ساعت ، تقویم
و مناسبت های امروز
اخبار امروز به روایت
روزنامه های صبح و عصر
شهید فرهاد مروتی
شهید فرهاد مروتی
نام : فرهاد
نام خانوادگی : مروتی
نام پدر : عزت الله
نام مادر : رقیه
تاریخ تولد : 1345/05/18
محل تولد : بروجرد
شغل : دانشجو
تاریخ شهادت : 1366/01/19
محل شهادت : پاسگاه زید عراق
آرامگاه : گلزار بهشت زهرا(سلام الله غلیها) شهرستان تهران
کد ایثارگری : 6618126
زندگینامه
در روز هجدهم مرداد ماه سال 1345 ، در شهرستان بروجرد به دنيا آمد. پدرش عزت الله و مادرش رقيه نام داشت. دانشجوي دوره كارشناسي در رشته تربيت معلم بود.
به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. در روز نوزدهم فروردين ماه سال 1366 ، با سمت آرپي جي زن در پاسگاه زيد عراق بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. پیكر او را در گلزار بهشت زهرا(سلام الله غلیها) شهرستان تهران به خاك سپردند.
منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: شهرستانهای استان تهران، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1395، صفحه 631.
شهید شادمهر کریمی روزبهانی
شهید شادمهر کریمی روزبهانی
نام : شادمهر
نام خانوادگی : کریمی روزبهانی
نام پدر : کریم
نام مادر : عروس
تاریخ تولد : 13545/03/01
محل تولد : اسلام آباد غرب
شغل : بسیجی
تاریخ شهادت : 1366/12/18
محل شهادت : روانسر
آرامگاه : گلزار شهدای شهرستان بروجرد
کد ایثارگری : 6616170
زندگینامه
در روز اول خرداد ماه سال 1345 ، در شهرستان اسلام آبادغرب به دنيا آمد. پدرش كريم و مادرش عروس نام داشت. دانشجوی دوره كارشناسی در رشته عمران بود.
از سوی بسيج در جبهه حضور يافت. در روز هجدهم اسفند ماه سال 1366 ، در روانسر بر اثر انفجار مين و اصابت تركش آن به شهادت رسيد. تربت پاک وی در گلزار شهدای شهرستان بروجرد واقع است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان کرمانشاه، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1393، صفحه 774.
شهید عبدالرضا راهدار
شهید عبدالرضا راهدار
نام : عبدالرضا
نام خانوادگی : راهدار
نام پدر : رضا
نام مادر : عفت
تاریخ تولد : 1343/06/01
محل تولد : بروجرد
دانشجو : دانشجوی رشته مکانیک
تاریخ شهادت : 1364/11/24
محل شهادت : فاو ـ عراق
نام گلزار : گلزار شهدای باغ بهشت شهرستان همدان
کد ایثارگری : 6406421
زندگینامه
اول شهريور 1343 ، در شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود. پدرش رضا و مادرش عفت نام داشت. دانشجوی دوره كارشناسی در رشته فنی مهندسی مكانیك بود. از سوی بسيج در جبهه حضور يافت. بيست و چهارم بهمن 1364 ، در فاو عراق بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. مزار وي در گلزار شهدای باغ بهشت شهرستان همدان واقع است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان همدان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1393، صفحه 287.
شهید عبدالرضا بیرانوند
شهید عبدالرضا بیرانوند
نام : عبدالرضا
نام خانوادگی : بیرانوند
نام پدر : علیرضا
محل تولد : روستای بزازنا بروجرد
تاریخ تولد : 1345/01/02
شغل : دانشجو
تاریخ شهادت : 1365/04/21
محل شهادت : مجنون
محل گلزار : گلزار شهدای روستای بزازنا بروجرد
کد ایثارگری : 6506623
زندگینامه
شهيد عبدالرضا بيرانوند در تاریخ 30 فروردین 1345 در خانواده اي مذهبي، در روستاي بزازنا از توابع شهرستان بروجرد ديده به جهان گشود . پدرش علیرضا، كشاورز بود و مادرش قمر نام داشت.
او فردي با ايمان بود و در همان دوران كودكي به عبادت خدا مشغول شد. وي عاشق امام و عاشق مكتب حسین ابن علی ابن ابيطالب (علیه السلام) و همچنين شيفته شهادت بود و همواره آرزوي شهادت را در سر داشت.
شهيد دوران ابتدايی تا دبيرستان را در زادگاهش با موفقيت كامل به پايان رسانيد و پس از اخذ مدرك ديپلم و با شركت در كنكور دانشگاه در سال 1364 موفق گردید كه در رشته دامي آموزش عالي وارد دانشگاه شهرکرد گردد.
وي با توجه به علاقه وافري كه به جبهه و جنگ داشت سنگر علم و دانش را ترك كرده و وارد سنگر جبهه و جنگ شد و سرانجام پس از 15 ماه حضور مستمر بالاخره در تاريخ بیست و یكم تیرماه سال 1365 درجزیره مجنون به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
تریت پاک او در گلزار بهشت شهدای زادگاهش شهذستان بروجرد واقع است.
وصيت نامه شهيد
بسمه تعالي
با سلام و درود بي كران به حضرت ولي عصر (عج) و نايب برحقش خميني بت شكن، ابراهيم زمان و شهيدان بخون خفته.
بارالها حمد و ستايش من به اندازه خودم است نه به اندازه تو و تمام زبانها از گفتن ثناي تو عاجزند و هر قاهري در برابر قدرت تو مقهور است.
اي معبود من حمد و ستايش پي در پي و تا ابد بر تو باد كه مرا از افتادن در ضلالت باز داشتي و به آنچه كه موجب تعالي انسان است رهنمون نمودي.
اي ذوالجلال و الاكرام از تو مي خواهم كه با شهادتم و ريختن اولين قطره خونم تمام گناهان و خطاهايم را در نامه اعمالم محو كني و آنها را در روز موعود به من نمايان نكني.
اي امت شهيد پرور ايران توصيه اين بنده حقير به شما اين است كه قدر رهبرمان را بدانيد و فرامين اين بزرگوار را به عمل درآوريد كه اين يك نعمت الهي است و به نداي او لبيك گويید و تا لحظه آخر در ركاب او باشيد و اگر از دستورات او عصيان كنيد در اثر اين كفران نعمت خداوند شما را دچار عذاب دنيوي و اخروي خواهد كرد.
به منافقين هشدار مي دهم كه هرگز نپنداريد كه من كشته شده ام بلكه با كشته گرديدن من ده ها لاله ديگر از اين امت حزب الله جاي مرا پر خواهند كرد . تا دير نشده است از خواب غفلت بيدار شوند و به درگاه الهي باز گردند كه خداوند بسيار بخشنده و توبه پذير است.
پدر گراميم بخاطر زحمتها یت بي نهايت سپاسگذارم و من از تشکر آن قاصرم. از تو مي خواهم كه مرا حلال كني و با استعانت به عنايات الهي اين مصايب وارده را تحمل كني.
اما مادرگراميم از تو نيز تمنا و خواهش مي كنم كه در شنيدن خبر شهادتم شيون و زاري نكني و براي امام حسين (ع) كه مظلومانه به شهادت رسيد گريه كن و از زحماتت که براي خوب پروراندن من نموده اي بي نهايت سپاسگذارم. براي قبول شدن شهادتم دعا كن كه خداوند دعاي ترا استجابت مي كند.
وصيتم به برادران و خواهرانم اين است كه اولاً نمازشان را به موقع بخوانند و در اين فريضه الهي سهل انگاري به خود راه ندهند و فراق مرا بخاطر رضاي خداوند متعال تحمل كنيد و شما برادران با پر كردن سنگر من و شما خواهرانم با حفظ حجابتان مرا زنده كنيد و در آخر از همه شما برادران و خواهرانم و ديگر اقوام و رفقا حلاليت و طلب رضايت مي كنم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
شهیده فرناز سهرابی
شهیده فرناز سهرابی
نام : فرناز
نام خانوادگی : سهرابی
نام پدر : حسن
تاریخ تولد : 1344/01/02
محل تولد : بروجرد
سن هنگام شهادت : 19 سال
شغل : دانشجو
دانشگاه : آزاد اسلامی واحد بروجرد
مقطع تحصيلی : كاردانی
رشته تحصيلی : حسابداری
مكان تولد : بروجرد
عمليات : بمباران هوايی
تاریخ شهادت : 1363/12/20
محل شهادت : بروجرد
نام گلزار : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6307603
زندگینامه
فرناز در تاریخ دوم فروردین ماه سال 1344 در شهرستان بروجرد دیده به جهان گشود. پدرش حسن، کاسب بود و مادرش بتول نام داشت. فرناز اولین فرزند خانواده بود. پدرش می گفت: تولد فرناز رونق تازه ای به زندگی بخشید، آن گونه که توانستم هم خانه بخرم و هم مغازه.
تحصیلات ابتدایی تا مرحله متوسطه را در بروجرد با موفقیت و کسب نمرات عالی به اتمام رسانید.
از همان کودکی فرایض و دستورات به ویژه عفاف و احکام را به نحو احسن انجام می داد. بسیار متواضع و فروتن بود و در عین حال بسیار فداکار، سعی می کرد که همواره رضایت خداوند را در کارهایش داشته باشد.
در زمان تحصیل یکی از چهره های خوب و مؤمن مدرسه به شمار می رفت و همین امر سبب شد که اولیای مدرسه همیشه او را در مسائل مذهبی و سیاسی مدرسه صاحب نظر بدانند بسیار فعال و کوشا بود و در عین حال بسیار کم توقع و ایثارگر و به علت حسن خلق و ادب همواره مورد احترام همکلاسی هایش بود و دیده نشد که کسی از او شکایت و یا ناراحتی داشته باشد.
دبیرستان او ولایت فقیه بود و مربیان بسیار از او راضی و خشنود بودند.
بسیار به حجاب اهمیت می داد.
بعد از گرفتن دیپلم در آزمون دانشگاه آزاد اسلامی شرکت و در رشته کاردانی حسابداری پذیرفته گردید. او همواره دلش به یاد جبهه ها بود و دشمنان اسلام و قرآن را نفرین می کرد و طلب سعادت و موفقیت برای امام راحل و رزمندگان می نمود.
از اینکه مرد نبود تا بتواند به جبهه برود ناراحت بود، ولی خدا بر هر کاری تواناست و به او همان سعادتی را داد که به رزمندگان صحنه های نبرد.
تا این که در یک روز سرد زمستانی کنار مادرش بتول حریری و برادرش فرزین سهرابی ناجوانمردانه در منزل خویش در بروجرد مورد تهاجم موشک های استکبار جهانی که در اختیار دولت سرسپرده بعث بود قرار گرفت و در روز بیستم اسفند سال 1363 در سن 19 سالگی پرنده روح پاکش از قفس تن آزاد و به ارواح طیبه اولیاء و شهدا پیوست و یادش همواره روشنی بخش راه ما گردید.
تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد واقع است.
همراه با او ، مادرش بتول حریری و خواهرش فرناز سهرابی نیز به همراه او شهادت رسیده اند.
منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 350.
شهید محمد قره سواری
شهید محمد قره سواری
نام : محمد
نام خانوادگی : قره سواری
نام پدر : محمدرضا
نام مادر : فاطمه
تاریخ تولد : 1341/01/01
محل تولد : بروجرد
شغل : بسیجی
تاریخ شهادت : 1366/04/18
محل شهادت : ماووت عراق
نام گلزار : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6615246
زندگینامه
یکم فروردین 1342 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش محمدرضا، کارمند بانک بود و مادرش فاطمه نام داشت. دانشجوی دوره کارشناسی در رشته شیمی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. هجدهم تیرماه 1366 ، با سمت امدادگر در ماووت عراق براثر اصابت گلوله خمپاره به خودرو، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
گلچين وصيت نامه
حال که قرار بر این شده که از این عالم فنا رخت بربندیم و به عالم بقا برویم چه بهتر که در بندگی خدا و جهاداکبر و خدمت به خلق کوشا باشیم.
ما و همه به حق که باید قدر این نعمت عظمی یعنی وجود مبارک حضرت امام خمینی را بدانیم.
شما خانواده محترم شهدا، مفقودین، اسرا، جانبازان و معلولان انقلاب! صبر و استقامت کنید در راه رضای خدا.
پدر! در ماه مبارک در شبهای قدر تا حد توان به مسلمین و مستمندان کمک بنما.
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده مهربان و با درود به پیشگاه ائمه معصومین (علیهماالسلام) و سلام به محضر امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نائب و جانشین برحقش امام خمینی و طلب نصر و پیروزی رزمندگان اسلام در جبهه های نبرد حق علیه باطل و نور علیه ظلمت و نیز طلب رحمت برای شهدا، از صدر اسلام تا جنگ تحمیلی و همچنین تقاضای صبر و بردباری برای خانواده های شهدا از درگاه خداوند قادر متعال و غفار لایزال، وصیت نامه خود را به شرح زیر می نویسم:
به موجب آیه شریفه «کل نفس ذائقه الموت » که هر انسانی به ناچار م یبایست روزی دار فانی را وداع گفته و به سرای باقی رهسپار شود و هیچ راه گریز و انحراف و فراری نیست چه بهتر که قبل از رفتن ره توشه بردارد و خود را آماده و مهیا سازد.
« ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست به هوای سر کویش پر و بالی بزنم » وصیتم به برادران و خواهران دینی و مذهبی ام این است، دوستان! حال که قرار بر این شده که از این عالم فنا رخت بربندیم و به عالم بقا برویم چه بهتر که در بندگی خدا و
جهاداکبر و خدمت به خلق کوشا باشیم آن طور که باید و پس از هجرت از مادیات مصداق « و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله » گردیم به اموال و انفس و در میدان جهاداصغر در جبهه نبرد با استکبار جهانی یاری گر امام و پیشوایان گردیم و به حقیقت که بسیاری از برادرانمان این چنین هستند.
و تو ای امام! دلگرم و شکرگزار باش که خداوند عالم این طور است و این گونه مجاهدانی را در این جبهه نبرد با استعمار شرق و غرب در اختیارت گذاشته.
و شما مجاهدان و رزمندگان فی سبیل الله و ما و همه به حق که باید قدر این نعمت عظمی یعنی وجود مبارک حضرت امام خمینی را بدانیم که ایشان با رهبری های پیامبرگونه اش و صبر و استقامت نمونه اش پوزه جهانخواران را به زمین مالید و کمر آن ها را خرد کرد.
و شما خانواده محترم شهدا، مفقودین، اسرا، جانبازان و معلولان انقلاب! صبر و استقامت کنید در راه رضای خدا که به فرموده امام بزرگوار فتح و پیروزی نزدیک است.
ولی تو ای مادر! فرزند خوبی برایت نبودم مرا ببخش و شما ای برادران و خواهرم!
وصیتم به شما این است که به موجب آیه شریفه « الیوم اکملت لکم دینکم [ و اتممت علیکم نعمتی ] » الی آخر پس از اینکه عالم به علوم دینی گشتید، وظیفه تان است که عامل باشید،
ان شاءالله. چون وجود انسان دارای ابعاد روحانی است که باید از این علوم تغذیه گردد و در مسیر رسیدن الی الله قرار گیرد تا به کمال مطلق نائل آید.
در پایان آرزوی طول عمر برای امام و پیروزی برای رزمندگان اسلام را از ذات حق تعالی خواستارم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
محمد قره سواری
1364/09/25
امضاء
بسم الله الرحمن الرحیم
و اما وصیت به شما ای پدر!
از شما می خواهم و تقاضای عاجزانه دارم که اولاً مرا عفو بفرمایید و مورد لطف و عنایت خود قرار دهید [و] از گناهانم درگذرید. ثانیاً:
1 - برایم پنج سال نماز و روزه بخر و یا بخوان؛
2 - تا خودت در قید حیات هستی در دهه اول ماه محرم الحرام هر سال یکی از خانه هایمان را سیاهپوش کن و سقاخانه اباعبدالله الحسین (ع) را برقرار کن؛
3 - در ماه مبارک در شب های قدر تا حد توان به مسلمین و مستمندان کمک بنما؛
4 - مقداری از تربت کربلای اباعبدالله (ع) را در کف دست راستم بگذارید تا خود را بدان بزرگوار نزدیک تر حس کنم.
والسلام علیکم و رحمه الله
محمد قره سواری
1364/09/25
امضاء
شهید محمود رنج
شهید محمود رنج
نام : محمود
نام خانوادگی : رنج
نام پدر : حسین
نام مادر : حورا
سال تولد : 1340/01/02
محل تولد : بروجرد
محل شهادت : اسلام آباد غرب
تاریخ شهادت: 1367/05/05
گلزار شهید : بهشت زهرا(س) تهران قطعه: 40, رديف: 25, شماره: 5
کد ایثارگری : 6709171
گزیده ای از زندگینامه
دوم فروردين 1340 ، در شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود. پدرش حسين و مادرش حورا نام داشت. دانشجوی سال آخر در رشته علوم قضايي و قاضي بود. سال 1364 ازدواج کرد و صاحب یك پسر شد. به عنوان بسیجي در جبهه حضور يافت. پنجم مرداد 1367 ، در اسلام آباد غرب بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد. مزار او در بهشت زهرای شهرستان تهران واقع است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: تهران بزرگ، جلد دوم ( د ـ ف )، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1397، صفحه 975.
محمود در سال 1340 در خانواده ای مذهبی در بروجرد دیده به جهان گشود پدرش حسین و مادرش، حورا نام داشت . دوران مدرسه ابتدایی خود را در مدرسه فاطمیه خیابان سعدی بروجرد و بعد کلاس چهارم و پنجم را در مدرسه داریوش به اتمام رساند .
دوران راهنمایی را در مدرسه کوروش کبیر در همین شهر خواند و سپس دوره دبیرستان را در دبیرستان نصیر الدین طوسی گذراند .تابستان به شغل شریف کارگری می پرداخت و در آمدی از این راه کسب می کرد .جوان متدین و با صفایی بود . اهل نماز و روزه .اهل تقوا . اهل مسجد بود . بیشتر در مسجد رانندگان در اول خیابان سعدی حضور می یافت .امر به معروف کننده ی خوبی بود . بسیار آرام و کم حرف بود ، اخلاق نیکو و حسنه اش زبانزد خاص و عام بود .
شهید محمود رنج زیاد خون دماغ می شد .حتی یک مرتبه دماغش را ( رگ دماغ ) عمل کرد . چشــما هایش سرخ می شد و حتی دوران سربازی از درد چشم رنج می برد .
یک روز در در گیری های با منافقین سرش شکست . او از این جماعت بسیار متنفر بود .
در فعالیت های دوران انقلاب بسیار فعال و پر تلاش بود . بر علیه رژیم ستم شاهی پا به پای جوانان در تظاهرات علیه این رژیم شرکت می کرد .از شــــــعار هایی که می داد و یادم هست می گفت : بگو مرگ بر شاه .
به ورزش کانگ فو توآ علاقه مند بود .و در دوران مربی اکبر مولوی در بروجرد به این ورزش رو آورد . در زمانی که این ورزش تغییر رویه و اسم داد وی از طرفداران شیوه جدید مربی خود شد و در این رشته به نام رزم آوران اسلام فعالیت می کرد . گاهی هم والیبال بازی می کرد .
در بسیج ثبت نام کرد و از اعضای فعال بسیج بود .شب ها تا صبح از طرف بسیج به نگهبانی در برق شهر ، ماکرویو ، فرمانداری ، سیلو غله و ساختمان بسیج مشغول بود ...
داوطلبانه در زمانی که کردستان شلوغ بود به سربازی رفت . دوره آموزشی را در صفر یک تهران گذراند و سپس به مریوان رفت . یادم می آید یکی از آشنایان که ارتشی بود هماهنگ کرده بود که جای آرام و بی سر و صدایی بیافتد ولی شهید اجازه نداد و داو طلبانه به مریوان رفت .
در آنجا در مدرسه ای سکونت داشتند .به نماز و قرائت قرآن عشق می ورزید و برای به پا داشتن این شعائر تلاش می کرد . نام سر گروهبان علم شاهی بود . سر گروهبان سعی داشت تا شهید را از مقر به جای دیگری بفرستد . زیرا بعضی اوقات سر موضوعات شرعی و اسلامی با وی درگیر بود .
یادم می آید یکی از دوستان دوران سربازی شهید به من می گفت به این شهید بگو کم به این سر گروهبان گیر بدهد .
همه سربازان محمود را دوست داشتند . به همه لطف داشت . و وی را به عنوان یک دوست قبول داشتند .
بعد از سربازی کنکور شرکت کرد . و در رشته فوق دیپلم بیهوشی قبول شد . هم زمان در رشته تربیت معلم نیز پذیرفته شد .تربیت معلمی را انتخاب کرد و مدتی به این رشته مشغول بود .در این هنگام در یک سانحه تصادف پدر و مادر خود را از دست داد . در این مدت با امور تربیتی در آموزش و پرورش همکاری می کرد و در رشته قرآن نیز فعالیت های خوبی داشت .
بعد از یک سال در رشته علوم قضایی قبول شد .و با تصفیه از رشته تربیت معلمی به کسوت قضا در آمد .
عکس شهید محمود رنج همراه با محسن تنها فرزندش
در تهران ازدواج کرد و حاصل این ازدواج یک فـرزند به نام محــسن بود . محمــود زیاد جبــهه می رفت و در عملــیات مــرصــاد در تاریخ ( 1367/05/05 ) زمانی که سال چهارم رشته علوم قضایی بود به آرزوی دیرین خویش رسید و در عملیات مرصاد در منطقه ي اسلام آباد غرب به دست منافقین کوردل به فیض شهادت نائل شد و شربت شیرین شهادت را از دست مولا و سرور شهیدان آقا ابا عبدالله الحسین نوشید و این چنین شد که جنازه شهید در بهشت زهرا آرمید و به بروجرد زادگاه خود برنگشت . روحش شاد و راهش پر رهرو باد .
