
ساعت ، تقویم
و مناسبت های امروز

اخبار امروز به روایت
روزنامه های صبح و عصر
شهید محمدیوسف نقوی

شهید محمدیوسف نقوی
نام : محمدیوسف
نام خانوادگی : نقوی
نام پدر : محمدصادق
شغل : پاسدار
تاریخ تولد : 1338/00/00
مجل تولد : بروجرد
تاریخ شهادت : 1363/12/29
آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد
زندگینامه
در سال 1338 در روستای دره گرم بروجرد چشم به جان گشود.عضو سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی شد و بارها در جبهه های نور علیه ظلمت حضور یافت .
عاقبت در روز بیست و نهم اسفند ماه سال 1363 به فیض عظمای شهادت نایل شد . پیکر پاک و مطهر او در گلزار بهشت شهدای بروجرد، قطعه ی شهدا ردیف : 11 شماره: 4 زیارتگاه خیل عظیم عاشقان ایثار و شهادت شد .

شهید علی محمودی

شهید علی محمودی
نام : علی
نام خانوادگی : محمودی
نام پدر : کرم رضا
نام مادر : عشرت
محل تولد : بروجرد
تاریخ تولد : 1340/11/01
شغل : بسیجی
تاریخ شهادت : 1365/02/30
محل شهادت : حاج عمران
آرامگاه : گلزار شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6533683
زندگینامه
در روز بهمن ماه سال 1340 ، در روستای دره گرم ار توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش كرم رضا، كشاورز بود و مادرش عشرت نام داشت. تا سوم متوسطه در رشته تجربی درس خواند.
به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. در روز سی ام اردیبهشت ماه سال 1365 ، در حاج عمران عراق به شهادت رسید. پیكر مطهر وی مدت ها در منطقه بر جا ماند و پس از تفحص در زادگاهش آرام گرفت.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 572.
شهید علی حسین منصوری

شهید علی حسین منصوری
نام : علی حسین
نام خانوادگی : منصوری
نام پدر : میرزاحسین
نام مادر : صنم تاج
تاریخ تولد : 1340/11/01
محل تولد : روستای دره گرم بروجرد
شغل : دانش آموز
تاریخ شهادت : 1361/04/23
محل شهادت : پاسگاه زید عراق
آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6129159
زندگینامه
در روز اول بهمن ماه سال 1340 ، در روستای دره گرم از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش حسین، كشاورز بود و مادرش صنم تاج نام داشت.تا چهارم متوسطه درس خواند.
به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و سوم تیر 1361 ، در پاسگاه زید عراق بر اثر اصابت تركش به شهادت رسید. پیكر مطهرش مدت ها در منطقه باقی ماند و عاقبت در روز سوم مهر ماه سال 1376 ، پس از تفحص پیکر پاکش به وطن بازگشت و تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد زیارتگاه خیل عظیم امت خداجو و حزب الله شد.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 612.
شهیده فاطمه گنجی روزبهانی

