل نبندید ، همان طور که بر گذشتگان وفا نکرد.
اکنون که مشغول نوشتن این وصیت نامه هستم فکر می کنم که بعد از گذشت ۷سال از جنگ تحمیلی و دادن این همه شهید دیگر حجت بر همه تمام است و جبهه حق و باطل کاملا مشخص است و هر کس راه عناد و دشمنی با این نظام را در پیش گیرد در دنیا خوار و در آخرت رسوا خواهد شد به هر حال من دعایم همیشه این بوده که عاقبت عمرم شهادت در راه خدا باشد که بحمدالله دعایم برآورده شده . و واجبات را اهمیت و تقوی الهی را پیشه کنید و ما را حلال کنید سخنی هم با همکارانم در سنگر مقدس علم و تهذیب دارم ای عزیزان علم را هدف نگیرید و وسیله ی معاش نسازید که علمی که توام با تهذیب نباشد فسادآور است و جامعه را به انحراف می کشد
و العاقبه للمتقین
-------- (۱) ---------