فرازهایی از وصیتنامه شهید :
در اینجا سخن از محبوب الهی است. آن کس که خداوند او را روحی ابدی قرار داده است. همان کسی که سراسر وجودش را در مقابل عشق الهی هدیه نمود. این خود کسی جز شهید نیست. به راستی چگونه می توان در مورد چنین افرادی سخن راند و یا در مورد شخصیت معنوی آنها حرف زد. آیۀ « و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل ا... امواتاً بل احیاء و لکن لاتشعرون » به همین مطلب اشعار دارد که ای مردم شما مقام شهید را چگونه می توانید درک کنید. حضرت امام یعنی همان شیخ و مراد شهیدان ، آن قدر شخصیت و عظمت روحی شهیدان را بالا می دانند که در ترسیم آنان قلم را شکسته معرفی می نمایند . ایشان در آخرین پیام خود به خانواده های شهدا چنین فرمودند: « از شهدا که نمی شود چیزی گفت ، شهدا شمع محفل دوستانند ، شهداء در قهقه ی مستانه شان و در شادی وصولشان « عند ربهم یرزقون » اند . نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب الهی « فادخلی عبادی و ادخلی جنتی » پروردگارند . اینجا صحبت عشق است و قلم در ترسیمش بر خود می شکافد . حال که واقعیت این چنین است چگونه می توان در مورد آن ها سخن به میان آورد که سخن به سخندان باشد .
روحش شاد ، یادش گرامی و راهش پر رهرو
زندگينامه و آلبوم تصاوير شهيد محمد رنج با فرمت PDF :
لینک منبع مطلب :
شهید اميرحسين فردوسی
شهید نیروی انتظامی جمهوری اسلام ایران ( فراجا )
شهید اميرحسين فردوسی
نام : اميرحسين
نام خانوادگی : فردوسی
نام پدر: علی احمد
نام مادر: فاطمه
تاریخ تولد : 1343/06/04
محل تولد : بروجرد
شغل : سرباز کمیته
تاریخ شهادت : 1365/03/06
محل شهادت : مير جاوه - زاهدان
علت شهادت : درگیری با اشرار مسلح
آرامگاه : گلزار شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6527449
زندگینامه
در روز چهارم شهريور ماه سال 1343 ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش علی احمد، كارمند بود و مادرش فاطمه نام داشت. دانشجوی دوره كارشناسی الكترونيك بود.
به عنوان پاسدار وظيفه كمیته در جبهه حضور یافت. در روز ششم خرداد ماه سال 1365 ، با سمت تيربارچی در زاهدان بر اثر اصابت گلوله ی اشرار به شهادت رسيد. تربت پاک او در گلزار شهدای بروجرد قرار دارد.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 446.
شهید احمد گودرزیانی
شهید احمد گودرزیانی
نام : احمد
نام خانوادگی : گودرزیانی
نام پدر : حسین
تاریخ تولد : 1339/01/03
محل تولد : بروجرد
شغل : بسیجی
تاریخ شهادت : 1361/08/11
محل شهادت : پل چم هندی
کد ایثارگری : 6126111
دانشجوی شهید «احمد گودرزیانی» فرزند حسین متولد سال 1339/01/03 در شهرستان بروجرد بود و در تاریخ 1361/08/11 در پل چم هندی به شهادت رسید.
شهید مصطفی هاتفی يگانه
شهید مصطفی هاتفی يگانه
نام : مصطفی
نام خانوادگی : هاتفی یگانه
نام پدر : جعفر
نام مادر : فاطمه
تاريخ تولد : 1343/03/20
محل تولد : بروجرد
دانشگاه : آزاد اسلامي واحد بروجرد
مقطع تحصيلی : كاردانی
رشته تحصيلی : كشاورزی
تاريخ شهادت : 1365/03/02
محل شهادت : حاج عمران
سمت : تك تيرانداز
عمليات : مقابله با تك عراق
آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثار گری : 6539695
زندگینامه
شهید مصطفی هاتفی یگانه در روز بیستم خرداد ماه سال 1343 ، در شهرستان بروجرد در یک خانواده با ایمان و مذهبی به دنیا آمد. پدرش جعفر، كارگاه چوب بری داشت و نام مادرش فاطمه بود. او در کودکی فردی آرام و مطیع بود و به حرف والدین توجه داشت. او از طریق حضور در مجالس مذهبی همراه والدینش با مکتب الهی اسلام آشنا شده بود. دوران ابتدائی را در دبستان فردوسی و راهنمائی در پورپرویز و متوسطه را در هنرستان فنی ، رشته راه و ساختمان به پایان رساند و در دانشگاه آزاد اسلامی بروجرد در رشته کشاورزی پذیرفته شد. تا مقطع فوق دیپلم در رشته کشاورزی تحصیلات خود را ادامه داد.
او فردی با تقوا و با ایمان بود. غالبا اوقات فراغتش در همکاری با پدرش یا در مسجد پایگاه سید مصطفای بروجرد می گذشت. تمام فرایض را انجام می داد و در تمام مراسمات سوگواری ائمه اطهار شرکت می کرد.
بسیار صبور و دارای روحی بلند و بسیار متواضع و آرام بود. او با اینکه سن کمی داشت به عضویت شورای محل پذیرفته شد و کالاها و خدمات لازم را به اهالی محل می داد. او در پایگاه علاوه بر تعالی معنوی، دوستان و همرزمان را نسبت به کسب علم و دانش تشویق می نمود و به علت رفتار خوب و شایسته ای که داشت دیگران را جذب می کرد.
او کارهایی مانند شرکت در بسیج، کمک به صندوق قرض الحسنه و... را به صورت مخفیانه انجام می داد. در کلاس های آموزشی احکام و قرآن نیز شرکت می کرد و در اغلب مراسم ها به مداحی می پرداخت. ساده زیستی و ساده لباس پوشیدن او یکی از خصوصیات اخلاقی ایشان به شمار می آمد تا جایی که از جانب همسایه ها و فامیل تا زبانزد شده بود.
او چند بار به جبهه اعزام شد و اغلب دوستانش که به آن ها عشق می ورزید به شهادت رسیده بودند. همین امر سبب شده بود که در فکر این باشد که جای خالی آن ها را پر کند به همین منظور با فراخوانی سپاهیان محمد(صل الله علیه و آله و سلم) با اینکه دانشجو بود تحصیل را رها کرد و به صفوف رزمندگان پیوست.
همرزمش می گفت: هنگامی که با ایشان در جبهه بودم لحظات قبل از شهادت حالتی خاص پیدا کرده بود و رفتارهایی از خود نشان می داد که هرگز از او ندیده بودم.
سرانجام در عملیات تک حاج عمران مردانه و شجاعانه برگ زرینی در تاریخ جنگ به ثبت رسانده و ایشان به همراه جمع زیادی از همسنگرانش در روز دوم خرداد ماه سال 1365 ، در حاج عمران عراقو در اثر اصابت گلوله به سر به فیض والای شهادت نائل گردید.تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای زادگاهش بروجرد واقع است.
منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 687.
وصیت نامه شهید مصطفی هاتفی یگانه
سلام علیکم با درود بیکران به رهبر انقلاب اسلامی ایران و رهبر مسلمین جهان آن نور هدایتی که ما را از تاریکی های ظلمانی نجات داد و به ما عزت و شرف بخشید و با درود بیکران به پاکان خداوندی آنهایی که اطاعت خداوند را بدون کم و کاست انجام می دهند و با سلام به خاتم پیامبران حضرت محمد (صلی الله و علیه وآله) آن آقایی که به بشریت آبرو بخشید و با سلام به تمام امامان و تمام خوبان خداوند بزرگ خدایا انسان موجودی است که اگر به فرمانبری از تو فرمان ببرد همیشه در راه درستی گام می نهد و اگر به فرمانبری از هوای نفس فرمان ببرد که در راه خواری شرکت قدم بر می دارد و ما اگر عبادتی هم با احساس و با معنویت انجام دهیم آن ها برای شکر نعمت از پروردگار می باشد .
خداوندا ما به رحمت تو دلبسته ایم و اگر رحمت تو نباشد به عذاب الیم می رسیم خداوندا ما بنده ای گناهکاریم و جز تو کسی را نداریم که از تو مغفرت می جوییم . خدایا به ما توفیق بندگی و توفیق عبادت خالص و توفیق پیروی از خودت را بده خدایا من شرم دارم که اسم بنده روی خودبگذارم از تمام دوستان و آشنایان می خواهم مرا ببخشند و از خداوند برایم طلب مغفرت کنند .
خدمت پدر و مادر عزیزم سلام عرض می کنم و امیدوارم که در تمام حالات خوب و موفق باشید از تمام خانواده ام می خواهم که اگر خداوند بزرگ یاری کرد و ما را به بندگی پذیرفت و شهید شدم که این را بعید می دانم. امیدوارم که خداوند به شما صبر عطا کند و از مادر عزیزم می خواهم که مرا ببخشد و شیر مادری را بر من حلال کنند و گریه نکند.
هر کس از خانواده خواست گریه کند این کار را پنهان انجام دهد و اگر از من می پرسید که برای من نباید گریه کنید بلکه برای مظلومیت امامان اهل بیت گریه کنید که واقعاً جای گریه دارد.
دیگر عرضی ندارم . امیدوارم که مرا ببخشید و از تمام دوستان و آشنایان و فامیل حلالی می خواهم .
مصطفی هاتفی
امام را دعا کنید
شهیده شيرين نامداری
شهیده شيرين نامداری
نام : شيرين
نام خانوادگی : نامداری
نام پدر : صادق
تاریخ تولد : 1347/01/12
محل تولد : بروجرد
شغل : دانشجو
نام پدر : صادق
دانشگاه : الزهرا(س)
مقطع تحصيلي : كارشناسی
رشته تحصيلي : روان شناسی
تاريخ شهادت : 1365/10/20
مكان شهادت : بروجرد
عمليات : بمباران هوايی
کد ایثارگری : 6537467
زندگینامه
در سال 1347 در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی او از سال 1353 تا 1358 و دوره راهنمایی تا سال 1361 و دوره دبیرستان را تا سال 1364 در دبیرستان شهید بهشتی بروجرد با موفقیت به اتمام رسانید.
او از همان کودکی دارای ایمانی راسخ و قوی بود به طوری که حتی قبل از آنكه به سن بلوغ برسد در اقامه ی نماز و گرفتن روزه از ديگر همسالان خود پيشی می گرفت. الگويی عالی در مورد چگونگی زندگی كردن و رعايت حدود الهی که مورد توجه بستگان و دوستان بود.
از اولین سال های انجام تکالیف مذهبی اش هرگز پیش نیامد که او نسبت به انجام فرائض بی اهمیت و یا کم اهمیت باشد.
او امکانات زیادی برای ادامه تحصیل نداشت و خانواده نمی توانست به علت مشکلات اقتصادی کارهای فوق برنامه ای برای ارتقاء تحصیلی او انجام دهند اما او این مشکلات را با ایمان و توکل به خدای بزرگ تحمل می کرد.
پدرش با زحمت فراوان و کار طاقت فرسای کارگری، قوت حلال او و خانواده اش را تأمین می نمود و همین امر سبب شده بود که دارای ایمانی محکم و اراده ای قوی و پشتکاری فراوان و در عین حال راضی به رضایت حضرت حق باشد.
او در دوران انقلاب همراه با والدین در راهپیمایی ها حضور می یافت و در تشکل های دانش آموزی فعال و همیشه جزء انتظامات و انجمن های اسلامی دبیرستان بود به طوری که اولیای دبیرستان همواره در مسائل مدرسه از او کمک می گرفتند همیشه سعی می کرد با نفوذ کلامش و با عفاف و چادرش افراد فریب خورده را با اسلام آشتی دهد.
در دوران دبیرستان بسیار موفق بوده و همواره مورد تقدیر مسئولین از همه نظر قرار می گرفت. او بسیار فداکار بوده و با ایثار خود به دیگران کمک می کرد و در کارهای مربوط به بانوان تبحر و علاقه زیاد داشت. مثلا در زمینه خیاطی مهارت داشت و به فن خانه داری بسیار آگاه بود.
وی فرزند ششم خانواده و بسیار مؤدب و خوشرفتار بود و به ديگران احترام فراوانی می گذاشت.
شيرين به خانواده خود عشق می ورزيد و هميشه می گفت بعد از اينكه دانشگاه را تمام كنم و به سر كار بروم به خانواده كمك و از گرفتاری نجات خواهم داد.
سرانجام 1365/10/20 بر اثر حمله موشكی رژيم بعثی عراق به شهر بر اثر اصابت تير و تركش مجروح و به ندای ارجعی دوست لبيك گفت و پيكر مطهرش را در بهشت شهدای جهان آباد بروجرد خاكسپاری كردند.
شهید كورش منصوری
شهید کورش منصوری
نام : کورش
نام خانوادگی : منصوری
نام پدر : ولی
دانشگاه : فنی و حرفه ای شهيد صدوقی يزد
مقطع تحصيلی : كاردانی
رشته تحصيلی : برق
تاريخ تولد : 1345/08/10
محل تولد : بروجرد
شغل :بسیجی
تاريخ شهادت : 1365/10/23
سمت : تك تيرانداز
مكان شهادت : شلمچه
عمليات : كربلای 5
نام گلزار : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6535668
زندگینامه
دهم آبان ماه سال 1345 ، در روستای احمدآباد از توابع شهرستان بروجرد به دنيا آمد.
پدرش ولی، كارگر نفت فروشی بود و مادرش رقيه نام داشت.
دانشجوی دوره كارداني در رشته برق بود.
به عنوان بسیجی در جبهه حضور يافت.
بيست و دوم دي 1365 ، در شلمچه به شهادت رسيد.
پیكر وی مدت ها در منطقه برجا ماند
سرانجام در هفتم تیرماه سال 1378 ، پس از تفحص در گلزار بهشت شهدای بروجرد به خاك سپرده شد.
قسمتی از وصیت نامه شهید کوروش منصوری
خدایا تو را شکر می کنم که مسلمان را به اسلحه شهادت مجهز کردی تا علیه طاغوتیان و ستمگران قیام کنند و با خون خود ذلت هزار ساله را از دامان اسلام پاک کنند و ارزش و اهمیت شهادت را در معرکه حیات درک کنند به گونه ای که با ایمان به خدا و اراده ای آهنین خود را از لجنزار دنیایی بیرون کشیده و علی وار زندگی کنند و در راه سرخ حسین گام بردارند.
آمريكا و اياديش بدانند كه ديگر در داخل اين مملكت نمي توانند نفوذ كنند و به گفتة امام؛ آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند. ملت ايران با همين عشق و ايمان به خداوند متعال به پيش مي روند و تا نابودي رژيم صدام از پاي نخواهند نشست و همچنان با حضور گستردة خود در راهپيمائي ها، نماز جمعه و جماعت و ديگر مجالس، راه شهيدان را ادامه خواهند داد.
خدایا به ما قدرت ده تا به جمع شهدا بپیوندیم و در راه پاسداری از انقلاب تا آخرین قطره خون خود فداکاری کنیم. برادرانم سلاح بر زمین افتاده مرا بردارید و سنگر خالی ام را پر کنید و در خاتمه از کلیه دوستان و آشنایان می خواهم که مرا ببخشند به امید پیروزی اسلام بر کفر جهانی و برافراشته شدن پرچم اسلام در تمامی نقاط گیتی.
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
شهید عبدالله ( امير ) ملتمسی
شهید عبداله ملتمسی
نام :عبدالله ( امير )
نام خانوادگی : ملتمسی
نام پدر : غلام رضا
دانشگاه : دانشگاه تبريز اصلی
مقطع تحصيلی : كاردانی
رشته تحصيلی : كشاورزی
تاريخ تولد : 1337/12/29
محل تولد : بروجرد
تاريخ شهادت : 1362/08/28
محل شهادت : ارتفاعات کله قندی
عمليات : والفجر 4
کد ایثارگری : 6223924
زندگینامه
شهيد در سال 1337 در خانواده ای مذهبی و متدين در شهرستان بروجرد به دنيا آمد. دوران ابتدايی و راهنمايی و دبيرستان خود را با موفقيت به پايان رساند و بعد ديپلم رياضی خود را از دبيرستان خوارزمي گرفت. بلافاصله در كنكور سراسری سال 1356 دانشگاه ها شركت كرد و موفق شد در رشته مهندسی آبياری دانشگاه آذربايجان تبريز پذيرفته شود. ورودش به دانشگاه ميدان و زمينه ی فعاليت های سياسی او را گسترش داد. در سال 1356-1355 با توزيع كتب ممنوعه و پخش اعلاميه ها و بيانات حضرت امام سعی در افشاگری رژيم پهلوی داشت. شهيد دارای قدرت بيان بسيار بالايی بود. طبعی روان و شاعرانه داشت به گونه ای كه احساسات خود را به صورت شعر و مقاله در می آورد.
شهید ملتمسی از دوران نوجوانی فردی دلسوز و فعال بود. بیشتر مطالعه می کرد و مطالعاتش در مسیر مشخص و منسجم بود. وی اهل دعا و راز و نیاز شبانه بود و بیشتر دعای کمیل می خواند.
بعد از پيروزی انقلاب اسلامی و همزمان با آغاز جنگ تحميلی درس و دانشگاه را رها كرد و به سوی جبهه های حق عليه باطل رفت. امير ( عبدالله ) در سال 1361 ازدواج كرد و در حالی كه فرزندی را در راه داشت در عمليات والفجر 4 در تاریخ 1362/8/28 در ارتفاعات كله قندی محاصره شد و از آن تاريخ به بعد مفقودالاثر شد. مادر منتظر او پس از 10 سال چشم انتظاری برای يافتن فرزند دنيا را ترك كرد. سرانجام 2 سال بعد از فوت مادر جسدش در منطقه ی كله قندی بعد از 13 سال غربت توسط گروه تفحص پيدا و به وطن برگردانده شد و در بهشت شهدای آن شهر به خاک سپرده شد.
وصیت نامه شهید عبدالله ملتمسی
بسمه تعالي
بالاتر از هر نيكی عمل نيك ديگري است تا جايي كه فردي در راه خدا كشته شود و آن گاه كه فردی در راه خدا كشته شد، ديگر بالاتر از آن مقامی نيست.
پدر و مادر فداكارم بزرگترين آرزوی من اين بود كه آمرزيده و بي گناه از اين دنيا بروم. زيرا من خود را انسانی گنه كار و خجلت زده در درگاه حق تعالی می دانم. از طرف ديگر انحرافاتی كه ممكن است در عمر باقی هر انسانی باشد و او را از راه خدا دور كند، به شدت مرا به هراس مي اندازد و درست به همين دليل بود كه جهاد در راه خدا و شهادت را انتخاب كردم زيرا به روايتي جهاد هم چون زره محكمی است كه مسلمان را در مقابل گناه و انحراف نگاه می دارد و شهادت هم كه تضمين كننده پاك و بی گناه مردن و عاقبت به خيری انسان است چرا جهاد نكنم و چرا شهيد نشوم شما هم كه مرا دوست داريد بايد از اين كه پسرتان به آرزوي خود رسيده است خوشحال باشيد .
مادر عزيزم تو به خاطر فداكاری ها و زحماتت مايه افتخار من بودی از تو خواهش مي كنم فقط قربتاً الي الله و برای مظلوميت امام حسين و مستضعفين گريه كنی و برای دوری از من گريه نكنی. توكل به خدا و صبر تو به من درس زندگی آموخت .
من مديون تو و مادرم هستم. فكرم اين بود كه به نحوی جبران كنم لذا از شما می خواهم من را ببخشيد. ديگران هم بگو بر سر و بر سينه نزنند. من با شما هستم و اگر شما هم راه شهدا را ادامه بدهيد به اين جا خواهيد آمد .
پدر عزيزم الان اطاعت از فرامين امام، اطاعت از خدا و رسول خداست و اعتراض به آن ها اعتراض به اسلام است. توكل به خدا و صبر شما به من درس زندگی آموخت .
من مديون تو و مادرم هستم و فكرم اين بوده است كه به نحوي زحمات شما را جبران كنم.من را ببخشيد حساب نماز و روزه قضای من هم در دفترچه دعايم است از نظر شرعی به آن ها رسيدگی كنيد. به مادرم هم بگو كه معلمی بهترين شغل است خصوصاً معلمی كه پسرش شهيد است انسان های آزاده را تربيت می كند. پدر و مادر عزيزم وصيتی كه دارم اين است كه از هيچ كس به جز خدا توقع كمك و همراهی نداشته باشيد و از سرزنش های بی خبران و عاشقان زر و زيور اين دنيايی كه دو روز بيش نيست بيم به خود راه ندهيد. من براي رضاي خدای شهيد شدم و شما هم تنها براي خدا صبر كنيد تا ان شاءالله نصرت اسلام فرا رسد.
دوم وصيتم اين است كه شما و همسرم اگر شده با چنگ و دندان از اسلام محافظت كنيد و تنها پيرو روحانيت متعهد و مبارز باشيد و اسلام و خون و شمشير به رهبري روح الله بزرگ باشيد و در اين راه از تمام منافع شخصي چشم بپوشيد زيرا در آن دنيا از ما سؤال خواهد شد .
وصيتم به فاميل و آشنايانم اين است كه دنيا را رها كنند و گرنه روزي می رسد كه پير ميشوند و دنيا آنها را رها می كند كه ننگ انسان در اين است. دنيا بازيچه ای بيش نيست. از زندگی تكراری و كسالت آور برگرديد و زندگي در خط اسلام و انقلاب كه لذتبخش است را انتخاب كنيد. من كوچك تر از آنم كه به امت شهيد پرور وصيت كنم اما شايد تذكری باشد .
وصيتم اين است كه خطرات انقلاب را تشخيص دهند و به سرعت با آن مبارزه كنند.برادران و خواهران يكي از خطراتی كه انقلاب را تهديد مي كند روي آوردن ملت و خصوصاً مسئولين ملت به دنيا است. مبادا بعد از پيروزی مغرور شده به زندگي رفاه طلبانه به ظاهر اسلامی روی بياوريم.