شهیده فاطمه گنجی روزبهانی
نام : فاطمه
نام خانوادگی : گنجی روزبهانی
نام پدر : گنجعلی
تاریخ تولد : 1310/01/05
محل تولد : بروجرد روستای دره گرم
شغل : خانه دار
تاریخ شهادت : 1366/05/09
محل شهادت : مکه
نام گلزار : تهران کلزار بهشت زهرا سلام الله علیها قـطعـه :۲۶ ردیـف : شـماره :
کد ایثارگری : ۶۶۱۶۷۸۳
زندگینامه شهید فاطمه گنجی فاطمه در سال 1310 در شهرستان بروجرد در روستای دره گرم در خانواده ای مذهبی و بسیار زحمتکش چشم به جهان گشود.
دارای اخلاق نیکو و پسندیده و باگذشت بود و در تمام امور تا آنجا که می توانست به خانواده و اهالی روستا کمک می نمود.
نسبت به مسائل دینی و مذهبی با تعصبی خاص برخورد می کرد و وظایف شرعی و دینی خود را به نحو احسن انجام می داد.
وی با ازدواج با همسری متدین و مهربان زندگی مشترک را با او آغاز کرد. 1366/05/09 در مکه در فاجعه مکه در سن 56 سالگی زمانی که مسلمانان را بمباران کردند راه خود را انتخاب و با شهادت ثابت کرد که عاشق را تاب ماندن وجود ندارد.
پیکر مطهرش را در بهشت زهرا(س) تهران خاکسپاری کردند.
خاطرات شهید فاطمه گنجی به نقل از فرزند شهید
عالی ترین صفات انسانی از اشعه تابناک خورشید و از شیر مادر بوجود می آید که وجود ما را از عشق به زندگی سرشار می کند تا مادری نباشد، نه شاعری خواهد بود و نه دلیری، پس به زن تعظیم کنیم و او را ستایش نماییم، زیرا منبع فناناپذیر حیات است اوست که مردان بزرگ جهان را به وجود می آورد.
فاطمه در سال 1310 در روستای دره گرم بروجرد دیده به جهان هستی گشود. وی از دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت (ع)بود و در همه ی کارها با اقتدا به آنها قدم برمی داشت.
او در شرایطی که در روستا بود و نبود امکانات تحصیلی، از درس خواندن باز ماند.ولی علاقه زیادی به یادگیری علم و دانش داشت. خضوع و فروتنی نسبت به والدین را از آیات قرآن آموخته بود و متانت و حجاب را از بانوی اسلام فاطمه الزهرا (س) آرامش گفتاری و شگفتی در رفتار و کردارش پیدا بود که هر مخاطبی را به آرامش می خواند. او که با رمز و راز عاشقی به معبود زنگار از آیینه وجود پاک کرده بود از انسان های مغرور و خودخواه دوری می جست. سپس با ازدواج خود زندگی مشترک را در کنار همسری متدین و مذهبی تجربه کرد.
سرانجام با رفتن به مکه در فاجعه مکه در سن 56 سالگی در تاریخ 1366/05/09 زمانی که مسلمانان را بمباران کردند به شهادت رسید و جز بانوان شهید اسلام قرار گرفت. پیکر مطهرش را در بهشت زهرا(س) تهران خاکسپاری کردند.
خاطره اي از شهيده فاطمه ي گنجي به نقل از همسر شهيده
سال 1366 بود كه من و حاجيه خانم فاطمه (همسر شهيدم ) گنجی عازم خانه ی خدا بوديم. شور و عشق عجيبی داشتيم از اين لطف و سعادتی كه نصيبمان شده بود خيلي خوشحال بوديم فاطمه هم حال وصف نشدني داشت. از روزی كه به خانه ي خدا رسيديم مدام در حال دعا و زيارت و عبادت بود.