دنیا را رها کنید و گرنه روزی می رسد که دنیا شما را رها می کند که ننگ انسان در این است و دنیا بازیچه ای بیش نیست از زندگی تکراری و کسالت آور برگردید و زندگی در خط اسلام و انقلاب که لذت بخش است انتخاب کنید.
بايد همه مسئولين اين انقلاب از نظر رفاهي يكسان باشند تا مردم حرف آن ها را گوش كنند .
بايد همه مسئولين اين انقلاب از بالا تا پايين در خط اسلام خون و شمشير باشند و گر نه به رفاه و آسايش طلبی می افتند و اسلام را در خطر می اندازند.
« لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ » انسان تنها در سختی است كه خلق شده و لذا سختی جوهر وجودی اش آشكار می گردد. ملت بايد بداند كه نفاق و چاپلوسی و ظاهرسازی خطری است برای اين انقلاب و بايد با آن به شدت مبارزه كرد. همان طوري كه امام خمينی فرمودند كه: هيچ قدرتی از خارج نمی تواند به اين انقلاب ضربه بزند.
والسلام
دست از طلب ندارم تا كام من برآيد
يا تن رسد به جانان يا جان زتن درآيد
بگشای تربتم را بعد از وفـات و بنگر
كـز آتش درونـم دود از كفــــن برآيد .
شهید سیّد فريدالدين(محسن) گلپايگانی مجتهد
شهید سیّد فريدالدين ( محسن ) گلپايگانی مجتهد
نام : سیّد فريدالدين ( محسن )
نام خانوادگی : گلپايگانی مجتهد
نام پدر : سیّد مسعود
دانشگاه : دانشگاه اصفهان اصلی
مقطع تحصيلي : كارشناسی
رشته تحصيلي : امور تربيتی
شغل : دانشجو
تاریخ تولد : 1340/05/27
محل تولد : بروجرد
سمت : تك تيرانداز
عمليات : والفجر 6
تاریخ شهادت : 1362/12/03
محل شهادت : تنگه ی چزابه
نام گلزار : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6221453
زندگینامه
در خانواده ای مسلمان و آگاه و وابسته به سلسله سادات فرزند پسری دیده به جهان گشود که نام او را فریدالدین نهادند. او پسری خوش سیما و دوست داشتنی بود و باعث سرور و رونق کاشانه گردید. تحصیلات ابتدایی تا متوسطه را با موفقیت و کسب نمرات عالی به اتمام رسانید و در کنکور پذیرفته شد. دوستانش او را محسن می نامیدند. او انسانی فداکار، با تقوا، پرهیزگار، متواضع و بسیار ایثارگر بود.
او بسیار ساده، آرام و با اخلاص بود و از شعور و درک زیادی برای کمک به دیگران برخوردار بود برای مشکلات آنان چاره اندیشی می کرد و بدینوسیله از رنج و زحمت و سختیشان می کاست و آن ها را خشنود می ساخت. او در بین هم سن و سالانش یک چهره ی جذاب، بافرهنگ، با ایمان، متقی، چاره جو، فریادرس و دوست داشتنی بود و همین سبب می شد که برای حل مسایل فکری و علمی و ... از او کمک بگیرند.
در دانشگاه اصفهان در رشته ی علوم تربیتی پذیرفته شد و به اصفهان رفت. در همان روزهای نخست جذب تشکل های مذهبی دانشجویی شد و خدمات زیادی در زمینه ی اشاعه ی فرهنگ ناب اسلام محمدی ارایه داد. او همواره دلش می خواست که در صف رزمندگان کفر ستیز اسلام با دشمن کافر و بعثی به مبارزه مستقیم برخیزد. از هر تلاشی برای ارتفاع سطح تفکر علمی و فقهی فروگذار نبود و دایم با ذکر و دعا و نیایش عشق محبوب را در اعماق عمیق تر می ساخت. و همواره سخت کوشی و تلاش او بود که دیگران را تحت تاثیر قرار می داد و آن ها در مقابل این روح بزرگ استوار، صبور و مخلص سر تعظیم فرود می آورند.
در سال 1362 همزمان با خبرهای مسرت بخش از پیروزی های رزمندگان کفر ستیز سنگر دانشگاه و علم را رها ساخت و به صف رزمندگان در جبهه های نبرد پیوست. همواره می گفت باید تا آخرین نفس بجنگم و دشمن کافر را به زانو درآوریم دایماً می گفت هدفم از پذیرفتن کار تک تیراندازی مبارزه و رو به رو شدن با دشمن است تا این که در عملیات والفجر 6 در نبردی سخت با دشمن در تاریخ 1362/12/03 در منطقه ی چزابه مفقودالاثر شد.
شهید محسن غرسبان روزبهانی
شهید محسن غرسبان روزبهانی
نام : محسن
نام خانوادگی : غرسبان روزبهانی
نام پدر : علی
نام پدر : مهين بانو
تاریخ تولد : 1347/04/20
محل تولد : بروجرد
دانشگاه : امام صادق (ع) قم
مقطع تحصيلی : كارشناسی
رشته تحصيلی : معارف اسلامی ـ علوم سياسی
تاريخ شهادت : 1366/01/20
سمت : تيربارچی
مكان شهادت : شلمچه
عمليات : كربلای 8
نام گلزار : گلزار بهشت شهداي بروجرد
کد ایثارگری : ۶۶۱۳۸۸۹
زندگينامه
محسن دوم تيرماه سال 1347 ، در شهرستان بروجرد در خانوادهای مذهبی و متوسط در شهرستان بروجرد دیده به جهان گشود. پدرش علی و مادرش مهين بانو نام داشت. او اولین فرزند خانواده بود. به همین علت همه اقوام و خویشان به او علاقه زیادی داشتند. سال آخر ابتدایی او مصادف بود با نخستین سال پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی. در اوایل انقلاب به مدرسه راهنمایی رفت و به همراه عدهای از دوستانش انجمن اسلامی مدرسه را تشکیل و فعالیت های چشمگیری را انجام داد. در ضمن خواندن درس و گرفتن نمرات عالی اوقاتی را هم به مطالعه کتاب های متفرقه میپرداخت.
در همان سنین، کتابخانهای با بیش از ۲۰۰ جلد کتاب در منزل تشکیل داده و بچههای محله را جمع کرده بود و به آنها کتاب های مذهبی میداد و به تعلیم مسایل دینی میپرداخت.
به خاطر فعالیتش در انجمن اسلامی، او و تنی چند از دانش آموزان را برای بازدید از جبهه و دیدار از رزمندگان به خوزستان بردند. در تابستان ها که تعطیل بود در کلاس های قرآن، احکام و عقیدتی شرکت میکرد و در چندین اردوی تابستانی حضور فعال داشت. دوره دبیرستان نیز، در انجمن اسلامی فعالیت زیادی داشت و علاوه بر برجستگی هایی که در دوران تحصیل داشت، در بیشتر اوقات، مسؤولان امور تربیتی دبیرستان در برخورد با موانع و مشکلات از فیض وجودش نهایت استفاده را میبردند و نیز از اعضای کادر پایگاه مقاومت به حساب میآمد. کمتر میتوان این صفات ویژگی ها را در یک شخص جمع کرد که هم در خانه اسوه به شمار آید و هم در اجتماع از الگوهای بارز محسوب گردد و در عین حال شخصیت گمنام و ناشناختهای داشته باشد. مدت ها باید بگذرد تا شان و قدرش به جامعه ما نمایان شود.
بعد از پایان دوره دبیرستان، در کنکور سراسری شرکت کرد و در رشته علوم جانوری دانشگاه شهید بهشتی قبول شد و همزمان در کنکور دانشگاه امام صادق(علیهالسلام) نیز شرکت کرد و قبول شد. بیش از پنج ماه از تحصیل او در «دانشگاه امام صادق(علیه السلام)» نگذشته بود که عشق به «دانشگاه امام حسین(علیهالسلام)» در وی فزونی یافت و صبر را جایز ندانست و برای اولین بار از طرف دانشگاه داوطلب شد و پای بر خاک گلگون خوزستان نهاد.
بیش از چهل روز از حضور او در جبهه نگذشته بود که در «عملیات کربلای 8 » در «محور شلمچه» و در تاریخ 1366/01/20 به شهادت رسید و به دیدار معشوق شتافت. جالب اینکه پس از شهادت او ما تازه فهمیدیم که با مراکز مختلفی از جمله روابط عمومی سپاه، پایگاه مقاومت و اکثر نهادها در ارتباط بوده است. و حتی نزدیکترین خویشاوندان او از این کارها خبر نداشتند; چون میخواست بدون ریا و تظاهر به خدمت در راه اسلام و اطاعت از امام خمینی قدس سره بپردازد.
از خصوصیات اخلاقی محسن میتوان ایمان، شجاعت، عزت نفس، صبر دربرابر ناملایمات، حب و بغض برای خداواز همه مهمتر عشق به شهادت و شرکت در نمازهای جمعه و جماعت و جلسات مذهبی را نام برد. محسن انسانی بود خودساخته; کسی که از رفاه طلبی بیزار بود و با صراحت کامل امر به معروف و نهی از منکر میکرد و به رغم اینکه بیش از نوزده سال سن نداشت، از عرفان خاصی برخوردار بود.
او با کولهباری از رنج و محنت در عمر کوتاهش توشهای گران برای آخرت برگزیده و از بهترین یاران پاک اسلام و امام بود. شخصیت وی از چنان عمقی برخوردار بود که ما از شناخت وی عاجز بودیم. در دورانی که با ما بود، مجموعه حرکات، بلند نظریها واخلاصش را بی تعمق گذارندیم. ولی پس از شهادت او زوایایی از آن همه تقوا بر ما روشن شد.
او بيستم فروردين 1366 ، با سمت امدادگر در شلمچه بر اثر اصابت تركش به پا و سر، شهيد شد.
تربت پاکش در گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد واقع است
یادش گرامی و نامش جاودان و راهش پر رهروباد
بعد از دوره ی متوسطه در کنکور شرکت و در رشته علوم جانوری دانشگاه شهید بهشتی تهران پذیرفته شد و همزمان نیز در کنکور دانشگاه امام صادق(ع) شرکت و در رشته علوم سیاسی پذیرفته شد و مفتخر به شاگردی در مکتب امام صادق(ع) گشت.
مدت 5 ماه بود که در دانشگاه تحصیل می کرد که به جبهه اعزام و بعد از 40 روز در عملیات کربلای 8 در محور شلمچه در مورخ 1366/01/20 به فیض شهادت نائل آمد.
خاطرات خانواده شهید محسن غرسبان روزبهانی
راوی : خانواده شهيد
این شهید بزرگوار انسانی بود خود ساخته کسی که از رفاه طلبی بیزار بود و با صراحت کامل امر به معروف و نهی از منکر می کرد. شخصیت وی از چنان عمقی برخوردار بود که ما از شناخت وی عاجز بودیم. مجموعه حرکات، بلند نظری ها و اخلاص هایش را بی تعمق گذراندیم اما به محض از دست دادن او و به دلیل احساس خلاء وجودش ، وسعت تقوایی او ، بر ما روشن شد.
جالب این که پس از شهید شدن وی تازه ما فهمیدیم که ایشان با مراکز مختلف از جمله روابط عمومی سپاه، حزب جمهوری اسلامی، امور تربیتی پایگاه مقاومت و اکثر نهادها در ارتباط بوده و حتی نزدیک ترین کسانش به وی از این کارها خبر نداشتند.
جزء تیم پایگاه مقاومت مسجد و مدرسه بوده است و همیشه در پایگاه مقاومت به سر می برد و در دبیرستان جز انجمن اسلامی بوده است و زمانی که شهید شد عده ای می آمدند و می گفتند: این شهید معلم قرآن فرزند من بوده است. چون می خواست بدون ریا و تظاهر به خدمت در راه اسلام و حمایت از امام خمینی بپردازد.
خاطره مادر شهید محسن غرسبان روزبهانی
راوي : مادر شهيد
روزی که می خواست به جبهه برود به من گفت: هر کس که از این خانه برود خداوند جایگزین آن است. خدا همیشه در این خانه هست و جای مرا پر می کند. همیشه بعد از نماز با خداوند راز و نیاز کن و همیشه به یاد خدا باش.
به من می گفت: مادر اگر شما از رفتن من جلوگیری نمایید پیش فاطمه زهرا(س)خجل خواهید بود لذا من از رفتن او جلوگیری نمی کردم.
وصیتنامه شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
«من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظرو ما بدلوا تبدیلاً» (الاحزاب / ۲۳)
با یاد و نام حضرت حق تعالی. به نام او که حبیب قلوب صادقین و غایت آمال عارفین و ولی مؤمنین و غیاث مستغیثین است و با سلام به حضرت خاتم الانبیاء محمد صلی الله و علیه و آله و حضرت صاحب الزمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) و با سلام به رهبر و سالار و سرور و تاج سرمان حضرت امام خمینی (روحی فداه) و با سلام به همه امت اسلامی، آنان که فداکارانه جان و مال و اولاد در راه خدا دادند و از پای نیفتادند و درخت تنومند اسلام را باور کردند.
زمانی که قصد آمدن به جبهه را داشتم، در حالتی تردید آمیز و با حالتی مضطرب به اتاق آمدم و قرآن را برداشتم و به سوی حضرت خاتم الانبیاء محمد صلی الله علیه و آله توجه پیدا کردم و از ایشان خواستم تا مرا راهنمایی کنند و وقتی قرآن را باز کردم به این آیه برخورد کردم... «من المؤمنین رجال...»
خیلی تعجب کردم و با خود گفتم خدایا من کجا و این آیه کجا! این آیه درباره آن راست قامتان همیشه تاریخ است، آنان که جز خدا ندیدند و جز برای او کار نکردند. به هر حال این آیه را چراغ سبزی برای آمدن به جبهه گرفتم و هم اکنون هم فکر نمیکنم سعادت شهادت را داشته باشم. خدایا من هیچ وقت قابلیت شهادت را ندارم و اما اگر رحمت تو باشد، این سعادت را پیدا خواهم کرد. چرا که «رحمتک وسعت کل شیء » خدا یا گلهایمان را بردی، پاکانمان را فراخواندی، حال چه میشود خاری را هم به مهمانی خود فراخوانی و از خوان رحمتت در جوار اولیاءت روزیاش دهی؟ حسین جان! ای که قلب ما سوخته عشق توست، چه کنم اگر چه شیعه واقعی تو نیستم اما عاشق توام. چه میشود موقع مرگ سر این غلامت را بر زانو بگیری و روز ورود هم ما را شفاعت کنی؟...
به خانواده مخصوصاً پدر و مادرم سلام میرسانم و از آنها میخواهم صبر را پیشه خویش سازند. مادر جان، چگونه جواب زحمات تو را میتوانم بدهم؟ به هیچ وجه نمیتوانم. فقط از شما طلب بخشش دارم و اگر به فیض عظیم شهادت رسیدم، نمیگویم گریه نکنید اما به یاد آقا حسین ( علیه السلام ) گریه کنید اینجا وقتی کسی مجروح شده بر زمین میافتد، بچهها دورش را میگیرند و مواظبتش میکنند. به یاد آن آقایی باشید که وقتی به زمین افتاد، یار و یاوری نداشت که سرش رادر دامان بگیرد.
پدر عزیز و بزرگوارم، از شما هم طلب حلالیت دارم. از برادرانم میخواهم که خود را با سلاح علم و عشق و ایمان مجهز کنند. از کلیه دوستان و آشنایان میخواهم که مرا حلال کنند و همچنین در تهذیب نفس و جهاد اکبر و جهاد اصغر کوشا باشند و امام، اسلام و انقلاب را یاری کنند. قرآن زیاد بخوانید و در حفظ و عمل به آن بکوشید. در نمازهای جماعت مساجد شرکت کنید و این برکت الهی را از دست ندهید. با یاد خدا کارهایتان را انجام دهید و از همه میخواهم که برای این بنده حقیر طلب مغفرت نمایند.
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرﴽ
محسن غرسبان 1366/01/17
خصوصیات شهید
محسن دوران کودکی را همچون دیگران به بازی گذارند و غافل از تعهدگاه ازل ; اما او لبیک گوی ازلی میدان جهاد و رسالت بود و نمیدانست با آنکه «ندای رسالت» را لبیک گفته است، سبیل رسالت را به هدایت نور میجوید و سعادتمند میگردد. شخصیت اجتماعی محسن بر همین سیاق در شرف تکوین و نقش پذیری بود. او میرفت روز به روز جایگاه خود را در طبقات جامعه بجوید و چه زیباست و بر همین مسیر، گام برمی داشت. اصولاً آنکه برای منظوری برگزیده و بر انجامش گمارده میشود، ناخواسته و با «اشارتی ربانی» بر همان طریق گام مینهد و رنگ آن میپذیرد و نشانی از آینده موعودش میشود. او نشاندار طریق خویش میگردد و اطرافیان متاثر از شخصیتش، او که رنگ و بوی تعهد و انجام وظیفه بر خود میپذیرفت، مورد توجه اطرافیان و آشنایان قرار گرفت. چرا که خدا چنین خواسته است ; آنکه همنشین نور است و خداوندگار، نور را پشتیبان او قرار داده، در جمع محیط، نورزده چونان ستارهای درخشان ره میپوید ; «وجعلنا له نوراً یمشی به فی الناس...» (الانعام/ ۱۲۲)
و پویش او پویشی خورشیدی میشود ; پویشی که سرمشق و تعلیمی است برای اطرافیان، آنانی که گوشی شنوا و قلبی سمیع دارند ; «... لقوم یتفکرون ... و لقوم یسمعون... لقوم یعقلون...».
محسن دریافته بود که «مجاهدان» را بر «قاعدین» فضلی است عظیم ; «و فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرﴽ عظیما» (النساء / ۹۵) او دریافته بود واژه «تعهد» در قاموس حرکت معنا می یابد، در قاموس هویت واقعی اسلام.
این معنا در ذات هم او که بررسالت اذن یافته، نهفته است و در مسیر تکاملش بتدریج ظهور مییابد. بدین گونه محسن نیز مهبط این رسالت و این ظهور بود. تعهدگرایی او در نوجوانی خود را نشان داد. محسن در اوایل رشد، در نوجوانی علاقهای جدایی ناپذیر به نماز جماعت داشت: «هویت جمعی » را بر «انزوا» ترجیح میداد.
او فهمیده بود که برای گزاردن تعهد، گذار از «انزوای سکون» به «حضور جمعی جهاد» ضروری است.
و اصولاً بر پایه حضور جمعی است که بتدریج «امت» بنا مییابد. و برهمین سبیل است که محسن منتخب «هویت جمعی» را در آغاز خویش، در «نماز جماعت» مییابد و هیچ از او جدا نمیشود، چه قبل از جهاد و چه حین جهاد. در مسجد و در دانشگاه ... او حضور «وفا» بود در زمانه «سیطره جفا»
از دیگر مربیان روح جهادگر او «حقیقت پویای قرآن» است که محسن حرکت و جهاد را وامدار اوست ;
«ونفخت فیه من روحی...» (الحجر / ۲۹) آری محسن همنشین «قرآن» و شاگرد مطیع آن بود، و همین مجالست و اطاعت و «افاضات پرواز بخش قرآن » بود که او را به «حضور» رسانید.
... و نیز صله ارحام به عنوان نمود و ظهوری از «هویت جمعی اسلام» مورد توجه او بود. محسنی که مهر تعهد بر ناصبه وجود داشت.
به «اذن ازلی» رو به گزاردن تعهد گذارد و گامهای نخست را در انجام رسالتش در نوردید ; انجمن اسلامی دبیرستان، پایگاه مقاومت بسیج، تا دانشگاه، «دانشگاه امام صادق(علیهالسلام) »، «نهادینه شدن تعهد»، «انسجام عشق». او بدین تلاشها و حضورها، برای خویشتن بال و پر عشق فراهم میکرد تا شایسته پرواز شود، تا از صداقت معنا گیرد و حامل قدوم صدق شود... عشق را بال و پری میباید... او «اسماعیلوار» میرفت تا طریق ابراهیم پوید و به اخلاص تام تقریب جوید:
«قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین...»(الانعام / ۱۶۲)
او از نور بود و با نور آشنا شد; او خورشیدی شدن را خوب میفهمید; همنشین «درد» بود و زخم خورده زمانه خویش... او در فصل بهار زاده شده بود و روییدن را میفهمید. در فصل رویش صداقتها و تحت ولایت «صدیق خدا»، تشنه روییدن بود، در فراسوی مرزهای خمودی و سکون. او در قاموس حیات، واژه هجرت راجست و هم او را بر گرفت «خذ الکتاب بقوه...» (مریم / ۱۲). او مهاجری شد که «ماندن» را بر نمیتافت; اما در رهروی خویش خالص بود و ره به قدم صدق میپویید و جزای صادق نیز، پروازی است عاشقانه به اشاره رب راهی صد ساله را. آری شهید محسن غرسبان هجرت نمود. او نه بعد از عمری تلاش، که در منازل آغازین سیر تعهدش به جذبه «رب معشوق» ... و عاشق... ترجمان عشق شد و رفت. او به شهودگاه ابدی پرواز کرد و ما را در گام نهادن بر سبیل رسالتش امانتدار، و در استقامت پوییدن این طریق دشوار، وظیفهدار نمود. حال چگونه؟ ! این ما و این رسالت و این سبیل روشن رسالت.
دعوی چه کنی، داعیه داران همه رفتند رو بار سفر بند که یاران همه رفتند
روحش شاد
خاطراتی از شهید به روایت آقای فکری
آشنایی با شهید
هر دو اهل بروجرد بودیم. اولین بار که شهید غرسبان را دیدم، در «مسجد حضرت سجاد u» بود. نشاط و اخلاص خاصی که در عبادت او موج میزد، مرا به او مشتاق نمود. جوانی بود متعهد، اهل بذل و شوخی و در عین حال علاقهمند به تحصیل و دارای ارادهای بسیار قوی.
دو خاطره
دو خاطره از ایشان به یاد دارم. یک خاطره مربوط به قبل از شهادت ودیگری،
بعد از آن است قبل از شهادت یکی از دانشجویان که الان جانباز است و همراه شهید غرسبان در عملیات کربلای ۸ شرکت داشت، این خاطره را برایم نقل کرد. ایشان میگفتند که; ما در گردان سید الشهدا u بودیم. روز قبل از شهادت محسن نزدیکیهای اذان ظهر داخل سنگر شدم. شهید غرسبان در آنجا خوابیده بود. همانطور که من از بالای سرایشان رد شدم، دیدم ایشان در خواب یکدفعه با حالت عجیبی گفت: «لا اله الا الله.» من احساس کردم که در موقع گفتن «لا الله الا الله» یک پیامی را به گفتند; یا احساس میکرد که آخرین لحظات زندگیش را سپری میکند. از طرف دیگر ایشان قبل از آمدن به جبهه، نزد یکی از بزرگان استخاره کردند که آیهای با این مضمون آمده بود که به مقام فلاح و رستگاری بشتاب.
که اگر این بشارت استخاره، با آن ذکر «لا اله الا الله» را در کنار هم قرار دهیم، شاید به این نتیجه برسیم که شهدا بودند; که خداوند چنین نعمتی را برای ایشان مهیا کرده است.
اما خاطره دیگر مربوط است به خوابی که بعد از شهادت ایشان دیدم. روزی که عملیات کربلای ۸ شروع شد من در منطقهای در نزدیکی ماووت، بنام «اسلام آباد» بودم. یک حالت کدورت روحی به جهت عدم شرکت در عملیات در من ایجاد شده بود. کارهای معمولی را تا غروب انجام دادم وخوابیدم. در خواب دیدم از منطقه برگشته و نزدیکیهای صبح به دانشگاه رسیدم. به طرف بلوکهای هشت گانه حرکت کرده، وارد اتاقمان شدم. در خواب دیدم که در اتاق باز است و دوست هم اتاقی من نشسته و مشغول خوردن صبحانه است. وارد شده، پرسیدم بقیه دوستان کجا هستند؟ او یکی یکی نام دوستانی را که شهید شده بودند بیان کرد. پرسیدم غرسبان چطور؟ گفت: «غرسبان هم شهید شد.» پانزده الی بیست روز از این ماجرا گذشت. فرصت مرخصی پیدا کردم و با قطار به تهران آمدم. صبح بود که به دانشگاه رسیدم; یعنی همان زمان که در خواب دیده بودم. به طرف بلوکها آمدم. دیدم در اتاق باز است و همان دوستی که در خواب دیده بودم، نشسته و مشغول صبحانه است. همانجا فهمیدم که غرسبان شهید شده است. وقتی قضیه را از او پرسیدم، عین آن جملاتی را که در خواب گفته بود برایم بازگو کرد!
شهید علی جابرانصاری
شهید علی جابر انصاری
نام : علی جابر
نام خانوادگی : انصاری
نام پدر : نادعلی
تاريخ تولد : 1345/02/01
محل تولد : بروجرد
شغل : دانشجو
دانشگاه : دانشگاه اصفهان اصلی
مقطع تحصيلی : كارشناسی
رشته تحصيلی : علوم تربيتی
تاريخ شهادت : 1365/11/02
محل شهادت : بروجرد خیابان آزادی
آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6508690
زندگینامه
در تاریخ 1345/02/01 در خانواده ای متدین و زحمتکش در شهرستان بروجرد خيابان بحرالعلوم ديده به جهان گشود. در خانواده آن ها رسم بود که همه اسم ها به نام مبارک علی ختم شود و هر کدام یک پیشوند یا پسوند دارند و نام علی جابر را برای او برگزیدند. خانواده از نظر اقتصادی در حد متوسط بود دوران ابتدایی او در مدرسه اقبال آشتیانی به اتمام رسید و مقطع راهنمایی او مصادف با شروع انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) در سال 1360 شد.
پدرش كشاورز و مادر خانه دار و در امر زراعت همدوش پدر به كار در مزرعه ای كوچك مشغول بود. شهيد زندگی را در دامان طبيعت در كنار خانواده و تحصيل دنبال می كرد. ایشان هيچگاه در امر نماز غافل نبود زيرا پدر را سرلوحه خويش قرار داده بود. پدری كه در گرمای طاقت فرسای تابستان روزه می گرفت.
رابطه ی علی با پدر و مادر بسيار صميمانه بود حتی پدرم او را بيشتر از بقيه بچه ها در امر كشاورزی مورد مشورت قرار می داد. در مواقع فراقت، بيشتر خود را با قرآن هم آغوش می كرد.
از نظر اعتقادی و اخلاقی فردی متدین و با ایمان و همچنین پیرو خط امام بود. او از هنگام طفولیت زیرك و عاقل بود و قبل از اینكه انقلاب شكوهمند به ثمر برسد، مرتباً اعلامیه های حضرت امام را توزیع می كرد و پس از پیروزی انقلاب نیز به طور مداوم از هرگونه فداكاری و خدمتگزاری و حضور در راهپیمایی های متعدد دریغ نمی كرد و همه را دعوت به پیروی از دستورات حضرت امام امت بنیانگذار جمهوری اسلامی می کرد.
علی بعد از پيروزی انقلاب نسبت به اعتقادات مذهبی و فرمايشات رهبر عظيم الشأن حضرت امام و كناره جستن از افرادی كه اهل نماز و روزه نبودند و تنفر از گروهك هاي ضد انقلاب مستحكم تر شد. در زماني كه جنگ ناخواسته به ملت ايران تحميل شد بارها قصد رفتن به جبهه كرد ولی به دليل كمك به پدر مجبور شد نرود و عقیده اش هم پيروي از خط و گفته های حضرت امام بود.
پدرش کشاورزی می کرد و می گفت شما سعی کنید از راه کسب علم و دانش به جایگاهی برسید که به این مردم خدمت کنید. علی جابر انصاری ایام فراغت خویش را با ورزش و مطالعه بیشتر کتب مذهبی و تلاوت قرآن می گذراند.
او بعد از اتمام دوره تحصیل متوسطه، آموزش نظامی دید که به جبهه اعزام شود خیلی دلش می خواست کنار رزمندگان باشد اما خانواده و دوستانش از او می خواستند که درس بخواند تا در کنکور قبول شود.
در سال 1363 در رشته علوم تربیتی دانشگاه اصفهان پذیرفته شد و به اصفهان رفت و مدت یک سال در آن جا تحصیل کرد. به فضل و دانش علاقه زیادی داشت و می گفت: دوست دارم به جامعه خدمت كنم و فرد مفیدی باشم. او علاقه زیادی داشت كه بتواند در مقابله با صدامیان كافر در جنگ تحمیلی، در حدّ توان فعالیت نماید و عقیده داشت كه آب و خاك میهن عزیز، مطابق ناموس هر انسان است.
او در دانشگاه عضو انجمن اسلامی دانشجویان اصفهان شد و به فعالیت اسلامی و سیاسی پرداخت. در تاریخ 1365/11/02 بروجرد مورد تاخت و تاز هواپيماهاي دشمن قرار گرفت و هنگامی که مشغول سركشی از خانواده در بروجرد بود، در جریان بمباران هوايی دشمن در خیابان آزادی به درجه رفيع شهادت نائل شد.
یک سال بعد از شهادت علی، پدرش هم دار فانی را وداع گفت. شهادت علی برای ما بسيار تكان دهنده بود ولي چون هميشه زمزمه جبهه رفتن مي كرد براي پدر و مادرم طبيعي بود. پدرم مي گفت علي به آن چيزي كه مي خواست رسيد و ما هيچ وقت علی را آن جور كه بود درك نكرديم.
متأسفانه در هنگام بمباران، او و لباس های او به طور كلی از بین رفت و وصیت نامه او نیز كه به اظهار خودش در تقویم نگاشته شده بود، نیز پیدا نشد؛ ولی توصیه همیشگی او این بود كه: خدا را فراموش نكنید؛ حضرت محمد(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت را مدّ نظر قرار دهید و از بی حجابی و عمل زشت و ناپسند بپرهیزید.
علی در حد توان به انقلاب شكوهمند اسلامی و دفاع از میهن در جنگ تحمیلی خدمت كرد كه امید است كه مورد رضایت خداوند عالم و پیغمبر اكرم(صل الله علیه وآله) و ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب بر حقش حضرت امام امت باشد و روحشان شاد، و راهشان سرمشق جوانان عزیز گردد.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 149.
شهید محمد ترابی گودرزی
شهید محمد ترابی گودرزی
نام : محمد
نام خانوادگی : ترابی گودرزی
نام پدر : مصطفی
نام مادر : قدم خیر
تاریخ تولد : 1341/01/01
محل تولد : بروجرد
فرزند : مصطفی
شغل : مکانیک اتومبیل
تاریخ شهادت : 1361/04/24
محل شهادت : شلمچه
عمليات : رمضان
محل دفن : بروجرد
کد ایثارگری : 6106486
زندگینامه
یکم فروردین ۱۳۴۱، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش مصطفی و مادرش قدمخیر نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. جوشکار بود. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم تیر ۱۳۶۱، با سمت راننده در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای شهرستان بروجرد واقع است.
شهید حسين پورمحسن
شهید حسين پورمحسنی
نام : حسين
نام خانوادگی : پورمحسنی
نام پدر : حسن
دانشگاه : دانشگاه تهران اصلی
مقطع تحصيلی : كارشناسی ارشد
رشته تحصيلی : مهندسی برق
تاريخ تولد : 1338/04/18
محل تولد : بروجرد
شغل : دانشجو
تاريخ شهادت : 1362/06/10
محل شهادت : پاسگاه زيد
آرامگاه : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6205029
زندگینامه
هجدهم تیر 1338، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش حسن، راننده بود و مادرش صدیقه نام داشت. دانشجوی دوره کارشناسی در رشته مهندسی مکانیک بود.
شهيد در روز هجدهم تیر ماه سال 1338 در يك خانواده مؤمن و معتقد به مبانی اسلام از شهرستان بروجرد ديده به جهان گشود و با زندگی پر از فراز و نشيب همراه با درد و رنج فراوان روبرو شد. او كه فردی بسيار زيرك و هوشيار و فعال و با پشتكار بود دروس ابتدایی و متوسطه را در همان شهر گذراند و آموزش عالی را در تهران گذراند. دلش معمولا به عشق به خدا و عزم و اراده اش خدمت به خلق بود ديگر اين كه عاشق علم و تحصيل بود و لحظه اي از آن غافل نبود. چنان درس ميی خواند كه همه كلاس هايش را با معدل بالا گذراند و چه بسا در استان لرستان اول شده بود.
در آزمون دانشگاه علم و صنعت در رشته مهندسی مكانيك پذيرفته شد و شروع به تحصيل در دانشگاه نمود در زمان دانشجویی درسش را همراه با كار و كسب گذراند تا اين كه مخارج تحصيلی اش را خودش تأمين نمايد و اگر می تواند به خانواده هم كمك كند با اين حال چون جوان باهوش و استعداد بود و در هر دويش موفق بود و حتي در كنار كار و كتاب درس از مطالعه كتب دينی و عارف اسلامی دريغ نمی کرد و كتاب هاي استاد شهيد مطهری بسيار مورد توجه او بود كه از تعمق در آن غافل نبود خلاصه ايام دانشجويی يا با كار بود يا با كلاس بود و يا با كتاب دين. و اين سه پايه ی فعاليت او را تشكيل می داد.
همسنگرانش می گويند او در تمام اوقات جبهه اش يا مأمور بود یا مشغول و می گويند او را لحظه ای بی كار نيافتيم. فراز و نشيب زندگی را طی می كرد و روزگار همچنان بر او می گذشت كه دشمن طبل جنگ نواخت و ناگهان هجوم گستاخانه اش را بر كشور ايران تحميل نمود اينجا بود كه حسين آهنگ جنگ نمود.
قبل از انقلاب فعالیت زیادی نمی کرد بلکه جهت راهپیمایی در خانواده و فامیل فعالیت محدودی داشت شهید از نظر علمی بسیار بالا بود که مثلاً می خواستند او را به دبیرستان البرز تهران ببرند که مخالفت نمود و بعد از انقلاب بسیار فعالیت داشته فكر جنگ و نبرد، فكر دفاع از اسلام و ميهن اسلامی را در مغزش می پروراند اما موانع فراوان يكي پس از ديگری راهش را سد می كرد. او تنها پسر خانواده بود و اميد خانواده ... تمام رنج های گذشته اش می خواست گنج شود. اين بود كه از هر سو به او می گفتند نرو عجله نكن خانواده ات تنها هستند و اما آخر چه قدر تحمل نمايد؟ مگر نه اين است که صبر هم اندازه ای دارد و ظرف صبر هم ظرفيتی دارد؟ هرچه به دست و پايش افتادند هرچه نصيحتش كردند هرچه عجز و ناله كردند ولی اين همه ديگر اثري نداشت و در فكرش كمتر اثری نگذاشت او عاشق شهيد شدن بود ... بله شور جبهه همه چيز را از سرش ربود با اين كه در شركتی كار می كرد وضع حقوق هم خوب بود و استعداد خوبی هم داشت.ولی می خواست به مقام بزرگ شهادت برسد.
به هر حال موفق شد تا در روز هجدهم فروردين ماه سال 1362 به عنوان نیروی بسیجی به جبهه اعزام شود. او رفت و چه شتابان هم می رفت... به عنوان راننده آمبولانس مسئوليت حمل مجروحين را پذيرا شد و سختي و خطر را به جان خريد كه هر روز زير آتش دشمن در تردد باشد و مجروحين را به بيمارستان برساند. نكته قابل توجه اين جاست وقتی كه مرخصی می آمد قبل از انقضای مدت معين می رفت به اين اميد كه شايد حمله ای پيش آيد و او در آن شركت كند.
سجاده، مهر و جا نماز، قرآن و مفاتيح و نهج البلاغه مخصوص و حتي جايگاه مخصوص برای نماز داشت او اهل نماز شب بود و به گواهی همسنگرانش نماز شب او در جبهه هم ترك نمی شد اخر شب بر می خواست و با خدا زمزمه می كرد. اخلاق بسيار خوب و فروتنی و ايثار و همچنین روحيه بالای او و فعاليت زيادش باعث شده بود كه مورد توجه همسنگرانش باشد.
با اين كه به مدت ماموریت او به جبهه سه ماهه بود ولی او پنج ماه در منطقه ماند تا اين كه در شب دهم شهريور ماه سال 1362 در منطقه پاسگاه زيد عراق بر اثر تركش گلوله ی خمپاره به ديدار معشوق شتافت و در بارگاه قدس الهی منزل گزيد اما يادش هميشه همراه ما و خاطراتش شمع فروزنده كاشانه و محفل ملت ايران گرديد.
تربت پاک و مطهر او در گلزار بهشت شهدای زادگاهش بروجرد زیارتگاه خیل عظیم امت ولایی و شهید پرور واقع است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 125.
خاطره مادر شهید حسین پورمحسنی
راوی : مادر شهيد
شهید فردی بسیار خوش اخلاق و محبوب در فامیل بوده است. علم بسیار بالایی داشت. همیشه به او می گفتم: چرا درست را نمی خوانی؟ می گفت: مادر جان، فعلاً جنگ واجب است و من باید به جبهه بروم. جنگ را به درس ترجیح داد.
وصیت نامه شهید حسین پورمحسنی
با سلام و درود به محضر مبارك امام زمان(عجل الله تعال فرجه) و امام امت و خانواده های محترم شهدا از اين فرصتی را كه به دست آورده ام استفاده نموده و مختصری از مورد شهيد و شهادت را صحبت می كنم تا بتوانيم ان شاء الله با دين و وسيع تر مسائل را دريابيم اگر به آيات قرآنی نظری افكنيم می بينيم كه آياتی از آن اختصاص به شهادت دارد اگر به احاديث و روايات رجوع كنيم باز هم مشاهده می كنيم كه درباره مقام و مسئولیت شهيد سخنی گفته شده به جامعه اسلاميمان می آئيم می بينيم {...} پرشور در اشتياق شهادتند كه گویی با رسيدن به اين آرمان تمام اهدافشان برآورده شود حال سخن اين است كه از پيش شهادت و شهيد چيست كه اين گونه در مفاهيم اسلامی درخشش خاصيی دارد و گویی هاله ای از نور اطراف آن را گرفته است؟
اين چگونه مفهومی است كه هر كس به مقام و درجه آن غافل شود و اسلام آن را معيارهای خاص خودش شهيد بداند به يكی از عالی ترين درجات رسيده است؟ در پاسخ بايد بگوييم كه شهادت مفهوم بسيار مقدسی دارد كه فقط پاكباختگان واقعی می توانند به آن دست يابند شهيد با فداكاری و از خودگذشتگی خود و با سوختن و خاكستر كردن خود محيط را برای ديگران مساعد می كند شهيد چون شمعی است كه خونش از نوع سوخته شدن و فانی شدن و نورافكنی است تا ديگران در اين نور پرتوی كه به بهای نيستی او تمام شده بنشينند و آسايش يايند و كار خودشان را انجام دهد وقتی كه در شب نوری وجود نداشته باشد كارها مختل می شود و هيچ دستگاهي نمی تواند كار خود را انجام دهد پس شهدا هم كه روشنی بخش جامعه بشريتند كاری بسيار حساس انجام می دهند روز كه انسان در پرتو نور خورشيد تلاش می كند به همه چيز توجه دارد به جز همان خورشيد. كه تازه اگر پرتوافشانی آن نبود همه جنب و جوش ها راكد می شود شهدا هم شمع های فروزنده جامعه بشريتند كه اگر در آن هنگام ظلمت و استبداد و اختناق جامعه را در برگرفته آن ها پرتو افشانی نكنند و جانشان را فدا نكنند بشر را به جایی نمی برد پس آن ها ظلمت را از بين می برند همراه با اين كه خودشان فدا می شوند در عين حال جامعه روشنی می بخشند پس دليل ارزشمند بودن شهيد به خاطر كاريی است كه انجام می دهد و همه گروه های انسانی مديون شهدا هستند
شهادت به خاطر اين كه عملی آگاهانه و اختياری است و در راه هدفی مقدس است و از هرگونه انگيزه رياكارانه به دور است قابل تحسين است و افتخارآميز. و انواع مرگ يكی همان مرگ طبيعی است و ديگري مرگی است كه در اثر عوامل طبيعی مثل زلزله و سيل و ... پيش می آيد و سوم مرگی است كه پای يك جنايت در كار است و چهارم مرگی است از قبيل خودكشی و پنجم مرگی است كه شهادت است و شهادت بهترين نوع مرگ ها است چرا كه آگاهانه و در راه خدا و هدفی مقدس است، بسيار ارزشمند است
خداوند در قرآن می فرمايد بهشت دارای هشت در است كه از هر كدام از اين درها افرادی بر حسب درجه ايمان و تقوا ايشان وارد می شوند و آن دری كه مجاهدين و شهدا در آن وارد می شوند دری است كه اولياء خدا به جوار قرب الهی نائل می شوند امير المؤمنين علی می فرمايند: خدا شهدا را در قيامت با بهاء و جلال و با عظمت و نور وارد می كند كه اگر انبياء از مقابل اين ها بگذرند اگر سوار باشند به احترام اين ها پياده می شوند اين قدر خداوند شهدا را با جلالت وارد عرصه قيامت می كند. شهيد به قدری ارزشمند است كه لازم است او را در جامه ای پاك به تربيت مخصوص كفن كنند و اين راه خود راز و رمزی دارد نشانه آن است كه روح و شخصيت شهيد آنچنان پاك و وارسته شده كه در بدنش و در خودش و جامعه اش اثر گذاشته است
اگر بخواهيم مرگ و شهادت را از جنبه فردی بيان كنيم اگر مرگ به صورت شهادت باشد واقعاً يك موفقيت است براي يك شهيد اما از نظر اسلام آن طرف سكه را بايد هم ديد عكس العملی كه جامعه در برابر شهيد نشان می دهند و به خود شهيد تعلق دارند يعنی اين عكس العمل جامعه بيان كننده اين نيست كه برای شخص شهيد موفقيت يا شكستگی رخ داده چرا كه شهيد خود در اين راه موفقيت حاصل كرده است اما عكس العمل جامعه مربوط به اين است كه مردم در جامعه نسبت به شهيد و جبهه شهيد و نسبت به جبهه مخالف شهيد چه موضع گيری داشته باشد بديهی است كه از نظر پيروان شهيد كه از فيض حيات او بی بهره مانده اند شهادت تأثرآور است ولی بايد توجه داشت آن كه بر شهادت شهيد اظهار تأثر می كند در حقيقت بر نوعی بر خود می گريد و ناله می كند بايد در جامعه ارزش و نام شهيد زنده بماند در روايات می بينيم توصيه شده است كه به ترتيبی حسين بن علي سجده کرده است كه خاك تربت او به نماز ارزش می دهد و اين به ما می فهماند كه می بايستی ارزش شهيد را درك كنيم.
پس خوشا به حال آنان كه لذت رسيدن به قرب الهی را يافتند و شربت شهادت را نوشيدند
خدايا به ما توفيق ادامه راه شهدا را عنايت بفرما.
خدايا اعمال ما را همواره كننده ظهور آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه)بگردان.
خدايا رهبر كبير ما را پناه خود قرار تا ظهور آقا حفظ كن.
خدايا هر چه زودتر پيروزی نهايی را نصيب رزمندگان اسلام بگردان.
خدايا معلولين و مجروحين شفاي عاجل و اسرا را آزاد بگردان.
خدايا شهدا مقامشان عالي است متعالی بگردان
و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته.