يكروز هنگامي كه مشغول طواف دور خانه ی خدا بوديم صدای گريه ی دلسوز و ناله ی سوزناكی به گوش می رسيد وقتی كه برگشتم و خوب گوش دادم صدای او بود كه داشت گريه می كرد و ناله می زد و می گفت خدايا ترا قسم به عظمت و جلالت ،به بزرگی و شكوهت تا مرا نبخشی از دنيا نبر . با ديدن و شنيدن حال او و خلوص نيتش به او حسوديم شد. نمي دانم چرا ولی احساس عجيبی به من دست داد.
روز راهپيمايی فرا رسيد.حاجيه خانم فاطمه و هم اتاقی هايش از بالا به پايين امدند و من هم در پايين منتظرش بودم . گفتم تو هم می ايی به راهپيمايی؟ اصلا حرفی نزد ،لبخندی زد و با سر جوابم را داد و اين اخرين ديدار ما بود. انروز همگي به صفوف راهپيمايی پيوستيم و بعد از ان جنايت و فاجعه ای كه عمال و كارگزاران سعودی انجام دادند .
بر اثر عصابت چند سنگ كه از طرف شرطه های سعودی به سوی مردم پرتاب شد،سر من از چند باحيه شكسته شده و 19 بخيه هم خورد.
از ان روز به بعد تا 11 روز تمام بيمارستان ها ،درمانگاه ها و سردخانه ها و خلاصه هر جايي كه ممكن بود براي پيدا كردن او گشتيم ولی افسوس . زائران ايرانی به كشور مان برگشتند من از آنجا به خانه بچه ها زنگ زدم و گفتم:كه چه اتفاقی افتادهاست و تا زمانی كه او را پيدا نكنم به ايران بر نمی گردم .
يكروز كه ديگر خسته و ناراحت بودم يكی از مسئولين به سراغ من آمده و گفت بيا تا به بيمارستان و سرد خانه ی الغريز در منطقه ی العلوم برويم.من با او راهی شدم البته با حالی كه اصلا گفتنش برايم ممكن نيست آنقدر نگران و ناراحت بودم كه بی اختيار گريه می كردم می دانستم كه براي او اتفاقی افتاده و به شهادت رسيده است ولی خوب خودم را دلداري مي دادم و می گفتم كه شايد او مجروح شده و در جايي ديگر است و من نمی دانم و از او خبر ندارم.
با يكي از مسئولين ايرانی به بيمارستان العزيز رفتيم كشوهای سردخانه كه بالای اسمشان نام سعودی دارند همان اقايی كه اسمش را نميدانم برايم می خواند و می گفت:اين است و من می گفتم نه.
خلاصه گفت چند تا شهيد هم داريم كه اسمشان معلوم نيست و عكس های آن ها را به ما نشان دادند با ديدن عكس های آنها او را شناختم و فهميدم كه خودش هست،گفتم آقا اين است. به زبان عربی به آقايی كه آنجا بود گفت:كشو را باز كن و مرا صدا زد و جلو رفتم در كشو را كشيده و صورتش را نگاه كردم خودش بود چقدر مظلوم چقدر پاك و ساده.
بعد از اينكه در كشو را باز كردند نور خورشيد روي صورتش افتاده بود خودش بود و فهميدم كه او چه سعادتي داشته چقدر لايق بود كه در ان مكان مقدس و اين چنين مظلوم به شهادت رسيده است.
بعد از 11 روز مقداری از يكی از دوستانم كه در كاروان ديگری بود قرض گرفتم و پيكر مطهر او را به ايران بر گردانده و در گلزار شهدای بروجرد و در كنار شهداي گلگون كفن ايران به خاك سپردم .
همسر شهيد آهي كشيد و گفت از فاطمه ( حاجيه خانم ) هر چه بگويم كم است او پاك و آراسته بود من هم در فاجعه ی خونين مكه خودم مجروح شدم و از ناحيه سر چند شكستگی و بخيه خوردگی پيدا كردم ولی چون كه لياقت شهادت را نداشتم اين فيض بزرگ نصيب من نشد .
تاريخ شهادت 1366/05/28 الان هم خدا را شكر هيچ هم ناراحت نيستم.
مـحل مـزار : بهشت زهرا (س)
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا
قـطعـه :۲۶ ردیـف : شـماره :