شهید حسين پژوهنده
شهید غلامحسين پژوهنده
نام : غلامحسین
نام خانوادگی : پژوهنده
نام پدر : سيف الله
نام مادر : خانم
تاریخ تولد : 1338/10/01
محل تولد : بروجرد
دانشگاه : شهيد چمران اهواز اصلی
مقطع تحصيلی : كارشناسی
رشته تحصيلی : فيزيك
تاريخ شهادت : 1360/02/08
محل شهادت : اهواز ( ترور در منزل مسکونی توسط منافقین )
آرامگاه : گلزار شهدای شهرستان بروجرد
کد ایثارگری : 6002511
زندگینامه
شهید غلامحسین پژوهنده در روز اول دی ماه سال 1338 در یکی از محله های فقیر نشین و در خانواده ای مذهبی و کشاورز در بروجرد به دنیا آمد. پدرش سیف الله و مادرش خانم نام داشت. در همان سن نه سالگی پدر دلسوز و زحمت کش خود را از دست داد و به همراه برادرش سرپرستی خانواده را به عهده گرفت.
شهید در دوران کودکی هم درس می خواند و هم خیلی از کارهای خانه را انجام می داد. استعداد عجیبی داشت و دوران 6 ساله ابتدايی را 4 ساله به اتمام رسانيد و دوره ابتدايی را در دبستان اسلامي روبروي سينما فلسطين گذرانيد و سپس وارد دبيرستان نصيرالدين طوسي شد كه در خيابان صفا جنب حلال احمر بود و بعد از گرفتن سيكل، اول دبيرستان به رشته رياضي در دبيرستان بحرالعلوم واقع در خيابان آزادي رفت و ديپلم رياضي گرفت.
او توانست در رشته فیزیک کنکور سراسری قبول شود و از جمله نفرات اول ورودی دانشسرای بروجرد شد. ایشان در دو جای ديگر هم قبول شد كه خود، دانشگاه جندی شاپور اهواز و رشته فيزيك را انتخاب كرد. موقعی كه وارد دانشگاه شد بيش از 16 سال نداشت و موقع شهادتش تقريبا سال چهارم فيزيك بود. سال 1354 مصادف با ورودش به دانشگاه از لحاظ مالی مستقل شد، از کمک هزینه دانشگاه امرار معاش می کرد و کمک به مخارج خانواده را به صورت جدی دنبال کرد.
در خودسازی سایرین نقش داشت و همین خصوصیات عاملی در تشکیل انجمن اسلامی دانشگاه بود. صداقت، امانت داري و مسئوليت پذيري او موجب شد كه مسئوليت هاي مهمي را بر عهده او بگذارند. از جمله مسئول جهاد فرهنگي و دانشگاهي استان خوزستان، مسئول شوراي مركزي و سرپرستي، سرپرست دانشكده علوم، سرپرست و فرمانده بسيج حصيرآباد ( منطقه هفت اهواز ) و نقش پر رنگ در تشکیل انجمن اسلامی، مسئولیت جهاد دانشگاهی و مسئولیت کمیته امداد امام خمینی(ره) در خوزستان؛ از جمله مسئولیت های این شهید بزرگوار در اهواز بوده است كه به خوبي از عهده آن ها برآمد. با توجه به مسئولیت های متعددی که داشت حدود 6 سال ساکن اهواز بود و در جریانات انقلاب فعالیت گسترده ای داشت و از هیچ خدمتی برای مردم کوتاهی نمی کرد و وقت خیلی کمی را به خواب و استراحت اختصاص داده بود به همین خاطر نیز مورد دشمنی و نفرت گروهک های چپ و ضد انقلاب واقع شد، تا آنجا که جزو لیست ترور دوازده نفری سازمان کمونیستی « پیکار » قرار گرفت ولی او همچنان مشغول خدمت شبانه روزی به مردم بود.
از شروع جنگ شهيد پژوهنده در جبهه حضور داشته و سپس كارش آمادگی رزمي و بدنی و جنگی و تعليم شيوه جنگ به افراد اعزامی و مستقر كردن آن ها در جبهه های خوزستان بوده است. بارها از سوی سپاه پاسداران در جبهه حضور یافت.
از خصوصیات بارز شهید فروتنی، تواضع و مهربانی بود. سعی می کرد هیچکس را از خود رنجیده نکند. پیامش حمایت از امام و ولایت فقیه بود. می گفت: تا ولایت فقیه هست انقلاب با شکست رو به رو نخواهد شد. حسين عاشق برقراري نظام اسلامي در دنيا بود و به امام بسيار عشق مي ورزيد. برادر ایشان نقل کرده اند در آخرین دیداری که با او در سال 1360 داشته اند، وی بسیار بر تبعیت از امام(ره) و اطاعت از ایشان تأکید نموده و دعوت به سادگی در برخورد با مردم و پرهیز از تجمل گرایی را متذکر شده است.
با سمت مسئول واحد در اهواز مورد سوءقصد گرو ههای ضدانقلاب قرار گرفت و بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. پ كير وی را در زادگاهش به خاك سپردند.
ايشان چندين بار ترور می شوند ولی ترورها ناموفق بود. تا این که به دستور استکبار جهانی و ایادی داخلیش در روز هشتم اردیبهشت ماه سال 1360 ، شبانه به منزل دوست روحانی او در اهواز هجوم برده و ناجوانمردانه در حالی که در بستر بيماری بوده و نتوانسته از جایش بلند شود ؛ با ضرب گلوله کلت که به زير چشم چپش اصابت کرد و از پشت سر با مغز بيرون آمد؛ مظلومانه و بی دفاع و در حال خواب به شهادت رساندند و گلوله را از بالش زير سرش بيرون آوردند. اما با این عمل ننگین نتوانستند راه و هدف او را که استقرار اسلام و حکومت اسلامی بود خدشه دار نمایند. پس از شهادت حسین، به دلیل رابطه تنگاتنگ وی با شهید بهشتی در تهران مجلس فاتحه ای به یاد حسین برگزار کردند و گفتنی است که حضرت امام (ره) طی پیامی به خانواده شهید پژوهنده از وی به عنوان فرزند خود یاد نمودند.
روحش شاد و یادش گرامی
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 121.
شهید عبدالرضا بيرانوند
نام پدر : عليرضا
دانشگاه : صنعتي اصفهان اصلي
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : مهندسي كشاورزي-امور دامي
مكان تولد : بروجرد (لرستان)
تاريخ تولد : 1345
تاريخ شهادت : 1365/04/27
سمت : تك تيرانداز- آرپي جي زن
مكان شهادت : جزيره مجنون
عمليات : مقابله با تك عراق
شهید عبدالرضا بیرانوند در سال 1345 در روستای بزازنا از توابع شهرستان بروجرد در خانواده ای که از نظر مادی به مانند سایر روستائیان در مضیقه بودند به دنیا آمد وی چون اولین فرزند خانواده بود برای کمک به خانواده اش کار و تلاش را قبل از وارد شدن به مدرسه، در خارج از منزل آغاز کرد و توانست به مدرسه ابتدایی برود و با زحمت فراوان و خسته از کار روزانه به آموختن علم مشغول شود و با وجود مشکلات فراوانش همیشه نمرات عالی کسب کند و دائم مورد تشویق معلمانش قرار می گرفت اما یک روز به دلیل این که وی عکس شاه خائن را پاره کرد از مدرسه اخراج شد و مدتی او را به مدرسه راه ندادند اما تلاش های پدر ایشان و نیز چون وی همیشه شاگرد اول بودند حکم اخراجی اش را لغو کردند و بار دیگر به مدرسه راه یافت اما بعد از این واقعه همیشه مورد ضرب و شتم معلمینش قرار می گرفت و سرانجام تحصیلات ابتدائیش را با کارنامه ای عالی به اتمام رسانید و برای ادامه تحصیل می بایست به روستایی که کیلومترها از منزل آن ها دور بود می رفت و در راه مشکلات فراوانی را تحمل می کرد اما شهید عبدالرضا همه سختی ها را با صبر و استقامت خود پشت سرنهادند و آماده ورود به مقطع دبیرستان شدند اما این بار در هیچ روستایی دبیرستان وجود نداشت و باید برای ادامه تحصیل روانه شهر می شدند مشکلات هم یکی پس از دیگری خود را نمایان می ساختند تا جایی که با وجود علاقه زیادی که این شهید به صنایع هوایی داشتند و می بایست حتماً در رشته ریاضی ادامه تحصیل می دادند ولی مشکلات زندگی در شهر آن هم با درآمد کم خانواده اش وی را مجبور ساختند تا رشته ریاضی را رها کرده و به دانشسرای کشاورزی برود و در رشته کشاورزی به ادامه تحصیل مشغول گردد اما علاقه وافرش به ساختن هواپیما که از همان سنین کودکی در ذهنش وجود داشت باز هم با تمام مشکلاتی که بر سر راه وی قرار داشت آن را حفظ کرده شهید عبدالرضا بارها و بارها با وسایل ابتدایی که دست ساز خویش بود هواپیماهای کوچکی می ساخت. وی تصمیم داشت که هواپیمای بزرگتری بسازد که بتواند با آن پرواز کند و برای همین منظور هم مجله های پرواز زیادی مطالعه کردند.
وی فردی بسیار خلاق و با استعداد بودند و به ساختن وسایل زیادی می پرداخت. از جمله ماشین جوجه کشی را با طراحی کردن خود بسازد و آن را به مرحله بهره برداری برسانند. وي عاشق امام و عاشق مكتب حسن بن ابيطالب و همچنين شيفته شهادت بود و همواره آروزي شهادت را در سر داشتند. عبدالرضا فردی بسیار خلاق و تیز هوش بود او یک بسیجی شجاع و با تقوایی بود که نزدیک به 15 ماه سابقه حضور در جبهه داشتند.
وی مدتی را که در جبهه ها سپری می کردند درس هایش را فراموش نکردند و از فرصت هایی که پیش می آمد به آموختن درس هایش می پرداخت به طوری که نه تنها از دوستانش چیزی کم نمی آورد بلکه از آن ها جلوتر هم بودند. آن شهید بزرگوار در سال 1364 با قبولی در رشته امور دامی (مهندسی کشاورزی) در دانشگاه صنعتی اصفهان مشغول به تحصیل شدند و در آن ایام هم جبهه را فراموش نکردند و در تاریخ 10/8/64 لغایت 10/11/64 و از تاریخ 27/11/64 لغایت 3/1/65 به جبهه های حق علیه باطل اعزام شدند و در نهایت آن شهید بزرگوار در تاریخ 27/4/65 در حالی که هنوز آرپی جی اش را بر دوش داشت و قایق ها و غواص های دشمن را به هلاکت می رساند مورد اصابت نارنجک های عراقی قرار گرفتند و مشتاقانه شهادت در راه دین و میهن را در آغوش کشیدند اما جسم مبارکش 10 سال بعد از شهادت وی به آغوش خانواده اش بازگشت و در کنار قبر پدر شهیدش به خاک سپرده شدند.
وصیت نامه شهید عبدالرضا بیرانوند
تاريخ : 1364/08/21
بسمه تعالی
«جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا» (قرآن کریم)
با سلام و درود بیکران به حضرت ولی عصر(عج) و نایب بر حقش خمینی بت شکن ابراهیم زمان و شهیدان بخون خفته.
بارالها حمد و ستایش من به اندازه خودم است نه به اندازه تو و تمام زبان ها از گفتن ثنای تو عاجزند و هر قاهری در برابر قدرت تو مقهور است.
ای ذوالجلال و الاکرام از تو می خواهم که با شهادتم و ریختن اولین قطره خونم تمام گناهان و خطاهایم را در نامه اعمالم محو کنی و آن ها را در روز موعود به من نمایان نکنی.
ای امت شهید پرور ایران توصیه این بنده حقیر به شما این است که قدر رهبرمان را بدانید و فرامین این بزرگوار را به عمل درآورید که این یک نعمت الهی است و به ندای او لبیک گویید و تا لحظه آخر در رکاب او باشید و اگر از دستورات او عصیان کنید در اثر این کفران نعمت خداوند شما را دچار عذاب دنیوی و اخروی خواهد کرد.
و من به منافقین هشدار می دهم که هرگز نپندارند که من کشته شده ام بلکه با کشته گردیدن من ده ها لاله دیگر از این امت حزب الله جای مرا پر خواهند کرد تا دیر نشده است از خواب غفلت بیدار شوند. و به درگاه الهی بازگردند که خداوند بسیار بخشنده و توبه پذیر است.
پدر گرامیم بخاطر زحمت ها و شب نخوابیدن هایت که برای حیات من کرده ای تا مرا به سن بلوغ رساندی بی نهایت سپاسگزارم و این ها همه از قلم این بنده حقیر قاصر است. از تو می خواهم که مرا حلال کنی و با استعانت به عنایات الهی این مصائب وارده را تحمل کنی.
و اما مادر گرامیم: از تو نیز تمنا و خواهش می کنم که در اولین لحظه شنیدن خبر شهادتم شیون و زاری نکنی و برای حسین (ع) که مظلومانه به شهادت رسید گریه کن و از زحمات و شب نخوابی هایت که برای خوب پروراندن من نموده ای بی نهایت سپاسگزارم و شیر مصفایت را بر من حلال کن و برای قبول شدن شهادتم دعا کن که خداوند دعای تورا استجابت می کند.
وصیتم به برادران و خواهرانم این است که اولاًنمازتان را به موقع بخوانیدو در این فریضه الهی سهل انگاری به خود راه ندهیدو فراق مرا بخاطر رضای خداوند متعال تحمل کنید و شما برادرانم با پرکردن سنگر من و شما خواهرانم با حفظ حجابتان مرا زنده کنید و در آخر از همه شما برادران و خواهران و دیگر اقوام و رفقا طلب حلالیت و رضایت می کنم.
والسلام علیکم و رحمه الله
شهید سعدی موسیوند
شهید سعدی موسیوند
نام : سعدی
نام خانوادگی : موسیوند
نام پدر : نورمحمد
نام مادر : ناز بانو
تاريخ تولد : 1342/10/10
محل تولد : بروجرد
دانشگاه : دانشگاه تهران اصلی
مقطع تحصيلی : كارشناسی
رشته تحصيلی : اقتصاد
تاريخ شهادت : 1365/04/15
محل شهادت : مهران
عمليات : كربلای 1
آرامگاه : گلزار شهدای گوشه بروجرد
کد ایثارگری : 6536185
زندگینامه
شهید سعدی موسیوند در روز دهم دی ماه سال 1342 ، در شهرستان بروجرد در خانواده ای متوسط و مکتبی متولد شد. پدرش نورمحمد، بنا بود و مادرش نازبانو نام داشت و خانه دار بود. دانشجوی كارشناسی در رشته اقتصاد بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت.
در تاریخ 1342/10/10 دوران تحصیلی وی از ابتدا تا دیپلم در شهرستان بروجرد با موفقیت و بدون مردودی بود. گر چه در سال پنجم ابتدایی مادرش فوت کرد و فقدان مادر با در نظر گرفتن شغل پدر که بنا بود و بیشتر اوقات برای امرار معاش خانواده و کار به شهرستان های دیگر می رفتند ضربه ای سخت و فراموش نشدنی بود ولی شهید به دور از هر گونه انحراف اخلاقی و فکری در طول دوران تحصیل از شاگردان ممتاز کلاس بود و از همان کودکی در کنار تحصیل به ورزش فوتبال علاقه داشت و اوقات فراغت را بیشتر در محیط ورزش می گذراند.
در پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 شهید 15 سال بیش نداشت ولی در درگیری های خیابانی علیه طاغوتیان شرکت فعالانه داشت. از همان اوایل انقلاب به رهبر مستضعفان و انقلاب اسلامی عشق می ورزید و در کنار دیگر برادران مسلمان و مؤمن خود قرار گرفت و خصوصا در کنار برادران سپاهی و بسیجی برای اسلام فعالانه می کوشید.
بعد از تشکیل پایگاه های مقاومت در سطح شهر شهید عضو پایگاه مقاومت امام سجاد (ع) شد اما با این که کارش در آن جا زیاد بود و خسته می شد ولی از تحصیل هم غافل نبود. بعد از تجاوز رژیم بعثی عراق به میهن اسلامیمان؛ شهید برای آموزش نظامی از طرف پایگاه به اردوی آموزش نظامی بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اعزام شد و دوره آموزش نظامی را طی کرد. او از تاریخ تجاوز رژیم کافر عراق علیه جمهوری اسلامی ایران نسبت به برادران رزمنده که در منطقه جنگی بودند شدیداً احساس مسئولیت می کرد و به دنبال فرصت و موقعیت مناسبی بود که به آن ها بپیوندد.
در تاریخ 1360/11/24 به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شد و بعد از مدتی آموزش در پادگان بدر خرم آباد به مناطق جنگی خرمشهر اعزام شد. مدت مأموریتش 2 ماه بود و در تاریخ 1361/01/24 به بروجرد برگشت و دوباره فعالیت خود را در پایگاه امام سجاد( علیه السلام ) ادامه داد.
او حتی به سبب علاقه وافری که به جبهه و رزمندگان داشت؛ عید سال 1361 با دیگر کفر ستیزان در جبهه بودند.
در تابستان سال 1363 بعد از فارغ شدن از سنگر دانشگاه از طریق پایگاه مقاومت امام سجاد( علیه السلام ) به تیپ 15 امام حسن ( علیه السلام ) که مقر آن در اهواز بود، معرفی شد و تعطیلات تابستان را همراه با دیگر سربازان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) در تیپ امام حسن( علیه السلام ) به جبهه های جنوب اعزام شد و مدت مأموریتش حدود سه ماه به طول انجامید و برای بار سوم بعد از این که به برادران دانشجو اجازه داده شد به جبهه بروند، بعد از تعطیلات عید 1365 که به دانشگاه عزیمت کرد شهید همراه با دیگر برادران دانشجو از تهران عازم به جبهه شد.
در اهواز خود را به تیپ 15 امام حسن معرفی نمود و از طریق این تیپ به جبهه های غرب کشور اعزام شد. مدت مأموریتش این بار 6 ماه بود در مدتی که در منطقه بود چند بار همراه با رزمندگان اسلام به دشمن صهیونیستی هجوم بردند و در حمله مهران، همراه با دیگر سلحشوران اسلام و با یاری خداوند منان مهران را از دست خود فروختگان صدام و ابر جنایت کاران پس گرفتند.
در روز پانزدهم تیر ماه سال 1365 ، در خط مقدم در منطقه مهران در اثر اصابت ترکش خمپاره دشمنان دین اسلام به بازوی چپ و بعد از عبور از بازو و زیر بغل به قلب شهید برخورد می نماید و این دانشجوی پیرو واقعی خط امام را به شهادت می رساند. تربت پاک وی در گلزار شهدای گوشه شهرستان بروجرد واقع است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 626.
وصیت نامه شهید سعید موسیوند
تاريخ : 1365/04/11
بسمه تعالی
به راستی که برای جان های شما بهایی به غیر از بهشت نیست پس آن را جز به بهای بهشت نفروشید.
امام علی( علیه السلام )
هم اکنون که در میان رزمندگان اسلام هستم به رسم این عزیزان و بر طبق وظیفه، چند کلامی به عنوان وصیت می نویسم.
خدایا!
تو شاهد باش که در کمال صحت و فراغت از هر گونه قید و فشاری و بدون هیچگونه چشم داشتی به این هجرت دست زدم.
حسین جان!
تو شاهد باش که اسلام مظلوم است مولا جان شاهدی که ما به خاطر مظلومیت اسلام و لبیک گفتن به خمینی کبیر که بانگ « هَل مِن ناصِر یَنصُرُنی » شما را بر لب دارد به این جا آمده ایم ای فرزند فاطمه لبیک ما را بپذیر.
در پایان به همه اقوام، دوستان و آشنایان و همه می گویم که قدر نعمت بزرگ انسان بودن را بدانید و شکرگزار آن باشید و شکر آن همانا گسستن قید و بندهای دنیوی و آزادگی است پس آزاده باشید.
پدر جان!
خودت به من آموختی مسلمان باشم پس صبور باشید و به خانواده هایی فکر کنید که چند شهید داده اند.
برادران و خواهران بزرگوارم!
از شما پوزش و مغفرت می طلبم. در آخر از همه التماس دعا و طلب مغفرت دارم.
سعدی موسیوند
1365/04/11جبهه مهران
مناجات شهید سعدی موسیوند
تاريخ : 1365/02/21
به نام یگانه مطلق هستی
پروردگارا به آن هنگام که جهان بشریت به زیر سایه وحشتناک شرک و بی خبری بود و در آن زمان که انسانیت در مرداب مخوف جهل غوطه ور بود، رسول امین و مصلح خویش و اسلام را به مأموریت نجات انسان فرستادی. الهی به آن هنگام که اسلام را ناجوانمردانه از امت گرفتند و مسلمین را مورد ظلم قرار دادند؛ نور هدایت خویش را مأموریت آگاهی و جهاد علیه طاغوت بخشیدی حسین را و کربلا را. خداوندا هم اکنون جهان به ظاهر متمدن در گرداب غرور و پوچی ناشی از صنعتی شدن دست و پا می زند. و جهان اسلام و مسلمین یا نا آگاهند و یا آگاه و مظلوم، پس یک بار دیگر با رحمت بی منتهایت حجت خویش مهدی (عج) را و آدمیت و انسانیت را به بشریت باز گردان.
و اما من یا رب:
با من چه خواهی کرد؟ من که از شدت گناه به مسافری بی توشه و گم کرده راه می مانم در دل کویری خشک و وحشت زا که نه تاب تحمل عطش را دارم و نه توان و رمق جستجوی آب را، هزار بار کشان کشان خود را به سویی می برم به امید آب، اما همواره سراب می یابم پس اگر باران رحمتت نباشد چه کنم؟
خدایا با من چه خواهی کرد؟ که از فراوانی جهل و بی خبری مثل آن می مانم که غریبی در محیطی ناشناخته شب هنگام آن هم شبی تاریک و ظلمانی پا بگذارد خسته و کوفته به دنبال منزلگاهی آرام.همانند آنکه در سلولی تنگ و تاریک و خالی از هر روشنایی، با چشمانی که دیگر باز و بسته اش و خواب و بیداریش فرقی ندارد تشنه و مشتاق دیدار جرقه ای و نوری. پس اگر نور هدایت تو نباشد چه کنم؟
و یارب! به کشتی نشسته ای می مانم دچار امواج خروشان بر کشتی شکسته و پاره پاره شده ذلیل و ناتوان دست بر تخته پاره ای گرفته هردم موجی پرخاشگر و عصبی پا بر سرم می گذارد و تا نفسی تازه کنم موجی دیگر.