شـهـیـد نـیـروی زمـیـنـی ارتـش
شهید مرتضی مددی روزبهانی

شهید مرتضی مددی روزبهانی
نام : مرتضی
نام خانوادگی : مددی روزبهانی
نام پدر : ولی الله
نام مادر : عشرت
تاریخ تولد : 1344/06/30
محل تولد : روستای شهید « محمد بروجردی »
سن هنگام شهادت : 22 سال
وظیفه/کادر : وظیفه
سازمان : نزاجا
تاریخ شهادت : 1366/11/09
محل شهادت : سومار
آرامگاه : گلزار شهدای روستای « شهید بروجردی »
کد ایثارگری : 6617859
زندگینامه
در روز سی ام شهریور ماه سال 1344 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش ولی الله، كشاورز بود و مادرش عشرت نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. ازدواج كرد.
به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. در روز نهم بهمن ماه سال 1366 ، در گیلانغرب توسط نیروی عراقی بر اثر اصابت تركش به شهادت رسید. تربت پاکش در روستای دره گرم از توابع شهرستان بروجرد واقع است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 574.
شهید علامحمد تقوی

شهید علامحمد تقوی
نام : علامحمد
نام خانوادگی : تقوی
نام پدر : عباس
نام مادر : سکینه
تاریخ تولد : 1310/01/01
محل تولد : روستای دره گرم بروجرد
درجه : ستواندوم
نوع استخدام : کادر شهربانی (فراجا)
تاریخ اسارت : 1359/07/19
محل اسارت : خرمشهر
تاریخ شهادت : 1362/12/09
محل شهادت : زندان عراق
علت شهادت : شکنجه نیروهای بعثی
آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6205517
زندگینامه
در روز اول فروردین ماه سال 1310 ، در روستای دره گرم از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش عباس و مادرش سكینه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. استواردوم ژاندارمری بود. سال 1341 ازدواج كرد و صاحب پنج پسر شد.
شهید علامحمد تقوی در تاریخ 1310/01/01 در روستای دره گرم بروجرد در میان خانواده ای متدین و مسلمان و سرشار از نور و معنویت و عشق به یكتا پرستی متولد شد. نام او را محمد نهادند. پدرش عباس و مادرش سكینه نام داشت. دوران کودکی را در میان اهل روستا و با همان صداقت و صمیمیت روستایی به سرعت سپری کرد. از همان كودكی با تعلیم و تربیت اسلامی اشنا گردید.
او همیشه به خاطر اخلاق و رفتار حسنه ای كه داشت زبانزد خاص و عام بود. سپس برای کسب دانش راهی دبستان شد و تا پایان دوره راهنمایی درس را ادامه داد. در کنار درس و مدرسه کارهای سخت کشاورزی هم بود که به علت کمک به خانواده از ادامه تحصیل باز ماند. با رسیدن به جوانی عازم خدمت سربازی گردید. و بعد از ان هم در شهربانی استخدام شده و در شهربانی استان خوزستان مشغول شد. ایشان در سال 1340 ازدواج نمود كه ثمره آن 5 فرزند پسر است كه یكی از آنها بعد از اسارت پدر به دنیا آمد.
شهید با قرآن انس و الفتی خاص داشت به نماز و امر به معروف و نهی از منكر اهمیت زیادی میداد. بعد از پیروزی انقلاب یكی از افتخارات شهید این بود كه در خدمت حكومت جمهوری اسلامی باشد.
با شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم بعث به خرمشهر و محاصره این شهر خالصانه و مجدانه در سنگر مسجد جامع به حفاظت از كیان و ناموس خویش پرداخته تا این كه سر انجام او در جاده دار خوین هنگامی كه از اهواز به سوی خرمشهر روانه بود به همراه خواهرزادهاش به اسارت دشمن در آمد. مجدداٌ از این زمان مبارزه ای جدید آغاز شد و ایشان در اردوگاه به تشكیل کلاسهای قرآن مبادرت نمود و به ترویج مسائل مذهبی مشغول بودند. ایشان همیشه مورد آزار و اذیت بعثیها بود به حدی كه شکنجهها و آزار و اذیتهای ارتش بعثی عراق بر اثر شکنجههای شدید در تاریخ 1362/12/09 به شهادت رسید و در شهر موصل در مقبره الكوخ مدفون شد. که پس از سالها دوری از وطن همراه با سایر شهدای آزاده ، به وطن بازگشت و در تاریخ 1381/05/07 در گلزار شهدای بروجرد آرام گرفت. از این شهید گرانقدر پنج فرزند صالح که هر کدام همچون نگینی درخشان در کشور مشغول خدمت رسانی به مردم هستند، به یادگار مانده که نشان از تربیت در مکتب عشق به علی و اولاد علی (علیه السلام) و سرپرستی مادری زینب گونه که همچنین مفاخری تربیت نمودهاند.
شهید علامحمد تقوی از پرسنل کادر ژاندارمری پس از رشادت و مقاومت فراوان در مقابل دشمن بعثی در روز نوزدهم مهرماه سال 1359 در سنگر مسجد جامع خرمشهر، به اسارت دژخیمان بعث عراق درآمد و سرانجام در روز نهم اسفند ماه سال 1362، در زندان های عراق بر اثر شکنجه به شهادت رسید و در شهر موصل در مقبره الکوخ به خاک سپرده شد که پس از سال ها پیکر پاکش در تاریخ 1381/05/07 به وطن بازگشت و تربت پاکش در گلزار بهشت شهدای بروجرد زیارتگاه خیل عظیم عاشقان ایثار و شهادت شد.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 143.
وصیت نامه
فرزندانمᴉ تا میتوانید در جستجوی حقیقت باشید تا آن را دریابید. فرزندان عزیزم سفارش میکنم شما را به فرا گیری علم، آری علمی که توأم با ایمان باشد. بسیار کوشا باشید و پیرو صدیق قرآن باشید و پیرو صدیق قرآن باشید و از مطالعه کوتاهی نکنید. صبور باشید و راه من را ادامه دهید تا در جامعه مفید باشید.
سالهای اسارت
گذز زمان سالهاست که نتوانسته فضای خانه را از عطر و بوی تو خالی کند. هنوز هم برای یادآوری خاطرات زیبای تو به گوشه گوشه خانه سر میکشیم و به یاد تو نفس را در سینههایمان پر میکنیم.
وی به تحصیل علاقه داشت و پس از ازدواج با همسری متدین ازدواج کرد و صاحب 5 فرزند پسر شد در نامهها و وصیت نامه ی خود ، فرزندان را به مطالعه و تحصیل بسیار سفارش کرده است. او با پوشیدن لباس مقدس نظام انقلاب اسلامی عازم مناطق نبرد شد و دفاع از نوامیس کشور مسلمان ایران را سرلوحه حضور خود در جبهه قرار داد. در زمان جبهه با درجه ستوان سومی شهربانی در حال انجام عملیات بود. که به اسارت بعثیها درآمد و در اردوگاه عراق بر اثر شکنجههای دشمن شهید شد. تربت پاکش در گلزار بهشت شهدای بروجرد قرار دارد. ( نقل از فرزند شهید)