پروردگارا یاران و همسفران عده ای نجات یافتند و به ساحل لقایت رسیدند و عده ای زیر پای امواج از بین رفته اند و تعدادی نیز همچو من درگیر با امواج. یا رب! نه یاوری دارم و نه امید به نجاتی. پس اگر کشتی نجاتت را نفرستی چه از دستم می آید؟
خداوندا :
مرغ ضعیفی هستم دچار طوفان شده و مطمئن از قدرت بال خویش رو در روی آن ایستاده و ناگاه خود را بر فراز اقیانوسی مواج یافته نه توان پرواز بیشتر دارم و نه در دوردست ها ساحلی می یابم پس اگر حبل المتین خویش را نفرستی چه می توانم کرد؟
سعدی موسیوند 21 اردیبهشت 1365 اول رمضان المبارک جبهه های غرب کشور
اشعار شهيد سعدي موسيوند
1-
هان عزيزان من در ميدان می روم/ بهر اهداف شهيدان می روم
وارث خون شهيدانم چو من /همچو ياران عزيزم بهر قربان می روم
شير دل هایی چو محسن ديده ام /چون همين يار عزیز الله گويان می روم
از امیرم صبر را آموخته ام مانند او /جان به کف لبیک گویان پایداران می روم
می دهد خون حسن درس شجاعت را به من/سر فرازان همچو او بر خصم تازان می روم
چون محمد اسوه عشق و صبوری ديده ام/ از غم هجر عزيزان سينه سوزان می روم
در پی راه شهيدان بهر لبيك حسين /اندر اين راه عزيزان من شتابان می روم
2-
از جان گذشته ايم و به جانان رسيده ايم /از درد بسته ايم و به درمان رسيده ايم
ما را به سر توقع سامان خويش نيست /كز سر گذشته ايم و به سامان رسيده ايم
ناصح مگو ملامت شوريدگان عشق/ نا خوانده ایم و بر سر اين خوان رسيده ايم
از پيشگاه ميكده تا بارگاه يار /صد بار بيش هست و غزلخوان رسيده ايم
نيروی عشق ببين كه در اين دشت بيكران/ گامی نرفته ايم و به پايان رسيده ايم
3-
امروز می روم من ای دوستان خدا را خواهم كه در دو عالم پيروز كند شما را
امروز در دنيا فردا در قيامت /سوگند دهم نبی را نصرت دهد شما را
رفتم اگر از اينجا برمن خطا ببخشید /تا آنكه در دو عالم بخشد خطا شما را
از نايب پيامبر وز اسوه ی شجاعت /درخواست می نمايم باشد شفيع شما را
سعدی بعد از رحمت زين بيشتر يا الله رو/ كه به جمع دوستان باشی چو سنگ خارا
4-
به پدرم:
عشقم به تو از روی هوس نيست
وز بهر اميد يا خطر نيست
زين روی مجنون شدم از شمع وجودت
چون سوزی افرزوی ولی هيچ غمت نيست
دانی ز چه روی بين من و تو صلح فتاده است
روزی ست كه آن روز از دل خالق يكتا نهاده است
گر نيك در آن خيره شوی خوب تماشا کن
بينی كه چرا قلب من و تو يگانه است
5-
آن خدایی كه نهاد بارگران بر دوشم پس چرا دست نگيرد كه به فرمان كوشم
اين خطایی بود از من عاصی زيرا ندهندم جزایی به جز آنچه كوشم
مادرم رحمتی از رحمان بود وز همه آيه قرآن همچو يك آيت بود
من درمانده و بدبخت نكردم شكرش زين جهت نعمت او از كف من بيرون بود
6-
* شهید این دو بیت شعر را همیشه در نامه هایی که از جبهه برای خانواده و دوستان می نوشتند ذکر می کردند.
دلم می سوزد و اشکی ز دیده بر نمی آید ز سوز دل بود شاید که اشکم بر نمی آید
همی دانم که آب همواره بر آتش بود غالب نمی دانم چرا اشک از پس دل بر نمی آید
1365/3/29 جبهه غرب کشور
7-
لرزش کاخ ستم از رزم حق جویان نگر سست بنیان پیکر ناپاک دژخیمان نگر
ظاهر خود را به آبرنگ الوان کرده اند رو درونش را ببین، اندام لرزان را نگر
در مصاف حقشان بشکسته غول اهرمن عابدان زاهد شب، روز شیران را نگر
این همه عزّ و شرف برگشت بر اسلام ما از گزاف ما نبود، خون شهیدان را نگر
خواری شیطان اکبر در جهان گر دیده ای دیده باز کن، رو سیا شرق ستمگر را نگر
ذلت صدام کافر در نبرد حق ما یک نمونه گویمت خیل اسیران را نگر
حاصل خون شهیدان است من بشمرده ام شاهد ار خواهی برو گردان ثارالله* نگر
راه این ایثارگران را پیروی خواهی کنی پا به جبهه در گذار، زنده شهیدان را نگر
* گردان ثارالله گردانی است که بچه های بروجرد در آن فعالیت دارند این گردان در تیپ 57 ابوالفضل(ع) استان لرستان فعالیت دارد. گردان ثارالله در عملیات حاج عمران شهدای زیادی تقدیم اسلام و انقلاب اسلامی ایران کردند. شهید برای تشییع جنازه این عزیزان دو روز مرخصی گرفته بودند و بعد به جبهه مهران برگشتند و این شعر را سرودند. 19/3/65 جبهه های غرب(نقده)
8-
موج عشق تو به عزقاب جنونم انداخت غرق در ورطه خون شعر دل درياي من
با تو پرواز در آن سوي رهايي زيباست بي تو عالم قفسي بسته به تنهايي من
اي ديده بيفشان آبي تا كه افشا نشود قصه ی شيدایي من
آسماني و تر است و كراني پيدا گوشه ي ديده ز تو وسعت بينايي من
سوخت زخم سينه ام فريادش از شوق حضور شور عشقت به سر اورد شكيبايي من
گرچه هستي همه دام است چه بيم است مرا که شود صيد كسي اهوي صحرايي من
خواب گيسوي تو ديدم كه چو يلدا ست بلند روشن از كوكب چشمت شب يلدايي من
اي كه ديدی به عيان اشك تماشايی من ترسم اين سيل برد قوه بينايي من
شهید حبیب الله شاکرمی
شهید حبیب الله شاکرمی
نام : حبيب الله
نام خانوادگی : شاه كرمی
نام پدر : محمدکریم
نام مادر : بتول
تاريخ تولد : 1343/06/20
محل تولد : بروجرد
شغل : معلم ، دانشجو
رسته : بسیجی
سمت : تخريب چی
تاريخ شهادت : 1365/10/26
مكان شهادت : شلمچه
عمليات : كربلای 5
آرامگاه : گلزار شهدای شهرستان بروجرد
کد ایثارگری : 6520827
زندگینامه
شهید حبیب الله شاه کرمی در روز بيستم شهريور ماه سال 1343 ، در شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود. پدرش كريم، كارگر بود و مادرش بتول نام داشت. دوران ابتدایی، راهنمایی و متوسطه را با موفقیت سپری نمود.
شهید با اوج گیری انقلاب اسلامی فعالانه در راهپیمائی ها و تظاهرات همدوش مردم شرکت می نمود و در راه پیروزی انقلاب اسلامی شب و روز نداشت.
شهید علاقه وافری به بسیج داشت و به آن عشق می ورزید با شروع جنگ تحمیلی پیوسته از افراد جبهه و بسیجی شهر بود و هر وقت می خواستی او را ملاقات کنی می بایست در پایگاه و یا در جبهه او را پیدا کنی.
در طرح لبیک یا امام شرکت نموده است و در پایگاه مقاومت شرکت نموده و بعد به جبهه رفته و در عملیات فتح المبین شرکت نموده و بعد از عملیات، به ادامه ی تحصیل پرداخت و دیپلم را گرفت. پس از اخذ دیپلم در آزمون سراسری شرکت نموده و در تربیت معلم بروجرد در رشته آموزش ابتدایی پذیرفته شد. دانشجوی كارشناسی و كارمند آموزش و پرورش بود. شهید فردی اجتماعی بود و در همه تشکل ها شرکت می کرد.
او بارها به جبهه های نور علیه ظلمت اعزام و در عملیات های گوناگون حضور فعال داشت. شهید با حضور در مناجات های شبانه جبهه، معشوق خود را جستجو می کرد پرنده ای بود که قفس تن، گنجایش روح بزرگ او را نداشت.
عاقبت در در روز بيست و ششم دی ماه سال 1365 ، در منطقه ی شلمچه در عملیات پیروز کربلای 5 بر اثر اصابت تركش به دست و پهلو، روح مقدسش از قفس تن آزاد و مستانه به سوی معشوق پرواز نمود و شهيد شد.
تربت پاک او در گلزار شهدای شهرستان بروجرد واقع است.
منبع:
فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 354.
شهید مصطفی نوروزیان
شهید مصطفی نوروزیان
نام : مصطفی
نام خانوادگی : نوروزیان
نام پدر : ماشاءالله
نام مادر : ملوک
تاريخ تولد : 1341/03/14
محل تولد : بروجرد
دانشگاه : تربیت معلم بروجرد
مقطع تحصيلي : كارداني
رشته تحصيلي : تربيت معلم
تاريخ شهادت : 1365/10/29
سمت : فرمانده گردان
محل شهادت : شلمچه
عمليات : كربلای 5
مسؤلیت در زمان شهادت : معاون گردان
آرامگاه : گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد
کد ایثارگری : 6538826
زندگینامه
در روز چهاردهم خرداد ماه سال 1341، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش ماشاءالله، خواربارفروش بود و مادرش ملوک نام داشت. تا پایان دوره کاردانی در رشته تربیت معلم درس خواند. معلم بود.
از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. در روز بیست و نهم دی ماه سال 1365، با سمت معاون گردان در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر و صورت، شهید شد. تربت پاک او در گلزار بهشت شهدای زادگاهش بروجرد واقع است.
منبع:
ـــ فرهنگ اعلام شهدا: استان لرستان، تنظیم: مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، نشر شاهد، 1392، صفحه 675.
خاطره مادر شهید مصطفی نوروزیان
شهید آمده بود پیش امام جمعه و درخواست نموده بود که جهت رزمندگان مقداری کتاب برای آن ها ببرد و امام جمعه تعداد زیادی کتاب به شهید داده بود که برای رزمندگان ببرند. ظهر بود که شهید با تعدادی از دوستان جهت رفتن به جبهه به منزل تشریف آوردند و پس از صرف ناهار به جبهه رفتند.
خاطره همسایه شهید مصطفی نوروزیان
در يكی از سال های 1363 یا 1364، نزديك ظهر به مغازه پدرش سری زد و از آنجا به مغازه ما آمد و با پدرم هم صحبت شد تا موقع اذان ظهر كه از راديو قرآئت پخش شد مصطفی از روی صندلی بلند شد و از پدرم اجازه رفتن گرفت. بنده به او گفتم آقا مصطفی بفرما و بنشين شما تازه آمديد. او در جواب گفت: « می خواهم به مسجد برسم » و از پدرم خداحافظی كرد و رفت.
يادم هست هر موقع كه می آمد تا وقت اذان می شد، هركجا كه بود خودش را به مسجد می رساند. پدرش يك روز به بنده گفت مصطفی هر موقع كه می آمد و داخل مغازه اگر زنی می آمد و می خواست چيزی بخرد؛ اين پسر يا سرش را پايين می انداخت و يا صورتش را از مشتری بر می گردانيد و نگاه به اجناس مغازه می كرد تا مشتری برود.
وصيت نامه ی شهيد مصطفی نوروزيان شماره 1
بسم الله الرحمن الرحيم
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (153) وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَ لَكِنْ لَا تَشْعُرُونَ (154) وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ (155) الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (156)
‹‹ ايات 153 الي 156 سوره البقره ››
خدايا به تمام اسم های شريفت ، و عظمت و به خون پاك شهيدان مظلوم كردستان و خوزستان ، بيا ما را پيش محمد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا ، و حسن مجتبي و حسين ابا عبدالله و ائمه طاهرين تا امام زمان رو سياه مكن ،
خدايا از خود شرم دارم كه بگويم بنده صالحی بوده ام ، اما به صالحان درگاهت قسم ، خجالت می كشم ، پيش حسين مظلوم من تنم سالم باشد و او سر در بدن نداشته باشد.
خدايا به آبرومنداني كه بدنشان سوخت ، و بی سرگشت و صدپاره پيكر شدند ، آبروی ما را پيش انبيا و اوليات مبر و به همان صد پاره پيكر شدگانت قسم ، بدنمان را صد پاره و گمنام كن ، كه لااقل روز موعودت با هم روی سفيد و سربلند باشيم ،
خدايا خواست ، باعظمت توست كه يا ما را در رخت خواب بميرانی و يا در جبهه ، پس حال كه افتخار سربازيت به ما عنايت كردی ، قسمت می دهم به آن قسم هایی كه در كتابت خوردی ، اگر يك لحظه به آخر عمرمان مانده ما را به فيض شهادت برسان و از روی سياهی نجاتمان بده ،
خدايا می دانم كه وقتی به سر بریده علی اكبر حسين ، قسمت می دهند اجابت كننده ای ،
خدايا صدها بار به سربریده علی اكبر امام حسين ، قسمت می دهم ، كه من عاشق شهادتم ، و ما را به معشوقمان كه شهادت در راه توست برسان ،
ای خدای بسيار بخشنده ، يك لحظه روئیت صورت منور آقا امام زمان را به ما ببخشان .
خدايا از صميم قلب تو را می خوانم كه نگهدار روح الله موسوی خمينی كه نايب بر حق صاحب الزمان است و منجی عالم بشريت . منتخب شده توست باشی و او را طول عمر همراه با نصرت كامل منصور بداری .
خدايا حفظ كن امتی كه مرزداران اسلام هستند و پايدارشان بدار تا انقلاب حجت مهدی و صبر به خانواده صبور شهدا عنايت بفرما تا حافظ و پاسدار خون شهيدان باشند.
خدايا با امداد غيبی ات ، دشمنان اسلام و مسلمين را نابود بفرما و آنها را خوار و زبون و سرافكنده بگردان و مكر ، و حيله شان را به خودشان برگردان و همه را نيست و نابود بفرما .
با درود به رهبر كبير ، درهم كوبنده ستم و ستمگران و ناكش ، و مارقين ،قاسطين ، آن كس كه ماُمور شد نجات بدهد عالم بشريت را از راهی كه انحراف صراط المستقيم است ، آن كس كه ما مسلمانان قدرش را نمی دانيم و خيلی كم برايش دعا می كنيم ، آن كس كه واسطه بر حق مهدی و الهام گرفته خط رسول الله و خداست ، و غير از راه خدا راهی برايش معنی ندارد .
ای ملت خدا جوی ، خدا پرور ، خدا خوی ، خدا پرست !
قدر امام را بدانيد و او را با گريه بعد از نماز ، ده بار دعا كنيم و از خدا طول عمرش را بخواهيم ، و حرف هايش را گوش كنيم و جامه عمل بپوشانيم و غير از حرف امام و راه امام نرويم ، كه به خدا قسم در آخرت روسياه خواهيم شد.
با سلام و درود به امت هميشه در ميدان جنگ و درصحنه شما همان كسانی هستيد كه خود نمي دانيد، چه هستيد ، شما افتخار شدگان خدا و رسول خدا هستيد ، يعنی همان حبه الله و همان حزب الله كه هميشه پرهيزكارانند ، پس وظيفه پرهيزكاران صبرو تقوا پيشه كردن می باشد.
عزيزان خدا!
می دانيد دنيا از تقوا و پرهيزكاری شما به لرزه درآمده اين را از اين كوچك تان كه فرزندی از خاك ايران اسلامی می باشد كه با زبان الكنش به شما وصيت می كند، گوش كن كه دنيا را تو مسلمان به وحشت انداخته ای و اين را بدان كه همه ی دنيا به خواست خدا همه گرايش به اسلام پيدا كرده اند و فقط منتظر اين است كه ستمگر خاورميانه صدام از بين برود ، پس از فرستادن فرزندانتان به جبهه خودداری نكنيد تا فردا از روی رسول خدا شرمنده نشويد،
كمك كنيد به خط روح الله كه همان خط خداست ،
اگر كمبودی است صبور باشيد كه نشانه پرهيزكاري است ، نگذاريد دشمنان منافق پيشه در داخل شما را تحريك كنند.
به دهان ياوه گويان وابسته به جنايت كاران، مشت محكم بزنید و آنان را از خاك میهن اسلامی عزيزمان بيرون اندازيد ،
به جبهه ها همان طوری كه كمك كرديد، باز هم بيشتر كمك كنيد .
و در كارهايتان اخلاص داشته باشيد ، برای خدا کار کنید و برای غيرخدا كار نكنيد ،
نماز را اول وقت بخوانيد.
فرزندانتان را به احكام شرعی اسلام آشنا كنيد و مسجدها را پر كنيد كه به گفته امام مسجد سنگر است.
مُردن را از ياد نبريد كه از قافله دور می شوید ،
بهشت شهدا و گلزار های شهداها را شب های دوشنبه و شب های جمعه پر كنيد ،
و قدر اين خون هایی كه ريخته شده است را بدانيد .
با همديگر مهربان باشيد و در جلوی كار کسانی كه برای خدا كار می كنند، سنگ اندازی نکنيد.
به خانواده شهدا سركشی كنيد و آنها را در آغوش بگيريد ، و به فرزندانشان همانند علی ( علیه السلام ) مهربانی كنيد .
در مجالس دعای كميل ، دعای ندبه ، سخنرانی ها و تشیيع جنازه ها شركت كنيد و به حال خودمان گريه كنيم كه عمرمان گذشته و توشه ای برنداشته ايم.
وحدت بيشتر بين خود حفظ و مستحكم كنيد .
در هر نماز، بعد از سلام ؛ خدمت حضرت سيدالشهدا ( علیه السلام ) عرض ادب نماييد.
امام را هميشه دعا كنيد . نصرت و پيروزی اسلام را از خدا درخواست نماييد ،
به عنوان يك حزب الهی همیشه نظم و نظافت را رعایت كنيد.
قدر روحانيت را بدانيد و دعايشان كنيد.
قدر پاسداران و بسيجيان و ارتش و نيروهای مسلح را بدانيد و دعايشان كنيد.
از خدا بخواهيد راه كربلا هر چه زودتر بوسيله عزيزانمان باز شود
و از خدا نابودی دشمنان اسلام را طلب نماييد.
و بدانيد هر مسلمانی كه به خدا ايمان داشته باشد و گوش به فرمان ولی فقيه باشد و پرهیزگاری باشد و در راه خودسازی تلاش کند ، غير ممكن است كه در راه خدا شهيد نشود .
با درود به خون پاك و گرم شهيدان گلگون كفن امت اسلامي و با درود به قلب صبور و پر از ايمان خانواده های شهدا ،
عزيزانم! من خيلی كوچكتر از آن هستم كه به شما نصيحت كنم ولی شما پرچمدار انقلاب اسلامی هستيد بايد شما در همه جا حاضر باشید و سرود فرخندگی ، رشادت ها و شهامت های عزيزانتان را باز گو كنيد كه مايه ی افتخار اخروی شما هستند .
از خون عزيزانتان دست برنداريد و در نماز جمعه ها عكس عزيزانتان را ببريد
در مجالس عزاداری شهدا ، از زندگی اين عزيزان كه مناطق بسیاری از جمله دشت آزادگان را بر حق آزاد كردند ، صحبت كنيد.
مشغول به مال دنيوی نشويد كه خون عزيزانتان گرانتر از آن است ،
خدا را قسم می دهم به آبروی جوانانی ، كه دشت خوزستان را با خون خود آبياری كردند ، به شما صبر و استقامت عنايت بفرماييد ، تا هر چه زودتر بوسيله ی ديگر عزيزان، راه كربلای حسين مظلوم ( علیه السلام ) و راه قدس مقدس آزاد شود و شما عزيزان قبر حسين ( علیه السلام ) سرور شهيدان را در آغوش بگيرید و انقلاب خود را به تمام دنيا ارسال کنيد.
سلام و درود خدا برشما همرزمان گرامی باد ای پاسداران عزيز و رشيد و شجاع ، ای كسانی كه خدا افتخار و نصيبتان كرد و به حق سرباز امام زمان شدم ،عزيزانم ما كه خود را مسلمان می دانيم و پيرو خون سيدالشهدا می باشيم پس به حق تسليم خدا شده ايم ، بايد هر چه در توان داريم خدمت كنيم ، خدمت صادقانه
از رفتن به جبهه ها دريغ نورزيم و خون عزيزانمان كه در بهشت شهدا می باشد
فراموش نكنيم و اين را بدانيم تا اخلاص نداشته باشيم ، شهيد نمی شويم پس خدمت برای خدا و خلق خدا را افتخار و سربلندی بدانيم و حرمت لباس و حرمت اسلام را حفظ كنيم و بياد بياوريم كه خدا ما را از چه منجلابی نجات داد و اين را بدانيم كه پاسدار خون شهدا شدن كار هر كسی نيست ، مگر اينكه خدا افتخار نصيب كند .
كسانی كه خدمت صادقانه می كنند در جلو يا پشت سر آنها سنگ نياندازيد ، بلكه كمكشان كنيم تا گامی برداشته باشيم.
، نصرت پيروزي شما خداجويان حزب الله اعظم را از خدا خواهانم ،
و خدا را برای شما قسم می دهم كه به پاهای شما قوت و بازوان شما نيرو و به تفكر شما عنايت بفرمايد تا اسلاممان پيروز و منصور گردد
و بدانيد كه همه مسئول هستيم و مورد سؤال خدا و خلق خدا .
تا قطره خونی می چكد از پيكرم سرباز اسلامم خمينی رهبرم
عشق خدا شور حسينی بر سرم سرباز اسلامم خمينی رهبرم
سرباز اسلامم زحق آزاده ام من دست بعهد با خمينی داده ام
خون شير مادر بر كف بنهاديم سرباز اسلامم خميني رهبرم
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خمينی را نگهدار
كردستان مريوان روز دوشنبه مورخ 1362/6/13
وصيت نامه شهيد مصطفي نوروزیان شماره 2
بسمه تعالی
بنام خدایی كه آغاز هستی و پيدايش زندگی و پايان زندگی هر چيز از اوست ،
خدايا اگر نتوانستم آن ستايشی كه شايسته تو بود بجا آورم و آن طور كه تو می خواستی زندگی كنم پس مرگم را آنچنان قرار ده كه لااقل بدين گونه كفاره گناهان كبيره و صغيره را ادا كرده باشيم
خدايا ، خدايا من سرباز اسلام تو بوده ام و خود می دانی كه از طفوليت به درگاه با عظمتت دست نیاز و طلب بخشش دراز كرده ام و پيش حسين پناه گرفته ام
خدايا تو آگاه بودی از وجودم كه هميشه حسين عزيز را صدا زده ام ، به ائمه طاهرين و امامان معصوم متوسل شدم پس خدا در این سرزمين كربلا و اسلام ، درود بفرست بر رسولت محمد مصطفی و از علی تا صاحب الزمان و نائب بر حق او خمينی بت شكن ،
خدايا اگر يك لحظه به پايان عمرم باقی است آن يك لحظه مرا به فيض شهادت نائل فرما
خدايا به ما آگاهی و بينش اسلامی بده تا راه حسين را ادامه دهيم و تا قطره قطره خون ناچيزمان را فدای اسلام نماييم .
خدايا به تمام روحانيون عزيزمان صبر و شكيبایی و قوت قلب عنايت فرما تا اسلام عزيز را دو دستی تقديم امام زمان ( عج ) كنند ،
خدايا به امام عزيزمان طول عمر كبير قرار ده ، تا مستضعفين جهان را از ظلم بيدادگران شرق و غرب نجات دهند .
خدايا به ناكسان و پست فطرتان گمراه، آگاهی عنایت کن و اگر به راه نيامدند مرگ و دوزخ ابدی بده،
ملت مستضعف ايران و جهان امروز روز حمله ی حسين زمان بر عليه بيدادگران است و روز پيروزی اسلام بر كفر جهانيان است ،
امت عزيزم من سرباز كوچك امام و شما، از اين زمين كربلا، شما را دعا می كنم ، و از خدا برای همه شما طلب بخشش و آمرزش می نمايم و اميدوارم كه تمام شما پا روی خون اين حقير گذاشته و به كربلای شريفه مشرف شويد ،
امت عزيزم فراموش نكنيد كه ما در تحريم اقتصادی هستيم و بدانيد ملتی كه انقلاب اسلامی كرده هميشه كمبود داشته و بياييم اسراف نكنيم كه خدا اسرافكاران را دوست ندارد . همه ی ما مؤظف هستيم به دستور امام گوش كنيم و او را هميشه بعد از نماز دعا كنيم و امام را تنها نگذاريم ،
و اگر بدی از من ديده ايد مرا ببخشيد.
خانواده عزيزم
سلام من از اين زمين كربلا بر شما باد ،
سلام بر تو ای مادر و ای پدر مرا تشويق نمودید كه به جبهه بيايم و خون خود را فدای اسلام نمايم
من هم فرزند كوچك اين امت هستم ، و از شما خواستارم كه بعد از شهادتم گريه نكنيد . هر روز بعد از نماز برای امام و همه امت شهيد پرور و شما دعا می كنم ، و برای شما پدر و مادرم و خواهرانم و برادرانم
و سلامتی شما را از خدا تا انقلاب مهدی می خواهم و اميدوارم كه شما را در روز قيامت شفاعت نمايم ، اگر خدا بخواهد،
مبادا يك لحظه از فكر خدا دور شويد و مرا با لباس سپاه خاك كنيد و هر شب جمعه بر روی مزارم بيايد و فاتحه را فراموش نكنيد ، و مقدار پولی كه دارم با آن ، اگر كربلا باز شد مادرم، و پدرم ، و خاله ام را به كربلا ببريد .
و به جای من از همه كسانی كه من به آنها بدی كرده ام ، و چون دستم نمی رسد طلب بخشش كنم اول از خدا ،بعداُ شما از مردم حلاليت بخواهيد،
من هم كسانی كه حرفی يا غيبتی پشت سر من كرده اند ، می بخشم .
خواهرانم هميشه اسلام را دعا و به مادم قوت قلب بدهید،
بعد از خداوند من هم شما را دعاگو هستم ،
از برادرانم می خواهم به خون شهيدان احترام بگذارند و اسلام را دعا كنند و بعد از آن به جبهه بيايند ، زيرا اينجا كربلاست و پدرم شرکت در نماز جمعه و خواندن نماز اول وقت را به عنوان نصيحت به همه ی مردم بگو ،
خدا ناظر همه شماست.
وصيت نامه ی شهيد مصطفی نوروزيان شماره 3
بنام خدا
با سلام به خانواده عزيزم و انقلابي و حزب الهی ،
پدر و مادرم خدا را قسم به عزت و جلال علی ، و فاطمه زهرا می دهم که شما را در آخرت ببخشد و به بهشت برين هدايت كند ، كه به فرزندانتان راه سعادت را نشان دادید ،
عزيزانم اميدوارم كه مرا حلال كنید و اگر بدی از من ديده ايد و رنجيده شده ايد مرا به بخشش خدا ، ببخشيد .
اگر مُردم يا شهيد شدم ، در سوگ من گريه نكنيد و هميشه خدای منان را تسبيح بگوييد.
از برادرانم و خواهرانم و بزرگان و خويشان، طلب بخشش می كنم .و اگر كسی هست كه از دست من ناراحت می باشد او را راضی كنيد، چون شهادت من بستگی به عفو حق الناس دارد ، هر شب جمعه در حسينيه، به نيت پنج تن آل عبا ، 5 چراغ روشن كنيد .
گرفتن مجلس عزا و جلسات قرآن و دعای ندبه را فراموش نكنيد ،
مقدار پولی كه هست خرج خانه خدا كنيد و سهمی برای مسجد قائم را کنار بگذارید.
چون يادم نيست
اگر هر كس كه طلب قرض از من داشته آن را بدهيد،
شب های جمعه بر سر قبر من بياييد و دعای اَمَّن یُّجیب ( آیه ۶۲ سوره نمل ) را فراموش نكنيد،
و به فرزندانتان افتخار كنيد و برادران را به جبهه فرستند،
مبادا خون من سپر اموال دنيوی شود ، از بنياد شهيد كه احتياج به كمك دارد كمكی گرفته نشود .
مادرم می دانم كه قلب تو خيلی نازك است مبادا بی طاقتی كنيد و همين طور خاله عزيزم ،
و عزيزانم ، ذكر صلوات و دعای اَمَّن یُّجیب ( آیه ۶۲ سوره نمل ) را فراموش نكنيد .
اسلام و مسلمين را دعا و نابودی دشمنان را از خدای منان خواستار باشيد و بدانيد كشته شدگان در راه خدا زنده اند و روزی می خورند ، ولی ما نمی دانيم .
خواهشمند است به وصيتم جامه عمل بپوشانيد ، و مايه ی عذاب من نشويد،
برادرانم اسلامتان را نگهداری كنيد ، اسلام به خون من و تو احتياج دارد اين را بدانيد كه اگر ما خودمان مسلمانيم بايد كوشاتر از هر روز باشيم ،
صف نماز جمعه ، دعای ندبه و دعای كميل مجلس قرآن ، راهپيمایی ها و از همه مهمتر در خط امام بودن مايه سعادت دنيوی و اخروی است همه را جامه ی عمل بپوشانيد ،
از خون شهدا سوء استفاده نشود ،
امام را ياری كنيد .
به جبهه ها برويد
و از خدا طلب شهادت كنيد ،
در كارها به پدر و مادر كمك كنيد .
و مرا ببخشيد كه خداوند بخشنده و مهربان است .
خواهران عزيزم
زينب گونه هر جا كه رفتید از آرمان خون شهدا صحبت كنيد
كارهايتان در راه رضای خدا و خوشنودی خدا باشد .
راه شهدا را برادران و خواهرانشان بايد ادامه دهند. عاشقانه در ميدان جنگ،
شب جمعه خدمت برای الله را كوشاتر از هميشه انجام دهيد.
نمازتان را اول وقت بخوانيد ،
و برايم نماز بخوانيد ،
اميد است كه روز قيامت سربلند باشيد ،
ضمناً 18 روز از روزه ی ماه مبارك را نگرفته ام اگر توانستيد آن را برايم ادا كنيد ،
مادرم افتخار كن كه امانتی را كه به دست تو دادند آن را بدون كم و كاست تحويل صاحب اصليش يعنی خدا داديد .
مرا در جوار پاك شهدا به خاك بسپاريد و اگر توانستيد شب جمعه سورة الإسراء (سوره بنی اسرائيل) ، و جوشن كبير را برايم بخوانيد . و اين را بدانيد كربلا آزاد و اسلاممان پيروز خواهد شد
پدرم به خود حالت ضعف و زبونی نگيرید ، كه دشمن خيال كند که ما شكست خورده ايم ، در مرگم شاد باش و لباس سياه را نپوش و صلوات و تسبيح خدا را بگو و مرا با لباس سپاه به خاك سپاريد ، تا دشمن بداند كه با هدف مُردم ،
نمازتان را با اخلاص و اطاعت تان را از خدا با خوشرويی عمل نماييد ،
خدا را قسم دهيد تا انقلاب جهانی مهدی خمينی را بر همه مسلمانان جهان نگهدارد ، پيرو خط روحانيون باشيد و راه من بستگي به شما دارد . ضمناً پيروان مهدی كه جوانان اسلامم هستند ، تشويق و در بيان زندگی حسين ابن علی ( علیه السلام ) آشنا و به آنها گفته شود كه حسين ابن علی ( علیه السلام ) هفتاد و دو تن را قربانی كرد ،
بايد ما راه اين شهدای جمهوری اسلامی را ادامه دهیم آنان که چون حسين و يارانش در زمين گرم كربلا ، نوای حق سر دادند ،
همه موظفند به ندای حسين زمان ، به ندای رهبر امت لبيك گويند كه به راستي نشانه خداست.
و من الله توفيق
برگ زرین شهید مصطفی نوروزی
شهیدان حسن گودرزی و مصطفی نوروزی
شهید ابراهیم دهقانی
شهید ابراهیم دهقانی
نام : ابراهیم
نام خانوادگی : دهقانی
نام پدر: ابوالحسن
نام مادر : رقیه
تاریخ تولد : 1334/12/23
محل تولد : آبادان
تاریخ شهادت : 1361/2/12
محل شهادت : جاده خرمشهر اهواز ، سه راه دارخویین
دلیل شهادت : اصابت ترکش به شکم
نام گلزار شهدا : گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد
کد ایثارگری : 6112197
زندگینامه
شهيد ابراهيم دهقاني بیست و دوم اسفندنله سال 1334، در شهرستان آبادان به دنیا آمد. پدرش ابوالحسن و مادرش رقیه نام داشت. دانشجوی دوره دکترا در رشته پزشکی بود. سال 1358 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. دوازدهم اردیبهشت 1361، با سمت مسئول توزیع در دارخوین بر اثر اصابت ترکش به شکم، شهید شد. مزارش در گلزار شهدای شهرستان بروجرد واقع است.
فرزند ابوالحسن در سال 1334 در شهرستان آبادان به دنیا آمد. پس از اتمام تحصيلات مقدماتي در سال 1347 وارد دبيرستان شد.
از آنجا كه محل زندگي وی در محله ساده ای بود با فقر و بدبختی مردمان زمان خويش آشنا شد و از جنايات رژيم پهلوی مطلع گرديد. بعد از پشت سر گذاشتن مقطع متوسطه و پايان خدمت سربازي جهت ادامه تحصيل در رشته پزشكي عازم كشور آمريكا شد. ایشان در سال 1358 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد .
پس از پيروزي انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحميلی درس را ناتمام گذاشت و به ايران بازگشت و يكي از بنيانگذاران كميته امداد امام خميني آبادان و بنياد امور مهاجرين آبادان بود.
مسئوليت توزيع خواربار و پوشاك روستاهاي آبادان نيز بر عهده وی بود كه يكبار در حين انجام وظيفه مورد اصابت تركش قرار گرفت و مجروح شد.
شهيد دهقاني در درگيری و پاكسازی و دفع هجوم عراقي ها به كوي ذوالفقاری و فياضيه حضوری فعال داشت.
سرانجام با حضور در عمليات بيت المقدس در محور دارخوئين اهواز در تاريخ 12 اردیبهشت 1361 بر اثر اصابت تركش به فيض عظيم شهادت نائل آمد و در بهشت شهدای بروجرد به خاك سپرده شد در حاليكه متاهل بود و يك پسر از وی به يادگار مانده است.
وصیت نامه شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون .
ای پدرم خدا را چنان عبادت کن که او را می بینی و اگر او را نمی بینی او تو را می بیند و قدم اول عبادت و بندگی آفریدگار شناسائی اوست ای پدر وصیت مرا حفظ کن تا در دنیا و در آخرت سعادتمند باشی . آنقدر به جبهه می روم تا آخر شهید شوم. ای جوانان، ای برادران نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین در میدان جنگ شهید شد، ای برادران نکند در غفلت بمیرید که علی در محراب شهید شد و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر(ع) در راه حسین(ع) و با هدف شهید شد.
ای مادر نکند از رفتن فرزندانت به جبهه جلوگیری کنی که فردا در محضر خدا نمی توانی جواب زینب را بدهی که تحمل هفتاد و دو شهید را نمود. مادر مثل خاندان وهب جوانانتان را به جبهه های نبرد بفرستید و حتی جسد او را هم تحویل نگیرید زیرا مادر وهب فرمود سری را که در راه خدا داده ام هرگز پس نمی گیریم برادران استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید و سعی کنید که بین شما تفرقه نیندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا نکنند که اگر چنین گردد روز بدبختی مسلمانان و جشن ابر قدرتهاست حضورتان را در جبهه های حق علیه باطل فعال کنید.
در شناخت امام بیشتر دقیق شوید و سعی کنید، عظمت او را بیابید و خود را تسلیم او سازید و صداقت و اخلاص خود را همچنان حفظ کنید ، سلام مرا به رهبر عزیزم برسانید و بگویید تا آخرین قطره خونم سنگر اسلام را ترک نخواهم کرد. با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و تمامی کربلاها با حسین(علیه السلام) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلام و امام زمان (عج) به اجراء در آید.
1361/02/12
ابراهیم دهقانی
شهید شهریار رحیمی
شهید شهریار رحیمی
نام : شهریار
نام خانوادگی : رحیمی
نام پدر: محمدرضا
تاریخ تولد: 1344/06/26
محل تولد: بروجرد
شغل: دانشجو
دانشگاه : دانشكده بهداشت كار تهران
مقطع تحصيلي : كارداني
رشته تحصيلي : بهداشت حرفه اي
تاریخ شهادت: 1366/12/20
محل شهادت : بروجرد ـ بمباران هوايي روستای خایان
کد ایثارگری : 6608471
زندگینامه
شهید شهریار رحیمی در تاريخ 1344/6/26 در خانواده ای متدین و مذهبی در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش محمدرضا، كارمند بود و مادرش كبرا نام داشت.
او فردی بردبار و صبور بود و به خاطر رفتار و ادبش همیشه مورد تحسین و احترام نزدیکان واقع می شد. دوران ابتدایی تا متوسطه جزء شاگردان موفق و ممتاز بود. او دارای شخصیتی آرام، جذاب، متفکر و باایمان بود. تقوا و توکل از همان کودکی در وجود او شکل گرفته بود و ایثار و اخلاص و نیکوکاری جزء برنامه های روزمره او بود. به طوری که مورد تشویق دیگران بود و از او الگوگیری می کردند.
دوره دبیرستان بود که پدرش به علت بیماری سرطان زمین گیر شد و مسئولیت پرستاری و خانواده را توام با خواهر و برادرانش عهده دار گردید اما چندی نگذشته بود که برادر وی در دریای خزر غرق شد و به دیار باقی شتافت و تمامی مسئولیت های زندگی را مردانه متقبل شد. با پشتکار تحصیلات را ادامه داد و بعد از اخذ دیپلم در رشته پرستاری پذیرفته شد اما چون علاقه ای نداشت انصراف داد و دوباره کنکور شرکت کرد تا در رشته بهداشت حرفه ای مدرسه عالی پذیرفته گردید. علاوه بر تحصیل مطالعات زیادی در زمینه مسائل مذهبی و به خصوص مطالب علمی و ستاره شناسی داشت.
اوقات فراغت را غالبا با مطالعه سپری می کرد مشکلات عدیده خانواده او را سخت به خود مشغول ساخته بود اما توکل و استواری او هر نوع مشکل را حل می ساخت. در دانشگاه بود که دشمن متجاوز به علت پیشروی رزمنده ها هر روز شهرهای بیشتری را مورد هجوم هوایی و موشکی قرار می دادند و بروجرد نیز مرتبا بمباران می شد. تصمیم گرفت که چند روزی درس را رها کرده و برای اسکان خانواده به بروجرد بیاید برای دوری از حمله هوایی، با مشورت اطرافیان، روستای خایان را انتخاب کرده و به آن جا رفتند. شهریار در روستا غالبا به باغات می رفت و مطالعه می کرد. تا این که در تاریخ 1364/12/20 روستای خایان را بمباران کردند و شهریار در حال مطالعه به فیض شهادت نائل گردید.
بیست و ششم شهريور 1344 ، در شهرستان بروجرد به دنيا آمد. دانشجوي دوره کاردانی در رشته بهداشت حرفه ای بود. بيستم اسفند 1366 ، در بمباران هوايي زادگاهش بر اثر اصابت تركش به دست و پهلو، شهید شد. مزار وي در همان شهرستان واقع است.
شهید سرافراز شهریار رحیمی در شهریور 1344 در خانواده ای متدین و مذهبی به دنیا آمد و نسیم وصالش شادی و سرور را برای خانواده به ارمغان آورد دوران کودکی و نوجوانی را درسایه ی حمایت پدر و مادری دلسوز و مهربان پشت سر گذاشت و درس ایثار و فداکاری را در خانواده ای مذهبی فرا گرفت این شهید بزرگوار دوران ابتدایی و راهنمایی را با نمرات عالی طی کرد و وارد دبیرستان شد شهید رحیمی جوانی بود خوب و خوش مشرب متدین و با ایمان . متواضع و فروتن .
برادر بزرگش در سال 1359 در دریا غرق شد و این حادثه تاثیر فراوانی بر روحیه ایشان گذاشت طولی نکشید که پدر بزرگوارش نیز که براثر ناراحتی سرطان رنج می برد به رحمت خدا پیوست و در نتیجه مسئولیت شهریار سنگین تر از گذشته شد.
شهریار در سال 1363 موفق به اخذ دیپلم شد و پس از آن وارد دانشگاه گردید مدتی که از تحصیل او در دانشگاه گذشت، برای سرکشی به خانواده، به بروجرد آمد با توجه به بمباران بروجرد توسط دشمن بعثی، از خانواده می خواهد که به یکی از روستاهای اطراف بروند و این کار را انجام می دهند ولی متاسفانه در همان روز اول که شهریار برای مطالعه به یکی از باغ های اطراف روستا می رود براثر بمباران هوایی مورد اصابت ترکش بمب های دشمن قرار می گیرد و به درجه ی رفیع شهادت می رسد و از او فقط خاطراتی شیرین بر جای می ماند .
روحش شاد و یادش گرامی باد.
شهید تيمور معظمی گودرزی
معلم شهید تيمور معظمی گودرزی
نام : تیمور
نام خانوادگی : معظمی گودرزی
نام پدر : علی
شغل : دانشجوی تربیت معلم شهید مطهری بروجرد
مقطع تحصيلي : كاردانی
رشته تحصيلی : آموزش ابتدايی
تاريخ تولد : 1340/03/02
محل تولد : بروجرد
تاريخ شهادت : 1365/02/30
سمت : تك تيرانداز
تیپ ۵۷ حضرت ابولفضل (ع) گردان شهدا گروهان حمزه سیدالشهداء
محل شهادت : حاج عمران
نام عملیات : حاج عمران مقابله با تك عراق
سمت در زمان شهادت : آرپی جی زن
کد ایثارگری : 6535001
زندگینامه
شهید تیمور معظمی گودرزی در روزدوم خرداد ماه سال 1340 در روستای ملمیجان شهرستان بروجرد در خانواده ای متدین متولد شد. دوره ی ابتدايی را در دبستان روستا آغاز کرد. در این مقطع باید هم کار می کرد و هم درس می خواند چون تنها پسر خانواده بود و پدرش نیز در شهرهای دیگر مشغول کار برای امرار معاش خانواده بود در نتیجه او مسئولیت مهمی به عهده داشت؛ هم خانواده و هم تحصیل. دوره راهنمایی و دبیرستان را در بخش اشترینان پشت سر گذاشت.
او در طی این مقاطع می بایست فاصله روستا تا اشترینان را که 5 کیلومتر بود هر روز دوبار با پای پیاده طی می کرد. با این وجود از تحصیل دست برنداشت و توانست مدرك ديپلم را كسب کند.
در ایام فراغت بیشتر به کار کشاورزی و مطالعه و ورزش کاراته می پرداخت.
او هميشه صبور بود و در همه كارهای خود به خداي يگانه توكل می كرد. اين خصلتهاي زيبا در امور زندگی او را از ديگران متمايز می ساخت. وی در كنار تحصيلات در امور كشاورزی همراه پدر بود و به او كمك می كرد.
سپس براي دفاع از نواميس ملت مسلمان ايران لباس مقدس سربازی را به تن كرد و به كفرستيزان جمهوری اسلامي ايران پيوست. وی دوران سربازی را در اردوگاه پرندك تهران مشغول به خدمت بود. وقتی با اسرای عراقی و اهداف پليد بعثی رژيم عراق آشنا می شود به ندای رهبر انقلاب امام خمينی (ره) لبيك گفته و عازم رفتن به جبهه می شود.