شـهـیـد نـیـروی زمـیـنـی ارتـش
شهید محمد اسماعیلی
شهید محمد اسماعیلی
نام : محمد
نام خانوادگی : اسماعیلی
نام پدر : رحمان
نام مادر : منظر
تاریخ تولد : 1341/03/01
محل تولد : بروجرد
سن هنگام شهادت : 38 سال
وظیفه/کادر : کادر
سازمان : نزاجا
تاریخ شهادت :1380/02/10
محل شهادت : نهر عنبر
آرامگاه : گلزار شهدای شهرستان بروجرد ( فاز 2 )
کد ایثارگری : 8000046
زندگینامه
در روز اول خرداد ماه سال 1341، در روستای دره گرم از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش رحمان، نانوا بود و مادرش منظر نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. ستوان یکم ارتش بود. سال 1360 ازدواج کرد و صاحب سه پسر و یک دختر شد.
در روز دهم اردیبهشت ماه سال 1380، با سمت آجودانی فرمانده لشکر در نهرعنبر بر اثر انفجار مین و اصابت ترکش آن به شهادت رسید. تربت پاک او در گلزار شهدای شهرستان زادگاهش بروجرد واقع است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 38.
خاطرات همرزم شهید:
خلبان عراقی
در منطقه ی شرهانی هواپیما ی عراقی بعضی روزها خیلی اذیت می کردند یکروز ساعت یازده صبح پدافند ضد هوایی ارتش یکی از هواپیما ها را هدف قرار داد و سرنگون کرد .هواپیما در آسمان آتش گرفت و با فاصله ی زیادی از ما سقوط کرد . آقای رضا نمایی که از درجه داران خیلی شاد و چابک لشکر ذوالفقار بود با شهید محمد علی اسماعیلی سوار جیپ کا ام شدند و برای آوردن خلبان آن هواپیما به طرف محل سقوط رفتند .

چون فاصله ی محل استقرار شهید محمد اسماعیلی و رضا نمایی با ما زیاد بود در جریان چگونگی کارشون قرار نگرفتم تا اینکه ساعت ۴ بعد از ظهر شهید اسماعیلی زنگ زد و گفت : احمد آقا اگه می خوای خلبان عراقی رو ببینی پاشو بیا اینجا .
منم از خدا خواسته بلند شدم سوار جیپ شدم و رفتم طرف گروهان شهید اسماعیلی اینا . وقتی رسیدم محمد دم در سنگرشون وایساده بود و یه سرباز مسلح رو هم برای نگهبانی اونجا گذاشته بود .

احوالپرسی که کردم . محمد گفت : خلبانه داخله برو تو . پرسیدم رضا کجاست ؟ گفت : هر جا باشه الان میاد . سرباز مسلح به احترام پایی جفت کرد و من پتویی که جلوی سنگر زده شده بود کنار زدم و داخل شدم .
شهید اسماعیلی هم پشت سرم داخل شد . داخل سنگر خلبانه رو همون صندلی هواپیما که با اون اجکت کرده بود نشسته و عینک دودی به چشماشه زده و منو نگاه می کرد . رفتم طرفش گفتم عوضی می دونی چند نفر رو تو این منطقه شهید کردی ؟ مشتم رو بالا آوردم که داغ دلمو خالی کنم که یهو هر دو زدند زیر خنده . من هاج و واج مونده بودم که چیه ! دیدم خلبان که همون رضا نمایی بود عینک رو از جلوی چشماش ورداشت و با اون لهجه ی شیرین ملایری اش گفت : کوره ماخواسی بکشیم .
من که جا خورده بودم چهره ی شهید اسماعیلی رو که از زور خنده قرمز شده بود نگاه کردم و گفتم مارو دست انداختید ؟! خلبان کجاست ؟
بعد رضا از روی همون صندلی بلند شد و گفت : زحمت آوردنشو ما کشیدیم بچه های حفاظت نذاشتن نیم ساعت پیشمون بمونه فقط این صندلی وعینک نصیب ما شد . رفتم رو صندلی به جای رضا نشستم و خود بخود کلمات عربی بلغور کردم.
راوی احمد یوسفی
-------- (۱) ---------