او اخلاق بسیار خوبی داشت و بسیار بخشنده و مؤمن بود با وجود همه مشکلات همیشه نسبت به دوستان گذشت می کرد و مواردی هم بوده که از لباس های خود به دوستانش که نیاز داشتند بخشید او همیشه خواهرانش را به پوشیدن روسری و حفظ حجاب و خواندن نماز و قرآن راهنمایی می کرد.
هیچ وقت نسبت به خانواده و مخصوصا خواهرانش عصبانی نمی شد همه اقوام و دوستان او را دوست داشتند و هرگز از او ناراحت نشده بودند.
همیشه صله رحم به جای می آورد و به تمام اقوام رسیدگی می کرد رفتارش به گونه ای بود که هر کدام از دوستانش مشکلی داشتند به او مراجعت می کردند تا جایی که می توانست به آنها کمک می کرد.
یکی از مهم ترین اهداف زندگیش، تحصیل بود و همه را نیز به خواندن درس راهنمایی می کرد و به همین جهت بود که شغل شریف معلمی را انتخاب کرد در دوران انقلاب با این که نوجوانی بیش نبود در تظاهرات شرکت و به عنوان بسیج خدمت می کرد. او قبل از انقلاب هم در امور فرهنگی و سیاسی شرکت می کرد.
ایشان موضع سرسختی در مقابل منافقین داشت و اگر در بین مردم عادی مسئله ای را مشاهده می کرد با استدلال برای آن ها توضیح می داد و آن ها را راهنمایی می کرد.
او رابطه خوبی با خانواده و همسر و دیگران داشت. بسیار خوش برخورد و فروتن بود. او در زمینه مکانیکی و کشاورزی مهارت داشت.
نظرش در مورد جنگ این بود که: فتوا داده اند جبهه را برای همه کسانی که توانایی جسمی دارند و گرم نگه داشتن پشت جبهه را برای کسانی که توانایی ندارند واجب است.
او وارد دانشگاه تربیت معلم شهید مطهری شد. چند مرحله به عنوان بسیجی برای درس دادن به بسیجیان به جبهه اعزام شد . و آخرین بار هم به عنوان بسیجی از طرف تربیت معلم بروجرد به جبهه اعزام شد. همیشه می گفت توکلتان به خدا باشد و التماس دعا داشت برای اینکه به شهادت برسد. می گفت بنا به گفته امام؛ جنگ سرلوحه تمام کارهاست.
آخرین بار اصرار زیادی داشت تا با خانواده عکس بیاندازد و این کار را هم کرد. هنگامی که رفت پشت سر خود را نگاه می کرد گویی که می دانست بازگشتی نیست.
در وادي نور، از سنگري به سنگر ديگر و از موقعيتی به موقعيت ديگر، مجنون صفت دنبال ليلیي می دويد. در سحرگاهی نگاهش در نگاه يار گره خورد و تن و جان يكي هديه دوست كرد.
ایشان در روز سی ام اردیبهشت ماه سال 1365 در منطقه عملیاتی حاج عمران هدف تير مستقيم دشمن قرار گرفت و شهد شيرين شهادت را نوشید. پس از گذشت دوازده سال ، پیکر مطهرش در سال 1373 تفحص شد و تربت پاک وی در گلزار شهدای زادگاهش زیارتگاه خیل عاشقان ایثار و شهادت شد.
وصیت نامه شهيد تيمور معظمی گودرزی
بسم الله الرحمن الرحيم
ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون
با سلام و با درود بيكران بر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نايب برحقش حضرت امام خميني رهبر كبير مستضعفان جهان و با درود مخلصانه نثار روح شهيدان راه اسلام و حقيقت و با سلام بر مجاهدان في سبيل الله.
وصيت نامه خويش را به رشته تحرير درمی آورم. اولين مطلبي كه به نظر اين حقير جلب نظر میكند اين است كه در اين موقع حساس كه اسلام و شرافت انسانی در بين است وظيفه تمام مسلمين واقعی است كه در راه خدا و فقط براي رضای حق تعالی بپاخيزند و از هيچ نيروی شيطانی هراسی نداشته باشيد كه بنا به فرموده امام امت نيروی خدا بالاتر از تمام نيروهاست و بقول پيامبر بزرگوار مجد و عظمت براي فرزندان خود به يادگار بگذاريد و جبههها را خالي نكنيد.و اي برادران مسلمان مردانه به جبههها هجوم آوريد و كساني كه توانايی آمدن ندارند پشت جبههها را گرم نگهداريد. تا كار اين صدام و صاميان بيدين و متجاوز را يكسره كنيد و از دين و ناموس خويش دفاع كنيد كه اگر خدای ناكرده اين مزدور ( صدام ) جان بگيرد بلايي به سر اسلام و مسلمانان می آورد كه زبانم لال هيچ مسلمانی جرأت نماز خواندن و ادعای مسلماني كردن نخواهد داشت.
ولی در آخر وصيتی به پدر و مادر عزيزم كه ايشان را از جانم بيشتر دوست می دارم و بی نهايت شرمندهام از اينكه هيچ گونه خدمتی نتوانستم به ايشان بنمايم و همچنين از همسر و خواهرانم كه اميدوارم خداوند به شما همگی صبر عنايت فرمايد و از شما عاجزانه تقاضامندم در مرگم گريه و زاري نكنيد كه دشمنان اسلام شاد می شوند. و اين حقير اگر لايق باشم در راه پرافتخار حسين ( علیه السلام ) قدم می گذارم و جامه ننگ و ذلت بار را نمی پوشم.اگر خواستيد گريه كنيد برای اباعبداله الحسين گريه كنيد كه ثوابی بس عظيم دارد.
سفارشی كه دارم اين است كه شما (پدر و مادر) و همسر و خواهرانم اشتباهات مرا ببخشيد و از خدای بزرگ برايم طلب مغفرت نماييد. چون در تمام طول زندگيم هميشه مرتكب معصيت شدهام و اطاعت خالق خويش را نكردهام. غصه نخوريد با سرافرازی و سربلندی زندگي كنيد چون تنها پسرتان را در راه خدا هديه كردهايد.
مادر،پدر عزيزم و همسر و خواهران مهربانم و وابستگان و دوستان از اينكه با شما خداحافظی نكردهام مرا ببخشيد.
درود بر حسين (علیه السلام ) و بر شهيدان راه حق تعالی
خداحافظ
به اميد پيروزی نهايی اسلام بر قوای كفر جهانی
تيمور معظمی گودرزی
شعری از شهید تیمور معظمی گودرزی
این شعر جانسوز در ساعت های آخر عمر شهید در اول خرداد 1365 در منطقه جنگی حاج عمران نوشته شده است
برو مادر خداحافظ که دیگر روی ماهت را نخواهم دید
دگر از گرمی آغوش پر مهرت نصیبی بر نمی گیرم
مرا دیگر نمی بوسی
دگر لب های گرمابخش دلجویت برای من نمی خندد
برایم دیگر این دنیا به آخر می رسد مادر
دگر آن دست گرمت را بر روی گونه هایم حس نخواهم کرد
دیگر سهمی ندارم از نوازش های تو مادر
خوش آن روزی که در دامان پر مهرت مرا می پرورانیدی
و حالا من آن طفلم
به محبوبم بگو مادر من دلخسته را دیگر نمی بیند
امیدش را ببر مادر بگو فرزند من مرده است دیگر برنمی گردد
صدای ناله های زخمی ها
خروش و غرش بی وقفه ی خمپاره ها در جبهه می پیچد
مسلسل ها ز بی رحمی بروی رزمنده ها ، خمپاره ها سرب می بارند
به گوشم آه درد آلود مجروحان ندایی تازه می گردد
تفنگم را به دوشم می کشم تا ناجوانمردان دشمن را از پا بیندازم
و اما لحظه ای از سوزش درد سینه ام بر پا نمی مانم
سپس بر خاک گرم جبهه می غلتم
ولی مادر برو با سربلندی زندگانی کن
که فرزند تو اینک در ره میهن شهادت را پذیرا شد
شکوه این شهادت را علف هایی که با خونم به رنگ لاله می روید به همراه نسیمی بازگو می کند مادر
شب تاریک و غمگین است
من بنشسته ام اینجا
دور از بسترم مادر
به یاد گرمی آغوش پر مهرت
تفنگم را به آغوشم فشردم من
ولی ناگه صدای غرش توپی به افکار من بیچاره می خندد
به گوشم ناله ی زنجیرهای تانکی می رسد از دور
به دنبالش هزاران بمب آتش زا می ریزد از دور
خداحافظ مادر جان ...
خاطره پدرشهید تیمور معظمی گودرزی
راوي : پدر شهيد
*شهید نگهبان کمپ عراقی ها بود و تلاش می کرد به جبهه برود من گفتم: تیمور عزیز، تو تنها پسرم هستی به جبهه نرو گفت: پدرم الان صحرای کربلا است همه باید به جبهه برویم.
خاطره مادر شهید تیمور معظمی گودرزی
راوي : مادر شهيد
* فرزندم وقتی که به سربازی رفت او را به شهرستان شاهرود فرستادند و من به ملاقات شهید رفتم و به من گفت: مادر من قند ندارم و من رفتم برای او قند بخرم و گفتند قند کوپنی است بعد با فرزندم آمدیم درب یک مغازه که قند بخرم فرزندم گفت: آقای مغازه دار مرا حلال کن چون من سه دانه انگور از سبد انگور شما خورده ام و این صحنه را هیچ وقت فراموش نمی کنم.
شهید عبدالزهرا بحرانیانی
شهید عبدالزهرا بحرانیانی
نام : عبدالزهرا
نام خانوادگی : بحرانیانی
نام پدر : نوذر
نام مادر : زهرا
تاریخ تولد : 1344/03/19
محل تولد : آبادان
شغل : دانشجو
تحصیلات : کارشناسی
تاریخ شهادت : 1364/05/15
محل شهادت : زبیدات عراق
نام گلزار : گلزار بهشت شهدای بروجرد
کد ایثارگری : 6402210
زندگینامه
شهید عبدالزهرا بحرانیانی در 19 خرداد ماه سال 1344 در خانواده ای متدین و مذهبی در شهر حماسه آفرین آبادان چشم به جهان گشود .
پدرش نوذز نام داشت و کارگر شرکت نفت بود و مادرش زهرا نام داشت.
بعد از اتمام تحصیلات در رشته مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد. دانشجوی کارشناسی در رشته شیمی بود. همزمان با تحصیل در دانشگاه ، در جبهه های حق علیه باطل نیز حضور داشت.
از همان دوران کودکی خلاقیت و استعدادهای خارق العاده ای به فراگیری قرآن و نماز و روزه داشت و در سن 6 سالگی شروع به تحصیل نمود در ایام تابستان جهت فراگیری قرآن به مکتب میرفت پس از انجام دوره راهنمایی وارد دبیرستان شد و در کلاس دوم دبیرستان بود که رژیم بعث عراق جنگ را بر کشور ایران تحمیل کرد و شهید به همراه خانواده به شهر بروجرد عزیمت نمودند.
عبدالزهرا در پیشبرد انقلاب سهم به سزایی از خود نشان داد به طوری که وارد بسیج شده و فعالیت خود را در بسیج مردمی آغاز نمود و درسش را بصورت متفرقه ادامه داد. در دوران دبیرستان و پش از اینکه سال دوم را با موفقیت پشت سر گذاشت ، در اوایل سال سوم دبیرستان به جبهه اعزام شد و به همین خاطر او را از دبیرستان اخراج کردند ولی ایشان مایوس نشد و بعد از بازگشت مجدداً درس سال سوم را با جدیت ادامه داد و پس از قبولی مجدداً اعزام به جبهه شد و زمانی که به او اطلاع دادند که شما در دانشگاه قبول شده ای به علت اینکه در جبهه به وجود او نیاز داشتند حاضر به بازگشت نشد اما بالاخره با اصرار فرمانده اش به بروجرد برگشت و وارد دانشگاه شد و در انجمن اسلامی دانشگاه فعالیت نمود و در امر فرمان امام راحل در خصوص رفتن به جبهه همکلاسی های خود را تشویق می نمود .
از ویژگی های این شهید بزرگوار می توان به رابطه بسیار صمیمی و نزدیک با والدین خود اشاره کرد و او برای خانواده نه یک فرزند بلکه معلمی بود دلسوز و همواره سعی می کرد و که پدر و مادر خود را راضی نگه دارد و در سختی ها و مشکلات زندگی آن ها را یاری نماید .
شهید اغلب اوقات فراغت خود را صرف مطالعه و دستگیری از افراد کوچک خانواده می کرد و با توجه به اینکه علاقه شدیدی نسبت به انجام فرایض دینی و الهی داشت دوشنبه و پنچ شنبه هر هفته را روزه می گرفت و به صله ارحام بسیار اهمیت می داد.
شهید عبد الزهرا زمانی که 45 روز مرخصی از دانشگاه گرفته بود طاقت نیاورد و حتی در بین مرخصی به جبهه رفت و بعد از سه روز در تاریخ 15 مرداد ماه 1364 در حین آموزش در رودخانه ام ارزال در زبیدات عراق به درجه ی رفیع شهادت نائل آمدند و پیکر پاک و مطهرش در بهشت شهدا بروجرد به خاک سپرده شد و در بهشت جاویدان همنشین ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین گردید .
شهید احمد حسینی
شهيد احمد حسينی
نام : احمد
نام خانوادگی : حسینی
نام پدر : شکرالله
نام مادر : عزت
تاریخ تولد : 1344/03/31
محل تولد : بروجرد
تاریخ شهادت : 1365/05/22
محل شهادت : فاو عراق
شغل : دانشجو
دانشگاه : صنعتی اصفهان
رشته تحصیلی : مهندسی برق
مدرک تحصیلی : کارشناسی
کد ایثارگری : 6511428
زندگینامه
شهيد در خرداد سال 1344 در شهرستان بروجرد در خانواده ای با ايمان و متقي و روحانی به دنيا آمدند . پدرش شکرالله، روحانی بود و مادرش عزت نام داشت.
او در كودكی فردی بسيار مودب و خوش برخورد بود و هميشه با آن سن كم سعی می كرد كه حتی هم سن و سالانش را ارشاد نمايد و در سال 1350 وارد دوره ابتدايی شد و دانش آموز موفق و شاخص دبستان بود.
دوره راهنمايی را نيز با موفقيت گذراند و در سال 58 در دبيرسـتان علامه بحـرالعـلوم بروجرد به تحصـيل در رشـته ی رياضی ادامه داد . در اين زمان او علاوه بر درس در سـپاه پاسـداران به عنوان جوان ترين فرد لباس مقـدس سـربازی را به تن كرد .
او در سال 1362 با كسب رتبه 155 در كشور موفق شد كه در رشته مهندسی كنترل برق در دانشگاه صنعتی اصفهان پذيرفته شود .
او از تقواي بالايی برخوردار بود و اخلاق نيكوی او باعث شده بود كه در قلب همه آن هايی كه او را می شناختند جای گيرد .
او بعد از پيروزی انقلاب مسئوليت های متفاوتی داشت كه می توان در این بین به عضویت در حزب جمهوری اسلامی عضويت افتخاری سپاه پاسداران بروجرد مسئوليت سرپرستی انجمن اسلامی دبيرستان بحرالعلوم و نيز انجمن اسلامی دانشگاه صنعتی و جهاد دانشگاهی اصفهان اشاره کرد.
با آغاز جنگ او در زمينه های فرهنگی و علمی پشتيبانی مالی و حضور در منطقه عملياتی همواره دستگاه كنترل از راه دور برای تجهيزات نظامی و مهندسی بود .
در طول حيات خود 4 بار به منطقه اعزام گرديد كه دو بار از آن در زمان دبيرستان و 2 بار در زمان تحصيل در دانشگاه بوده است .
او در روز بیست و دوم مرداد ۱۳۶۵، با سمت مسئول مخابرات لشکر در فاو عراق شرکت کرد و در همین روز ( روز عيد قربان ) در همان منطقه ی عملياتی فاو هنگامی كه سرگرم ارتباط تلفنی و تعمير آن بود بر اثر اصابت تركش به سر به درجه ی رفيع شهادت نائل گرديد .
وصیتنامه شهید احمد حسینی
بسم الله الرحمن الرحيم
«انالله و انا اليه راجعون» السلام عليکم و بما صبرتم و نعم عقب الدار
پس از عرض سلام به حضرت حجت و نائب بر حقش حضرت امام و سلام و درود بر تمامى رزمندگان و درود بر تمام خدمتگذاران مخلص اين کشور اسلامى و سلام گرم بر خانواده عزيزم و به خصوص خدمت پدر و مادر مهربانم که سال ها برايم زحمت کشيده اند زحمتى که قلم ها و دفترها توان نوشتن و کتابت آن ندارند بر همه خانواده هاى شهدا که با ايثار فرزندان و جگر گوشه های خود را در جبهه ها، براى دفاع از اسلام و مسلمين فرستاده و مى فرستند که دعاى امت اسلام بدرقه راه و رسم آنان باد. ( انشاء الله که خداوند روزى مرا شهادت قرار دهد و آرزومندان را نيز به آرزوى خود برساند ) بعد از چندين سال خاموشى ملت اسلام، فرمانى رسيد که امتى مسلمان و متعهد بر عليه ظلم و جور زمان قيام کرد که شايد اسلام عزيزمان مدت ها و حتى قرن ها انتظار چنين قيامى را مى کرد تا خود را به جهانيان بشناساند. در اين قيام يکى از صحابه و فرزندان امام حسين (ع) را به رهبرى و امامت اين امت يکپارچه برگزينند تا اين قيام را به سوى هدف نهايي اش راهنمون گردد. همچنين خداوند اطاعت چنين امامى را بر ما واجب کرد.
( أَطيعُوا اللَّهَ وَأَطيعُوا الرَّسولَ وَ أُولِي الأَمرِ مِنكُم )
امامى که عالم از سياست و تدبير و ديانتش انگشت تحير به دهان گرفته است و دشمنان اسلام به لرزه درآمده و مومنين و دوستانش را نيز به جنبش و قيام وادار کرده است. اينها همه در اثر توجه خاص خداوند براين ملت است تا مسلمين را در دو جهان بلندمرتبه و دشمنان اسلام را در دو عالم خوار و ذليل و ناتوان گرداند و در اين ميان سختي ها و ناگواري ها نيز بر هر دو قوم وارد مى کند. تا مقام اهل ايمان در نزد حضرت حق به امتحان معلوم گردد.
(وَ لا تَهِنوا وَ لا تَحزَنوا و اَنتُمُ الاَعلَونَ، اِن کُنتُم مُؤمِنینَ . إِن يَمسَسكُم قَرحٌ فَقَد مَسَّ القَومَ قَرحٌ مِثلُهُ ۚ وَتِلكَ الأَيّامُ نُداوِلُها بَينَ النّاسِ وَ لِيَعلَمَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنوا وَ يَتَّخِذَ مِنكُم شُهَداءَ ۗ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظّالِمينَ ).
و ما هم پيروى از اين فقيه واجب الاطاعه و در راه خدا و براى فتح کربلا (که سالها آرزوى زيارت آن را داشتم) و قدس و کعبه و تمامى سرزمينها و ممالک اسلامى و آزادى تمامى ملتهاى مستضعف جهان و براى گرفتن انتقام خونهاى مطهر شهداى اسلام از صدر تاکنون به جبهه ها رو آورديم و البته هدفمان در اين راه پيروزى است ولکن اگر در اين راه به شهادت برسيم منتهاى آرزوى ماست و انشاء الله که خداوند آرزومندان را به به آرزوى خود برساند. نى از تو حيات جلودان مى خواهم نى عيش و تنعم جهان مى خواهم نى کام دل و راحت جهان مى خواهم هر چيز رضاى توست آن مى خواهم وصاياى من نيز همان و فقط وصاياى ائمه اطهار است.
( أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ )
وصيت مى کنم شما را به تقوى و نظم در امورتان و همچنين انجام مستجبات و واجبات و بعد از اينها دعا کردن کردن براى جان و سلامتى امام و ظهور عاجل حضرت ولى عصر امام زمان (عج) را به شما توصيه مى کنم.
و اما مقدار مال ناچيزى که دارم به مخارج دولت نيازمند آن است واريز نماييد و شايد مقدارى نماز و روزه قضا داشته باشم که از شما مى خواهم احتياطاً به جا آوريد و باز هم از شما مى خواهم که از تمام دوستان و اقوام و خواهران و برادران تنى دائيم حلالى بطلبيد. و انشاءالله که خداوند به شما صبر و سعادت و توفيق عطا فرمايد.
خداوند شهداى ما را با شهداى صدر اسلام محشور فرمايد.
حضور حضرت ولى عصر (عج) را نزديک
و به امام عزيزمان سلامتى و طول عمر
و به خدمتگزاران سياست و شهامت
و به رزمندگان اسلام سلامتى و پيروزى
و به مجروحين و معلولين ما شفاعت عنايت بفرمايد.
"اَللَّـهُمَّ اجْعَلْنی مِنْ جُنْدِکَ، فَاِنَّ جُنْدَکَ هُمُ الْغالِبُونَ"
"خدایا مرا از سپاهیانت قرار ده،چرا که همانا تنها سپاه تو پیروز است،"
"وَ اجْعَلْنی مِنْ حِزْبِکَ فَاِنَّ حِزْبَکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ،"
و مرا از حزب خود قرار ده که تنها حزب تو رستگار است
"وَاجْعَلْنی مِنْ اَوْلِیآئِکَ فَاِنَّ اَوْلِیآئَکَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ،
قال الحسين (ع):
« إن کان دین محمّد لم یستقم الّا بقتلی فیا سیوف خذینی »
« اگر دین محمد جز با کشته شدن من پایدار نمیماند، پس ای شمشیرها! مرا دریابید ».
شهيد احمد حسينی
-------- (۱) ---------